هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٣)

  • ۲۲:۴۵

اکسیژن- دفعه اول که دختر ١٣ ساله دهانش رو باز کرد، از اون حجم پوسیدگی و التهاب لثه هاش شگفت زده شدم. وقتی دندون های قدامی اونقدر شدید از طوقشون پوسیده باشن، نشون دهنده بهداشت فوق العاده ضعیفه. بهش گفتم میری عکس می گیری و اول از همه با جرم گیری شروع می کنیم و تا لثه هات و بهداشت دهانت خوب نشه، دست به دندون هات نمی زنم. 

نوبت اول جرم گیری رو در دریایی از خون، انجام دادم.حتی بخشی از لثه هاش رشد کرده و داخل حفره دندون رفته بودن، کمی از قسمت های اضافه لثه رو برداشتم. با تحکم و با مهربونی بهش گفتم چطور مسواک و نخ رو استفاده کنه و مجبورش کردم نوبت بعدی با مسواکش بیاد تا ببینم یاد گرفته یا نه. 

سری بعد حال لثه هاش با توجه به اینکه دهانشویه هم استفاده کرده بود، خیلی بهتر بود. با اینکه دندون های خلفی پوسیده ای هم داشت، حس کردم نیاز به انگیزه بیشتری برای همکاری داره، پس با دندون های قدامیش شروع کردم. دو تاشون رو ترمیم و دو تای دیگه رو پالیش کردم و گفتم حالا پاشو خودت رو ببین. وقتی دهانش رو شست و دوباره اومد پیشم به وضوح ذوق زده بود. گفت: ٤ تاشو درست کردین؟ 

گفتم: نه دو تا.

نوبت بعدی هفته بعد بود ولی دو روز بعد اول صبح با مامانش توی کلینیک بود با این شکایت که نوک اون دندونی وسطی که درستش نکردین، پریده. نگاه کردم دیدم بخشی از دندون شکسته از شانسش و اونقدر توی همون دو روز با دندون های جدیدش اخت شده که نتونسته بود تحمل کنه تا هفته بعد و اصرار داشت دندون سوم رو هم همین امروز ترمیم کنم. خنده ام گرفته بود. دستیارم می گفت: نه به اون موقع که دندون هات اونطور خراب بود و عین خیالت نبود، نه به الان که این یه تیکه کوچیک رو مخته. 


فلوئور- برای زن شیرده اوایل بهمن پارسال، عصب کشی کرده و قالب گیری پست و کور انجام داده بودم. سر نوبت بعدیش نیومد و همون طور که می دونین کرونا شد و من هم یادم رفت بیمار رو. 

زن بالاخره تصمیم گرفت بعد از یازده ماه بیاد. کلینیک پستش رو تهِ یکی از کشوها پیدا کرد و خب طبیعتاً ننشست و البته که مجبور شدم دوباره عصب کشی کنم دندونش رو، تا بیاد و دوباره قالب گیری کنم.


نئون- آقو ما یه شیفت فقط رفتیم توی یه کلینیک و انقدر بلا سرمون اومد اعم از غش کردن بیمار و شکستن ریشه دندون و بچه غیرهمکار و بی حس نشدن دندون و ... که گفتیم دیگه نمیایم. البته جَوِ اونجا رو هم دوست نداشتم.

بعد امروز نرس جدیده هی واسم آشنا میزد و یادم نمی اومد کجا دیدمش. آخر سر خودش دید نه بابا من اونقدرام دکتر بدی نیستم، لو داد که یادتونه فلان روز فلان کلینیک اومدین و بهمان اتفاقات افتاد و دیگه نیومدین؟! 

گفتم آره انقدر نحسی آوردم اون روز که عطاش رو به لقاش بخشیدم. اینجا چیکار میکنی شما؟

-بستن اونجا رو مگه خبر ندارین؟

+ نه!


سدیم- مرد میانسال جوری قبل باز کردن دهانش و اجازه برای معاینه گفت: فقط اومدم چکاپ بشم و برم بعد کرونا بیام که تا دیدم سه تا اندویی و شیش تا ترمیمی عمیق و پریودنتیت و تحلیل لثه پیشرفته داره، شوکه شدم و بهش گفتم: کرونا حالا حالاها نمیره ولی دندون های شما داره از دست میره، باید دست بجنبونین. 


منیزیوم- تا بود حواسم به ابروها و سیبیل و حلقه های مردم زیر دستم جلب می شد؛ تازگیا حواسم به ناخن هاشون پرت میشه. 

مثلا اون پسر خوش تیپه، احتمالا گیتاریست بود!


آلومینیوم- آخر وقت بود و من یک ربع بیشتر وقت نداشتم و اگر معطل می کردم، با توجه به طرح منع تردد حتما جریمه می شدم. 

