شت!

  • ۰۳:۱۱

فقط از ذهنم این فکر رد شد که کاش یک نفر مثلا پدرجانی، خواهرجانی، نمی دونم هر کسی میومد و هارد اکسترنال پر از فیلمم رو ازم می گرفت که زندگی واسم نذاشته. نه میتونم دیگه کتاب بخونم، نه برم سر نتیجه گیری پایان نامم و نه هیچ کار دیگه ای. مخصوصا الان که فصل اول فرندز رو تموم کردم و تازه بهش معتاد شدم. این فکری بود که ظهر من در نطفه خفه اش کردم. ولی به طرز عجیب غریبی وقتی امشب دوباره رفتم سراغ هاردم، فولدرش اصلا باز نشد. ارور ناموجود و غیرقابل دسترس داد. به خودم گفتم نگاه این یه نشونه است که باید بری سراغ درس و مشقت! ولی به این برکت قسم تنها 2 ساعت تونستم جلوی خودم رو بگیرم. تا الان داشتم توی سایت های مختلف دنبال راه حل واسه باز شدن قفل هاردم می گشتم و در این لحظه پس از امتحان راه های مختلف، دیگه ناامید شدم. مثل اینکه واقعا کائنات دست به یکی کردن! 

به امید اینکه من دووم بیارم و هاردم رو به این زودی ها به کامیپوتری ها نسپارم.

آمین

:-/


  • ۶۹۱

توری پنجره ی اتاقم سوراخه چون!

  • ۰۲:۰۸

نیمه شب ها، وقتی که سرم به طور کامل منگ خواب شده ولی پشه ها سرحال و قبراق دور سرم می چرخند؛ صفحه ی گوشی ام را در اتاق تاریکم روشن می کنم و به انتظار می نشینم... یک، دو، سه. بعد تک تک پشه های جمع شده به دور نور را چلیق! له می کنم و در آرامش می خوابم. منظره صفحه ی گوشی ام در فردای آن روز تماشایی است!

#نیمه_شب_نوشت

  • ۷۷۲

عشق باید یک خیابان دو طرفه باشد.

  • ۲۱:۳۸

هیچ وقت حس ششم دخترها رو دست کم نگیرید. چون به راحتی با طرز نگاه و من من کردن در صحبت هاتون وقتی باهاشون روبه رو می شین، می فهمن که ته دلتون چی می گذره.  متوجه می شن در پس سوال های نامربوط تون درباره ی دندون درد بچه خواهرتون و پیشنهاد کاری که براشون دارین چه خبره! پس چرا شما احساس اونا رو متوجه نمی شین؟ چطور بی قراری و ناراحتی شون از حضورتون رو درک نمی کنین؟ جواب های سربالایی که با اخم به شما میدن که کاملا گویای حس درونی اون هاست، چرا اعتماد به نفس تون تا این حد بالاست و انقدر پیگیری می کنین؟ چرا به حریم بین خودتون و پزشک تون احترام نمی ذارین؟


#البته به همه برنخوره، بعضی هاتون فقط!

  • ۶۹۰

در بند E اسیرم و wi-fi م آرزوست!

  • ۰۱:۵۳

1. شاعر عنوان در جایی دیگه اشاره میکنه: H هم باشه قبوله!

خلاصه کنم که از استخون درد و تب و لرز ناشی از خماری بیچاره شدم. کی تا این حد اینترنت در جمعمون رخنه کرد که متوجه نشدیم؟!

بعد دقت کردین چقدر از خودمون اطلاعات پخش می کنیم توی فضای مجازی؟ حالا کاری به گرام های معروف ندارم ولی مثلا توی همین بلاگستان... علاوه بر پست هایی که می ذاریم و شخصیت و رفتار و زندگی مون رو نشون می دیم، در کامنت هایی که برای این و اون می ذاریم هم، کلی اطلاعات شخصیمون رو به اشتراک می ذاریم...

به نظرم این مسئله هم زمان هم جالبه، هم ترسناک!


2. دختر چای نباتش را هم زد، تکه نباتی سمج حل نشده باقی مانده بود، به آب انجیر پسر خیره شد که تک انجیری روی سطح لیوانش شناور بود... 

- خب راستش نمی دونم چطوری بگم... امم... من کاملا صادقانه صحبت کردم با شما!

این بار پسر به چای نبات او خیره شده بود، دقیقه ای بعد نگاهش را از نبات ته فنجان برداشت و گفت: می تونم رک صحبت کنم؟

- البته.

سریع گفت: شما ویرجین هستین دیگه؟! 

دختر یخ زد... از شرم سرش را به زیر انداخت... چطور روی اش شد با این صراحت سوال کند؟ با دستانی لرزان، بقیه چای یخ اش را سر کشید تا بتواند زبان خشکش را تکان دهد... ناخودآگاه اخم کرد... نفهمید چه جوابی داد، ولی جمله ای در ذهنش خاموش روشن می شد: جسمم یا روحم؟!

  • ۸۰۱

Summer in December

  • ۲۲:۵۷

ازین رفتار حق به جانب و خودخواهش، متنفرم...

ازین که با جنجال هر بار میخواد ثابت کنه حق با خودشه، متنفرم...

ازین  ترسی که با رفتارش در این چند سال توی دلم نشونده و باعث میشه جواب زبون تندش رو ندم، متنفرم...

ازین که همیشه توی دلخوریا اونی که کوتاه میاد منم، متنفرم...

ازین که احساس می کنم توی دوستیمون فقط پی منافع خودشه، متنفرم...

ازین ضعفی که ناشی از رعایت حرمت دوستی میشه، متنفرم...

ازین که انقدر رفیق نیستم براش که عیبش رو توی روش بگم، متنفرم...

ازین که نمی دونم پای چیه این دوستی موندم، متنفرم...


  • ۲۹۹
۱ ۲ ۳ . . . ۴ ۵ ۶
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan