- يكشنبه ۲ خرداد ۹۵
- ۱۶:۰۱
- ۲۷۸
به تازگی توی سطح شهر پر شده از این بیلبورد پند آموز فرهنگ شهروندی :
همه جدایی ها بد نیست* ...
امیدوارم این پیام های اخلاقی که هر چند وقت یک بار عوض میشه ، واقعا روی مردم تاثیرگذار باشه . مثلا یک مدت آموزش صبر و تحمل میدادن ، یک وقتی درباره مذمت غیبت حرف میزدن و مدتی بعد توصیه میکردن به صله رحم ...
شاید به این امید که مردم همیشه عجله دار ایران ، وقتی برای دقایقی پشت چراغ خطر می ایستند به جای اینکه سرشون رو به این طرف و ماشین بغلی و مغازه اون ور خیابون بدوزن ، حواسشون پرت این تابلوها بشه و کمی فکر کنن در موردش و باز هم شاید تغییر هر چند کوچیکی در رفتارشون بدن ...
* هر چند من جور دیگه ای از این جمله برداشت کردم ، ولی گویا هدف و رمز این جمله چیزی دیگه ای بوده :))
وان - خانومه بهم گفت یک ساعت قبلش پماد لیدوکایین و بزن بیا ، من از ترس درد لیزر دو ساعت و نیم قبلش استفادش کردم ، نتیجه اش این شد که هنوز که هنوزه پام بی حسه و سنگین :| حس فلجا رو دارم ! ولی اصلا درد نداشت :))
تو - فرمون ماشین امروز تق صدا میداد ! بابا سوارش شد ، گفت خطریه ممکنه یهو حین رانندگی در بیاد ، بیاد تو دستت !!
تیری - به مامانم امروز گفتم : مادرجان شکوه ! تازگیا حس می کنم الویه غذا نیست ، فقط یه سالاد خوشمزس !! بسکه خوش خوراکه و نیم ساعت بعدش دوباره گشنه ات میشه ... مامانم هم چپ چپ نگاه کرد و گفت : بسکه برنجی شدین شماها ...
فور - سرویس عقد دوست صمیمیم رو دیدم ، ته مایه ی گلدن رز داشت ، با قیمت خیلی مناسب از تهران خریده بود ، حدودا 4-5 میلیون ارزونتر ، چرا من فکر می کردم تهران چیزاش باید گرون تر باشه ؟
فایو - میشه واسه خوشبختی دوستم ، که مثل خواهرم دوسش دارم دعا کنین ؟
سیکس - شماها هم مامانتون قهر می کنه ، در کابینت و یخچال و محکم میکوبه به هم ؟! :-\
سون - امروز تمرین صبر کردم با خانوم اسمال زاده ! جان خودم ، خودش گفت اسمال زاده هستم ...یکی دو بار نزدیک بود از کوره در برم ها !
ایت - آدم گناه کار میشه توی گروه ورودی بخواد رمزی حرف بزنه ، چون تک تک بلند میشن میان پی وی و میپرسن جریان چیه ؟ یادم باشه ازین به بعد بیشتر حواسم به زبونم باشه :|
ناین - پیرو مورد قبلی ولی یه کار دیگه هم باید یاد بگیرم ، اینکه شجاع باشم و زیر ظلم نرم ، می خواد ظلم استاد باشه یا هم ورودی !
تن - وابستگی به ماشین خر است ! من بدون ماشین چیکار کنم ؟
الون - ایروبیک متابولیسم بدنم رو برده بالا ، خوراکم بیشتر شده و مقابله با میل به خوردن خیلی سخته !
توالو! - اصن نگاه به شماره پاراگراف می کنم ، خندم میگیره یادم میره چی میخواستم بگم ! حرف هام تموم شدن اصلا ...
ازت خواهش میکنم احساس قشنگت و سفت و محکم در دلت نگهش دار تا بتونی به کسی که واقعا شایسته توست بدی و نگذار که اذیتت کنه.
میدونم تو سرشار از احساسی، سرشار از عشق و محبتی هم نیاز داری که دوست بداری و هم نیاز داری که دوست داشته شوی،
میدونم که گاهی از شدت تنهایی و هجوم احساسات یا خاطرات، بار
سنگینی بر روی سینه ات حس می کنی،
بدون موهبت جلا خوردن روح و وسیع تر شدن احساس و شخصیتت به تو داده شده،
گاهی باید گام در پرتگاه بگذاری تا بدانی پرواز را بلدی و انگاه اوج بگیر.
ایزد
یکتا تو را دوست دارد و از تو جواهری ناب می سازد،...
عشق موهبتی است الهی، آزمونهای سختی دارد، تو بزرگ و قوی باش و سرت را بالا بگیر و از دل این آزمونها بگذر...
تو دختری که تجربه ای گرانبها و به قیمت بسیار زیاد و سخت و دشوار بدست آورده هستی، این کم چیزی نیست،...
تو دیگر آن دختر سابق نیستی، تو بزرگتر، عمیق تر و عاقل تر هستی، اینها حاصل همین زخمیست که خورده ای. و تو باید ترمیمش کنی....
+ مرسی که هستی ،حتی به صورت مجازی :)
بعضی از شعرای عادل دانتیسم به قدری شرح حال منه که در حال خوندن چند باره اش ، ماتم می بره !
شرح چشمان من و لبخندی که الان من رو از هر چی شبیهشه بیزار کرده :
بالاخره بعد از سه هفته رو انداختن به این و اون که بریم ' ابد و یک روز ' و ببینیم و شنیدن این جملات :
- فردا امتحان دارم
- میگن گریه دار و اعصاب خوردکنه ، بریم 50 کیلو آلبالو
- من فیلم طنز دوست دارم فقط
- از سینما اصن خوشم نمیاد
تصمیم گرفتم که خودم تنهایی ! برم سینما ، راستش من برعکس اون دوست بالایی با دیدن ' من سالوادور نیستم ' دیگه به فیلمای طنز ایرانی اعتماد ندارم ! خلاصه کنم دم دمای رفتن خواهرم هم گفت میاد ، دو تایی با بلیتای اینترنتیمون رفتیم و به راحتی صف طویل دم سینما رو دور زدیم :)
نمیگم فیلم فوق العاده ای بود ، ولی واقعا دلنشین بودن تک تک صحنه هاش ، مهربونی و حرف گوش کنی های سمیه ، رفتارهای مادر خانواده که تک و توک خیلی بامزه بودن ، مظلومیت نوید ، بوس فرستادن های پشت خط مرتضی و بازی خوب و کاملا باورپذیر محسن ؛ همه و همه عالی بودن ...
من خودم رو آماده کرده بودم چند لیتر اشک بریزم ولی متاسفانه اصلا گریم نگرفت ، فقط آخرای فیلم احساس کردم دارم بغض می کنم که به حمدالله با صحنه ی پایانی برطرف شد ...
در کل توصیه می کنم حتما حتما این فیلم رو ببینید ، واقعا ارزشش رو داره .
+ هزار بار به خودم گفتم هوپ جان ! وقتی میری بیرون فقط به لیست خرید گوشیت نگاه کن نه به کیف پرپولت ! چون نتیجه این میشه که باز بی جنبه بازی درمیاری و توی یه مغازه گیر میوفتی و با کیف خالی از پول خارج میشی :|
حالا گفتن نداره ، دست شما بیانی ها رو هم می بوسیم که خیلی زود مشکل رو برطرف کردین و نذاشتین مثل بلاگفا وبلاگمون بپره ، ولی ... من آمار بازدیدم صفر شد و دوباره از اول شروع شد :|
و اینکه صندوق بیان من چند هفته ای هست که خیلی بازی درمیاره !!
+ امروز یه روز خوب بود ، خداروشکر :)