مرد درشت هیکلی (شما بخونین تپل!) با درد شدید دندون هفتش اومد و عکسش رو نشون داد. به کاغذ توی دستش نگاه کردم و گفتم هیچیش معلوم نیست باید دوباره عکس بگیرین. جلوی چشمم پاره اش کرد و گفت باشه فقط نجاتم بدین. 

عکس جدیدش رو دیدم و سریعا مشغول شدم و پالپکتومی مختصری کردم تا دردش بخوابه. انقدر با وجود درد زیادی که داشت، من رو خندوند که حد نداره. 

جلسه بعد نگاه مرد بهم نگاه کسی به منجی ش بود! 

-دستت درد نکنه دکتر، چه کردی با من؟! خواب نداشتم چند روز. دردش خوابید راحت شدم. به خودم گفتم این خانوم دکتره اون روز مثل یه مرررد موند و دندون من رو عصب کشی کرد! 

اخم کردم: چرا مثل یه مرد؟!

سریع حرفش رو عوض کرد: نه نه مثل یه شیرزن! 

+ حالا شد!


سیلیسیوم- از زندگی مردم خبر ندارم ولی دلم میخواست کتک بزنم مردی رو که با چهره ی خونسرد بی توجه به درد زنش می گفت: دندونش رو بکشین میخوام جاش دندون بکارم!

 زیر بار حرف من نرفت که نرفت که دندون خانمتون باید عصب کشی بشه و قابل نگه داریه، و هزینه ایمپلنت ٣ برابر عصب کشیه. 

زن مظلوم پا شد و حین رفتن گفت: همه دندون هام رو همین طور مجبورم کرد بکشم.

من حواسم پرت فک گله به گله خالی از دندونش بود. هر چند من مدتی هست که نمی کشم و گفتم اینجا کارش انجام نمیشه. اینم دلیل اصلی اینکه انقدر اصرار دارم مستقل بشن خانم ها و دستشون توی جیب خودشون باشه به جای اینکه طفیلی شوهرشون باشن. 


فسفر- شیفت شب جمعه بود و خلوت! در باز شد و زن همراه دختربچه ای که ماسک صورتی با برچسب اِلسا روش بود، وارد شدن. 

مادرش سلام نکرده گفت: بهش قول دادم یه خانوم دکتر مهربون واسش کار میکنه.

ابرو بالا انداختم: از کجا معلوم جای من یه آقای دکتر نباشه. چون من استثنائاً امروز این شیفت اومدم. حالا از اون گذشته از کجا معلوم من مهربون باشم؟

مادره بیچاره موند چی بگه! 

ولی خدایی با اینکه بچه فوقِ لوس بود، نهایت تلاشمو کردم تا خانم دکتر مهربونه باشم براش و مامانه بدقول نشه.


گوگرد- به پسربچهه زیر دستم میگم: میخوای چیکاره شی؟ 

میگه: مهندس 

میگم: مهندس چی؟

میگه: راه و شهرسازی.

 آقا این دهه نودیا چرا اینطورین؟ من فقط بلد بودم بگم می خوام دکتر بشم و منظورم همون پرستارا که آمپول توی باسن میزنن بود!


  • ۴۴۰

هر شب تجاوز به یک خاطره

  • ۰۰:۱۶

بلندی موهام به حدی رسیده بود که اگه پسر بودم، بهم میگفتن: همون پسره که موهاش بلنده؛ ولی الان که دخترم، بازم از نظر خانم ها، دختر مو کوتاهه بودم. این شد که تصمیم گرفتم باز هم کوتاهشون کنم تا دختر موکوتاهه ی واقعی باشم! 

  • ۶۴۰

به کجا روم ز دستت که نمی دهی مجالی؟

  • ۲۰:۰۳

باید بنویسم تا راحت بشه مغزم؛ ولی دلم نمیخواد بنویسم. باید بنویسم که خانوم کاف مسیر صحبت رو جوری پیش برد که به طرز جالبی خودم بفهمم چرا توی این هچل افتادم. اینکه همدردی نکرد. نگفت چکار کن، فقط دلیل پرسید. وقتی گفتم: نمی دونم! با لبخند حرص درآرِ گوشه لبش گفت: می دونی.

 وقتی ناخودآگاه آسمون ریسمون بافتم برای فرار از جواب، دوباره برگشت سر نقطه اول و گفت: هوپ، جواب من رو ندادی، چرا؟! 

بعد در ادامه جلسات نه چندان مرتب قبلی، به لایه های شخصیتم نفوذ کرد. نطق من باز شد و رسید به پنج سال پیش. رسید به قبل از نود و چهار. اونجایی که مغز معیوبم فکر می کنه همه چیز گل و بلبل بود و بعد از اون بوده که زندگیم عوض شد. رسیدیم به اونجایی که چیزی در من شکست و درسته ناجوانمردانه بود ولی چقدر خوب بود که شکست و من یک کم هم که شده، تغییر کردم. پخته تر شدم ولی باز هم مغزم توی دو سال گذشته داشت تلاش می کرد برای رسیدن به قبل. به اون گذشته آرمانی توخالی و پوچ... .

