- جمعه ۱۵ آذر ۹۸
- ۰۹:۵۸
➖ گوشیم پر شده از عکسِ دندون های مردم. عکس قبل از کار زیباییشون، عکس بعدش، عکس دندونای سختی که اندو می کنم و واسم سوال پیش میاد و ... .
دوستم چند روز پیش اومده بود خونمون و عکس های گالریش رو نشونم می داد. بعد من به خودم اومدم دیدم یادم نمیاد آخرین بار کی عکس دلبر از خودم گرفتم! سری قبل که مهمونش بودم از کلینیک رفتم خونه اش و اون قشنگ و دلبر بود و من هاشول پاشول! تند جلوی روی خودش یه چیزی به صورتم زدم که خستگیم به چشم نیاد، این دفعه هم که اون مهمون ناهار خونمون بود، دقایقی بعد از من رسید، این بار هم خسته بود چهره ام و اون دلبر بود و دوباره سریع یه چیز سر هم بندی زدم به خودم.
فکر می کنم از آخرین باری که ناهار ( اونم آلبالو پلو) پختم، هزااااار سال می گذره.
➕ سیستم بدن من خیلی عجیب غریبه. وقتی هوا گرم باشه، زودتر از همه گرمم میشه و وقتی سرما از راه برسه، اولین نفر لرز می کنم. حالا تصور کنین چنین آدمی بخواد بره سرکار. کلی بافت زیر مانتو/پالتوم می پوشم می رم کلینیک. بعد اونجا می رسم می بینم گرمه. مورد داشتیم فقط با یه روپوش نشستم بالای سر مریض. چون داشتم خفه می شدم از گرما و خداروشکر می کردم که اون روز همه خانم هستن!
⚫️ پسر اومد برای معاینه. سریعا شناختمش. اصرار که دندون هاش رو کامپوزیت ونیر کنه و از من انکار که باید ارتودنسی کنی. کلی هم سر بهداشت ضعیفش دعواش کردم و حتی روش صحیح مسواک زدن رو یادش دادم. وقتی رفت به دستیارم گفتم: داداشِ دوست زمان بچگیم بود!! ( پسر بود دوستم!)
✔️ یکی از کلینیک هایی که کار می کنم، تعرفه دولتی داره. خب طبیعتا توی این اوضاع اقتصادی مردم ترجیح میدن، کمتر برای دندونشون هزینه کنن. اوایل می دیدم که مریض زیاد هست ولی سر من خلوت بود. یکم می نشستم و یه مریض و یا اصلا هیچ نفر! رو می دیدم و می رفتم خونه. الان بعد از گذشت مدتی، من هم بیمارهای خودم رو پیدا کردم، طوری که آخر شیفت به زور بقیه رو رد می کنم و میگم کلاس( ورزش) دارم و باید برم.
یکی از مراجعه کننده هام، خانمیه که از یکی از شهرهای اطراف میاد. جلسه بعدی که نوبت داشت خواهرش رو آورده بود و دیروز هم یکی از زن های دیگه فامیلشون رو. نفر سوم زیر دستم خوابیده بود و داشتم دو تا از دندون های قدامیش رو اندو می کردم که گفت: فکر کنم دفعه بعدی داداشم هم بیاد. خیلی خرابه دندون هاش.
گفتم: چرا تصاعدی داره تعدادتون زیاد میشه؟
خندید گفت: تا یه ماه دیگه با اتوبوس میایم!
✖️ درسته همش سرکارم و جنازه ام می رسه به خونه! ولی این روزها حس خوبی دارم به خودم. توی یه عالمه پروسیجری که توی طرح نمی شد انجام بدم دارم راه میوفتم و این یادگیری حس فرق العاده ای داره. مثلا قبلا خیلی استرس پُست و کور و روکش داشتم و البته هنوزم دارم! بعد دیروز از کانال دندون یک نفر واسه پست قالب گرفتم. یک نفر دیگه اومد پستش رو و نفر بعدی روی پستش روکشش رو سمان کردم( چسبوندم!). اندو هم که قبلا کلی سرش غر زدم اینجا، واقعا دوستش دارم و به غیر از دندون هایی که تخصصی ان، همه دندونی رو انجام میدم خداروشکر.
◼️ توی درمان های پروتزی ( روکش و غیره) از یکی از همکارهای باتجربه ام زیاد راهنمایی می خوام. بعد جالبی ِ قضیه اینجاست که چون کار زیبایی انجام نداده، توی این مقوله من هی راهنماییش می کنم که کدوم کامپوزیت رو برای مطبش بخره و واسه فلان رنگ چی استفاده کنه.
♠️ بالاخره موفق شدم از دندونم عکس بگیرم. دندون های مورد نظرم مشکلی نداشتن و کمی تا قسمتی خیالم راحت شد.
🖤 تجربه طرح و سر و کار داشتن با آدم های مختلف از مریض گرفته تا پرسنل شبکه و مرکز بهداشت بهم یاد داده که در محیط کار در عین حالی که خوش اخلاق باشم و خوش برخورد، جدی باشم، حریم حفظ کنم و اجازه ندم که طرف خیلی احساس صمیمیت کنه. در واقع سرم به کار خودمه همیشه. خودم رو تا جایی که میشه قاطی دعواها نمی کنم. یکی چغولی اون یکی رو می کنه به کسی نمی گم و در کل خیلی خوبم، خدا برای شما و اونا نگه ام داره!!
بعد چند روز پیش یکی از دستیارها که وقتی به مناسبت گوشی خریدن مجبورش کرده بودم شیرینی بده! داشتیم بستنی و کیکی که خریده بود رو می خوردیم گفت: خانم دکتر یه چیزی ته دلم مونده که باید بگم.
سرم رو بالا آوردم: اوایلی که میومدین کلینیک احساس خوبی بهتون نداشتیم. می گفتیم این کیه که اومده؟! ولی الان هم من هم خانم فلانی ( با سرش به اون یکی دستیار اشاره کرد) خیلی دوستتون داریم. روزهایی که با شما هستم خوشحالم و بهترین روز هفته ام حساب میشه!!
خجالت کشیدم و تشکر کردم ازش و سریع بقیه بستنیم رو خوردم و رفتم سر مریضم.
+ نمی دونم اسم هوپ و بیماران مناسب این سری بود، یا نه؟ ولی شما از من بپذیرین!
- ۳۴۹