من این هوپ جدید رو، این امید دردناکِ تهِ دلش رو خیلی دوست دارم. هرچند فقط لبخند روی لبش باشه و توی دلش پر باشه از غصه.


+ من خوبم رفقا. فقط این رو نوشتم که اگه ذره ای خواست پام بلغزه، برگردم بخونم و از هوپ درونم خجالت بکشم. به امید اینکه دوم آذر هزار و چهارصد بیام بخونمش و به خودم افتخار کنم. همین...


*عنوان از شیخ اجل


  • ۱۵۲

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣١)

  • ۱۶:۴۸

هرمس- می دونین انگشت اشاره ی دست چپ ( دست غالبم) درد می کنه. یک درد مزمن که موقع فشار آوردن اذیتم می کنه و باعث شده اصلا نتونم دیگه دندون دائمی بکشم و وسط کار بدم بیمار رو به همکارم ( که اصلا ازش خوشم نمیاد و یه بار هم دعوای چتی کردیم با هم!) . حتی نخ دندون هم برای بیمارهام سخت می تونم بکشم! 


هفائستوس- خانمی با شوهرش اومد با این شکایت که باید این چیز توی دستمال کاغذی رو(یه تیکه امالگام قدیمی) به دندونم که ١٥ سال پیش درستش کردم بچسبونین تا روکشش کنم. هرچقدر با زبون ساده توضیح میدادم ( باور کنین بالای ٥-٦ بار) که نمیشه و دندون خیلی تخریب شده و پست و کور و روکش باید بشه، اصلا دندون سالم، امالگام رو سمان نمیکنن؛ شوهره زیربار نمیرفت که من می دونم میشه! 

گفتم: شما دندونپزشکین مگه؟ 

شروع به داد و بیداد کرد که فکر کردین ما حالیمون نیست؟! 

آخر دیدم واقعا قانع نمی شن، ول کردم رفتم سر مریضم! 


آپولو- خب درسته که میگیم ماسک بزنین، ولی روی یونیت که می خوابن مردم باید ماسکشون رو بدن پایین و اگه بخوایم براشون کار کنیم، ترجیحا باید دربیارن تا خیس و غیرقابل استفاده نشه. زن ماسک رو درآورد، حواسم بود که از سمت رو به خارج تا کرد و اومد سریع بذاره داخل کیفش. بهش گفتم: اشتباه تا زدین. 

گفت: چه حواستون هست! تا به حال دقت نکرده بودم.



هستیا- دریچه کولر خونه رو هیچ جوری نمی تونستم ببندم و سردم بود. زنگ زدم صاحبخونه و همسرش اومدن کمک. نوه های شیطونش هم ریختن تو! مادربزرگشون دعواشون کرد که: خانم دکتر دندوناتون رو می کشه ها! برین پایین. 

داشتم توضیح می دادم که هیچ وقت از ما نترسونینشون که بچه سرتق گفت: من اصلا از دندونپزشکی نمی ترسم! 

خیلی دلم می خواست که لااقل این چند تا بچه ازم حساب می بردن و انقدر سر و صدا نمی کردن یا وقت های استراحتم با یه قندون پر از قند می رفتم دم واحدشون، ولی هی کظم غیظ می کنم! 



آرس- یه آقایی هم هست که امیدوارم فردا آخرین باری باشه که می بینمش. روکش هاش رو تحویل بدم. آخرین ترمیمش رو هم انجام بدم و بره که نبینمش! 

یک فرد وسواسی ( همون فردی که دستکش ونیل آورد داد دستم!) که اولین روز اوایل شهریور که یادمه خیلی شلوغ بود اومد برای معاینه و یه قیمت حدودی بدون روکش دندون هاش بهش گفتیم و رفت. بعد بماند که بیچاره شدم سر اندوی سه تا دندونش مخصوصا دندون شش پایین چهار کانال کلسیفیه اش که دو جلسه فقط روی همون وقت گذاشتم تا به طول کامل برسم. دو تا از دندونهاش هم تخریب زیاد داشت و پست و کور شد. بعد جلسه قبل داشتم با وسواس این سه تا دندون رو تراش می دادم برای روکش. یهو نشست و گفت نمی خوام اصلا کار کنی برام! چقدر طول می دین؟ فلان دکتر رفتم قبل شما گفت کل دندون هات رو توی دو جلسه سرویس می کنم، شما این همه به من گفتی برو بیا برو بیا! من قبلا روکش گذاشتم اینطور نبوده! 

آه کشیدم. شیلدم رو دادم بالا. به دو فک گُله به گله خالی از دندونش اشاره کردم: کو روکش؟! من چرا نمی بینم؟

سر تکون داد که: خراب شد کشیدم!! اینجا چون از بقیه مطب های شهر تمیزتر بود اومدم. دیدم همون دکتر دستش رو از دهن یکی کرد تو دهن من! 

گفتم: خب جوابتون رو خودتون دادین. 

منشی هم گفت: فلانی رو می گی که دندون هایی که دست زده هی داره میاد اینجا برای عصب کشی دوباره؟! 

خلاصه سرتون رو درد نیارم؛ قالبگیری کردم، روکش موقت گذاشتم براش و رفت برای حساب کردن که دیدم داره با منشی دعوا می کنه.

که چرا قیمتش از اونی که من فکر می کردم بیشتر شده و نمی خوام و پول دارم و مشکل مالی ندارم ولی نمی دم. میخوام بگم درسته که توی اون شلوغی معاینه مشکل از ما بود که بهش نگفتیم دندون هات با روکش فلان قیمت میشه؛ ولی بعضاً با چنین افرادی سر و کار داریم که دلم برای اون آقا قلدر هیکل درشته تنگ میشه!! لااقل اون فقط سر نوبتش چونه می زد.



آفرودیت- گفته بودم مامان پسربچه ماسکش رو جلسه سوم داد پایین تعجب کردم از صورت سوخته اش. برعکسش هم ممکنه که یک فردی خیلی معمولی به نظر بیاد و بعد از مدتی که ماسکش رو بده پایین ببینی چقدر خوشگله!



آرتمیس- خانمِ میان سال، بسیار امروزی و شیک پوش بود. به محض خوابیدن زیر دستم، آروم گفت: من تریاک مصرف می کنم. ولی فقط خودتون بدونین. کسی نفهمه. گفتم: باشه اشکال نداره.

سوسکی و آروم رفتم یه دستکش دیگه هم پوشیدم و شروع به کار کردم. اواسط کار بود و داشتم براش توضیح می دادم: عصب کشی دندونتون الان تموم شده و دارم پین می ذارم و بعدش ترمیم می کنم که گفت: عه چه جالب! منم رشته ام مرمت آثار باستانیه. کارتون به ما شباهت داره و توی درددل هاش یهو آروم گفت: با فلان سال سابقه، چون شبیهشون نبودم عذرم رو خواستن و به این وضع دچار شدم که برای رهایی از شیشه، تریاک می کشم و ... .

 


هرا- دختر جوان هنوز با مادرش وارد نشده گفت: من هر بار بعد از آمپول زدن غش می کنما! خیلی می ترسم. صندلی رو نخوابونین. حالم بد میشه. 

گفتم باشه. همون طور که ژل بی حسی می زدم براش، نگاهم به پیرسینگ لبش افتاد و گفتم: جانم؟! می ترسی و پیرسینگ لب زدی؟

گفت: چون خیلی دوست داشتم بزنم، حالمم بد نشد.

یکم سر به سرش گذاشتم و گفتم: حالا چشمات رو ببند می خوام تزریق کنم. مطمئنم حالت بد نمیشه. 

نشد. نه اون جلسه نه جلسه بعدی! 



هادس- عزیزان دندانپزشک به معاینه بقیه اعتماد نکنین و خودتان هم قبل از اینکه خوشحال بشین، یه ترمیم کامپوزیت کلاس سه قدامیِ نه چندان عمیقِ هلو به تورتون خورده؛ بافت نرم اطراف دندون رو نگاه کنین که بیمار دقیقه نود یادش نیاد این دندون مرتب آبسه می کرده و شما لبش رو بدین بالا برای تزریق و بگین بچه ها عکس بگیرین، سینوس ترکت داره! ظاهر شدن گرافی همانا و معاینه دقیق تر دندان که لقی گرید یک داره و کیس ضرب خوردگی و نکروز عصب دندان باشه و درمان تغییر کنه به عصب کشی و تجویز آنتی بیوتیک! فکرش رو بکن فقط ترمیم کرده بودم و رفته بود!!



تمیس- بله با شرایطی مواجه هستیم این روزها که تک و توک نوبت می دیم؛ بیمارِ ساعتِ ٤/٥ نیم ساعت دیر کرده و من نشستم در و دیوار رو نگاه می کنم. زنگ میزنن که کجایی؟ مادرش میگه کم کم داره میاد. زنگ می زنن به بعدی که زودتر از ٥/٥ می تونی بیای؟ میگه من زیر دوشم و ٥/١٥ اونجام! و ساعت یه ربع به ٦ میاد!! ولی کار می کنم براش که گناهی نداره به ربع دیر کرده فقط، سومی و چهارمی هم تموم داره میشه کارشون و می خوام برم خونه که بیمار ساعت ٤/٥، زحمت می کشن ساعت ٨/٥ بالاخره میان! و البته همون طور که منو می شناسین واسش کار نکردم. 

البته برای اون خانمی هم که یک ساعت دیر کرد و در واقع وقت من رو هدر داد و با بعدی رسید که: مهمون رسید برام باید جلوشون چای می ذاشتم؛ هم کار نکردم و گفتم بهش بگن: الان که توی این شرایط مهمون بازی دارین، برین به ادامه مهمونیتون برسین، من نمی تونم بیشتر بمونم، باید برم خونه. 


  • ۴۳۲

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٩)

  • ۱۳:۲۱

عطارد- کیانای سه سال و نیمه و مادرش، خواهر بزرگترش رو همراهی می کردن. مرحله ی اول عصب کشی دندون خواهرش رو انجام داده بودم که مادرشون خواست دندون های کیانا رو هم چک کنم و اگه کاری داره انجام بدم. با شک و تردید قبول کردم. معاینه اش کردم، تصمیم گرفتم اون روز فقط جلسه معارفه با وسایل باشه، بیش از حد ذوق داشت. هفته بعد اول خواهر کوچیکه رو خوابوندم و الله الله از این همه همکاری بچه؛ پالپوتومی و ترمیم دندونش سر جمع یک ربع طول کشید. خانوادش اومدن سر زدن و از آرومی طفل معصوم بیشتر از من تعجب کردن. خواستم جلسه بعدی دو سه هفته بعدی باشه که خسته نشه. هفته گذشته دوباره اومدن. حواسم به ماسک قرمزِ پر ستاره اش بود که مادرش گفت: بیچاره مون کرد از بس گفت کی میریم پیش خاله دندونم رو درست کنین؟ 

دستش رو گرفتم و روی یونیت خوابوندمش. گفتم: یادته وسایلمون رو؟ برخلاف جلسه قبل این بار بلبل زبون شده بود: آرررره! همشون خیلی باحالن! 

پوآر آب و هوا رو پاشوندم بهش، از ذوق جیغ زد و گفت: خدایا خیلی باحاله!! 

دیگه نتونستم تحمل کنم، دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و خووووب چلوندمش! پذیرش هم ازونور اومد و لپش رو کشید و رفت. بعد از بی حسی خندید و گفت: میدونم سوزن زدین ولی دردم نیومد! دومین و آخرین دندون خرابش رو پالپوتومی و روکش کردم. موقع چک کردن روکش اذیت شد و کمی مظلومانه گریه کرد. رفتم سراغ تکنیک جوراب. پامو آوردم بالا: ببین تو لباست توپ توپیه من جورابام فیل فیلیه! فیل های صورتی رو نگاه. گریه اش بند اومد. 

+ ولی خاله جون به کسی نگیا مسخرم می کنن! 

با وجود رول پنبه توی دهانش منظورش رو رسوند: مگه خنده داره؟ خیلیم قشنگه! چرا باید بخندن؟!

و اونجا بود که دوباره لپ هاشو چلوندم. آخرین ذخیره برچسب های جایزه ام رو بهش دادم و دست مامانش سپردمش. مادرش گفت: خانم دکتر می دونم کارش تموم شده، ولی اگه روزی دلش تنگ شد براتون، میشه بیارمش؟ 

کیلو کیلو قند تو دلم آب کردن: حتما بیارینش. حتما!


زهره- حالا بشنوین از آویسای تپل و خوشگلِ هفت ساله ای که بعد از کیانا اومد پیشم. گویا مسافر اون شهر بودن و عمه اش همراهش بود که به شدت لوس کرد بوده بچه رو. به خدا رسوند من رو. آخرش عمه خانوم بالای سرمون ایستاد و یه ریز قربون صدقه اش رفت تا به زور اجازه داد براش کار کنم. 


زمین- خوبه جلوی روی خودشون دستکش رو عوض میکنم و حواسم هست به جایی نخوره غیر دهانشون، ولی فکر نمی کردم وقتی انقدر حواسم هست و به همه تذکر می دم ماسک بزنین و بیاین و به محض اینکه معاینه شون می کنم یا کارشون تموم میشه میگم ماسک رو بدین بالا؛ اون آقای محترم جلسه ی دومی که برای ادامه درمانش میاد توی یه پلاستیک یه جفت دستکش ونیل شفاف باشه و بگه لطفا این رو دست کنین! البته که توضیح دادم دستکش هایی که من دست میکنم تمیزتر ونیل گل و گشادیه که برای من آورده ولی بهم برخورد واقعا!

یا وقتی که می خواستم دندون پسربچه ای رو معاینه کنم و مادرش گفت: دستکشون رو عوض کردین؟

خندیدم و گفتم: به نظرتون از دهن یکی دستم رو میکنم مستقیم تو دهن بچه شما؟ واسه خودتون هم بعد از پسرتون بخوام معاینه کنم عوض میکنم.

معذرت خواهی کرد و گفت: به خدا از کرونا می ترسیم.

اوج کار پسربچه بود که بعد از این مکالمه پرسید: آینه تون تمیزه؟ 

گفتم: بچه جون بله یه بار مصرفه!


مریخ- دختر جوون هم سن خواهرم بود، آخر وقت و با درد شدید اومد. واسش پالپکتومی اورژانس کردم تا دردش بخوابه و بعدا کامل کنم کار رو. یادمه با وجود سن کمش، کانال هاش بسته بود و با کلی کلنجار و سر حوصله بازشون کردم. دو هفته ای سراغش رو گرفتم و بچه های پذیرش گفتن نمی دونیم کدوم بیمار رو میگین و نیومد و یادم رفت. دیروز که داشتم دندون دیگه اش رو معاینه می کردم، پرسیدم دندون شش ات رو تازه اندو کردی؟  توضیح داد اول پیش خودتون اومدم، ولی بعد گفتن تا یک ماه دیگه نوبت نداریم و منم ادامه کارم رو رفتم جای دیگه. تازه بخاطر آوردم همون مریض گم شده است. اعتراف می کنم لجم گرفت که دکتر بعدی هلو برو تو گلو شده براش! ایش!!



مشتری- از وقتی که خانم جوون ( یکی تذکر داد چرا میگی زن و مرد! نمیگی خانم و آقا!) خوابید روی یونیت، تا وقتی که اجازه داد به دندونش دست بزنم، فکر کنم بیست دقیقه ای طول کشید، از بس دلش از همه پر بود و به همه دکترهای قبلیش فحش داد و استرس داشت. ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ دارویی مصرف نمی کنی؟ اول سر تکون داد و گفت: نه! ولی بعد مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه اومد حرف بزنه که گفتم: قرص اعصاب مصرف می کنی نه؟ خندید گفت: بله، دپاکین می خورم. 

توی دلم گفتم: درست حدس زدم. هوپ گاوت زایید. 

با توکل به خدا و ائمه و به بهترین نحوی که میشد ترمیمش رو انجام دادم ولی تا یک ساعت بعد صداش رو می شنیدم که داشت مخ دخترهای پذیرش رو می خورد و از خاطرات دندونپزشکیش حرف می زد! ( یه حسی بهم میگه بازم میاد توی خاطرات هوپ و بیماران!) 


زحل- قیافه این مرد رو یادم نیست که جرئیات بیشتر خاطره رو بگم، فقط یادمه هیکلی داشت واسه خودش ولی حین کار مرتب می گفت: خانم دکتر حرف بزن باهام! استرس دارم.

منم یکم حرف می زدم و توضیح می دادم، بعد حواسم پرت فایل و فِلر کانالهای دندونش میشد و ساکت میشدم باز!


اورانوس- فکرش رو بکن زن میانسال رو توی اولین و آخرین روزم توی یه کلینیک دیدم و آخرش دعوامون شد که بماند سرِ چی و ادامه کارش رو به دکتری که دوستم بود واگذار کردم. چند ماه بعد کلینیک دیگه ای بودم که گفتن معاینه دارین. چهره اش واسم آشنا بود تا اینکه دهان باز کرد و دندون هاشو دیدم و فهمیدم همون فرده. خداروشکر که با اون لباس و دم و دستگاه، کسی از دیگری قابل تشخیص نیست ولی صدام رو بم کردم و گفتم کار فلان دکتره من نمی تونم. قایمکی به دستیار کلینیک گفتم جریان رو. صدای جر و بحثش بعد از شنیدن تعرفه میومد و گویا رفت. البته انگار شک کرده بود به من و پرسیده بود دکتر هوپی ندارین؟ اون ها گفته بودن: نه! 

خب دروغ نگفتن دیگه هوپیان دارن!


نپتون- کاری ندارم به اینکه پسربچه به هیچ صراطی مستقیم نبود و اجازه نداد دست بهش بزنم ولی وقتی وارد شدم و سلام کردم بهش، رفتم سمت دستکش ها و به محض برگشتن سمتش گفت: پخخخخخخ و پرید توی دلم! و من ترسوترین دکتر جهان بودم و ترسیدم (مثلا!) .


سرس- یعنی زشت بود وقتی دختر جوون با موهای بلند و فِر پایینْ آلبالوییش وارد شد با ذوق گفتم: چه موهای قشنگی و بعد خواستم ازش جمعشون کنه تا خیس نشن؟ جلسه بعدی بافته بودشون. :-))


پلوتون- روکش بیمار همکارم ( اینجا بیماری که خوبه و همکاری میکنه منظورم نیست، یعنی بیماری که همکارم واسش قالبگیری کرده!) رو سمان کردم. بماند که چقدر حرص داد توی همون چند دقیقه، بعد پاشد اومد بالا سر بیمار بعدی که آقایی سی و اندی ساله مثل خودش بود و خندید: رفیقمه! بدون بی حسی واسش کار کنین. 

چیزی نگفتم. بعد از دقایقی دیدم واقعا وایساده و نمیره: کارتون تموم شد دیگه، لطفا بیرون باشین شما. 

سری بالا انداخت و گفت: میشه بمونم یاد بگیرم، دندونای بعدیش رو خودش عصب کشی کنم؟! 

گفتم: خیر. بیرون. ماسکتونم بزنین!



هائومیا- فکرش رو بکن بعد از دو شیفت کاری و کلی رانندگی با چشم های ژاپنی طور، ساعت یک ربع به یازده شب وارد خونه شدم و افتادم دم خونه به تمیز و ضدعفونی کردن وسایلم و تو فکر این بودم چی واسه شام بخورم و زود غش کنم که پدرجان پرسید: هوپ زن فلانی رفته بهمان جا ایمپلنت کردن و اونطور شده، یعنی چرا؟ 

داشتم توضیح می دادم که گفت: صبر کن صبر کن با خودش صحبت کن و قبل از اینکه بتونم مخالفت کنم که الان دیروقته و خسته ام، گوشی پدرجان دم گوشم بود و بیست دقیقه بعدی رو به آروم و متقاعد کردن زن دوستش گذروندم که: بابا پیش متخصص معروف کار کردی، خیلی بیشتر و بهتر از دکتر قدیمی شهرتون که سی سال قبل فارغ التحصیل شده، میدونه و دوباره این سیکل تکرار می شد و بالاخره راضی به خداحافظی شد. چشم غره های مادرجان به پدرجان دیدنی بود!


ماکی ماکی- به دستیارم گفتم عکس با زاویه دیستالی بگیر. تلفن همون موقع تماس گرفت. عجله داشتم، خودم گرافی رو تنظیم و عکس گرفتم. وارد اتاق شدم و به بیمار گفتم: گرافی کو تا بدم ظاهرش کنه؟

-انداختمش!

+کجا؟

-تو سطل آشغال!

+ اون وقت چرا؟

-نمی دونم! 

+ :-/ 


اریس- دخترِ چشم قشنگ، هم سن خودم بود. طرح درمانش رو توضیح دادم و گفت: مطمئنین دیگه دندون خراب ندارم؟ عجله دارم!

 +باید گرافی بایت وینگ هم بگیرم، دو تا از دندونات مشکوکن. چرا عجله داری؟

-می خوام باردار شم. شوهرم هی غر می زنه میگه کِی کار دندونات تموم میشه پس؟!

خندیدم: اگر انقد عجله دارین باردار شو. اون دو تا مشکوک ها نهایتا در حد مینا پوسیده شده، چیزی نمیشه تو ٩ ماه.


توئیت هفته: امروز یه مریضم اومد مطب کارش رو انجام دادم رفت. (ببخشید به دلیل حفظ اسرار بیمار چیز بیشتری نمی‌تونم بگم)

#پسرک



  • ۶۱۱

تو چه دانی که پسِ هر نگه ساده ی من/ چه جنونی، چه نیازی، چه غمیست؟

  • ۲۳:۵۳

از عید که ماشینمو داده بودم برادرِ گرام شسته بود (بعدا توی کارواش فهمیدم که دو لا پهنا پولش رو ازم گرفته!) و هفته ی بعد توی پارکینگ، خودش سینی جوجه کباب رو گذاشته بود روی کاپوت و آب زرد جوجه زعفرونی رد مشمئزکننده ای روش انداخته بود که به زور پاک کردم، تمیز نکرده بودمش تا دو روز پیش که به خواهرم گفتم بریم یه سر بیرون؛ با حالت چندشی به ماشین نگاه کرد و گفت چرا این از جنگ اومده؟ 

این شد که تصمیم گرفتم بریم کارواش چون یکدفعه در نظرم به قدری زشت و کثیف و خاکی شده بود بچم که دلم به حالش سوخت. خواهرم میگفت چرا انقدر دست دست کردی و تنها نبردی تا حالا؟ تا اینکه جو مردونه اونجا رو دید و قانع شد که چرا.

حالا ماشین رو با ذوق از در کارواش خارج کردیم و آسمون شروع کرد به تیره و تار شدن و هول و ولا به دل من انداخت که اگه بارون بیاد نمی شورم بچه رو تا عید!! که خداروشکر فعلا دو روز گذشته و هوا مساعده.

بعد پشت چراغ قرمز، نگاه می کردیم به ماشینای اطرافمون که پز بدیم: (ببین چقدر ماشینمون برق می زنه! ما کارواش بودیما، دلت آب... ) ولی باورتون میشه به طرز عجیبی ٩٩ درصد ماشین ها تمیز و براق تر از ما بودن؟! یعنی همیشه همین طور بوده و ما دقت نکردیم و مثل یه وصله ناجور وسط ترافیک شهر جولون می دادیم یا خدا می خواسته بزنه پسِ کله من که چقدر خودت و شادی هات کوچیکن، یکم بزرگ شو؟! 

فکر کنم توی اخلاق و رفتارمون هم این مسئله نمود داشته باشه ها. مثلا یه اخلاق گندی داریم و بی توجهیم بهش و فکر می کنیم همه همین مدلن و اصلا چقدر خوبم من که اینطوریم یا همین که هست، بعد یه روزی یکی که برات مهمه، بهت میگه فلانی دقت کردی چقدر این اخلاقت مزخرفه؟ مثلا یعنی چی که همش توی هر کاری استرس بعدش رو داری و زود میخوای به آخرش برسی؟ 

اولش بهت برمیخوره، بعد دقت می کنی می بینی آره دقیقا همین طوری. داری صبحونه می خوری، لقمه های آخر رو نخورده، قوطی پنیر رو جمع میکنی و در گردوها رو کیپ تا سریع بذاری یخچال، لقمه آخر رو نجویده داری میز رو تمیز میکنی، حالا عجله ی خاصی هم مثل دوران طرح یا دانشگاه نداری ولی عادت کردی یا همیشه تند تند راه میری که به مقصد برسی، بدون اینکه واقعا خبری جایی باشه! و تقریبا هیچ کس در اطرافیانت این خصوصیت شاید آزاردهنده رو نداره. 

میری سرکار متوجه میشی این مدلی شدی که بیمار اول رو خوابوندی ولی هی به پذیرش میگی فلان مریض کی میاد؟ کارش چیه و در کل تا نقشه راه رو کامل ندونی و مطمئن نشی چه ساعتی میری خونه، آروم نمیشی. یکی از دوستان روان شناسم میگفت: در لحظه زندگی نمیکنی هوپ! باید تکنیک های مایندفولنس یا توجه ذهنْ آگاه به زمان حال رو یاد بگیری و از اون روز من فیریک زدم روی این خصوصیتم و نه تنها بهتر نشدم بلکه بدتر شدم.

یا یکی یه روزی بهم گفت خودخواهی، روحم رو ترکوندم که چرا و بعد هی بهم ثابت شد: آره من یه جورایی خودخواهم و از یه جایی با یکم عذاب وجدان که بقیه اینطوری نیستن، گفتم چرا که نه؟ اولویت زندگیت خودتی چرا نباشی؟!


اصلا کاش میذاشتین روحم مثل همون ماشین گرد و خاکی بمونه و انقدر حساس نشم به تمیزی بقیه ماشین ها. پوووف...


*عنوان از مهدی اخوان ثالث


  • ۴۰۲

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٨)

  • ۱۲:۴۸

سامسونگ_ اولین چیزی که موقع دیدن مرد به ذهنت می رسید این بود که: چقدر مشکیه! چقدر پشمالوعه! ریش بلند و مشکی، موهای مشکی انبوه! خوابید روی یونیت و گفت دندونم عصبی شده. خندیدم و گفتم درد دارین یعنی؟ تایید کرد.

معاینه اش کردم و متوجه شدم دفعه اولیه که اومده دندونپزشکی؛ گفتم: دندون شماره چهارت عصب کشی نیاز داره. برخلاف همیشه که اول عکس می گیرم و دندون رو بررسی می کنم و بعد بیمار رو قبول میکنم، چون به نظر خودم دندون ٤ دندون خوبیه بی حسی رو زدم و گفتم برو عکس بگیر بیا. عکس اول رو گرفتن و کن کات شد و چیزی پیدا نبود. گویا سرش رو تکون داده بود. رفتم داخل اتاق گرافی که متوجه شدم سر مرد گیج میره و داره فینت (غش) می کنه. به دستیار گفتم برو آب قند آماده کن، من حواسم هست و تنها شدم با مریض که یکدفعه شروع کرد به لرزیدن و سرش کج شد. ترسیدم تشنج کنه، کمک مردونه برای کنترل بدنش نیاز داشتم، جیغ زدم آقای دکتررررر بیاین کمک! همکارم اومد و خداروشکر لرزیدن مرد تموم شده بود و به هوش اومده بود. دوتایی زیر بغلش رو گرفتیم و روی یونیت خوابوندیمش. پرستار کلینیک اومد، نبض و فشار مرد رو گرفت، خوب بود. مرد فقط میگفت: دندونم خیلی درد میکنه از درد اون اینطوری شدم. 

پرسیدم: بار اولیه دندونپزشکی میای و بیحسی میزنن برات؟

گفت: بله! 

پرستار خندید: پس واسه همون اینطوری شدی. همه چی طبیعیه ولی خانم دکتر به نظرم امروز واسش کار نکنین. چون حس ضعف داری بیا تا برات یه سرم بزنم.


سونی اریکسون_ دفعه اولی که بچه های کوچیک زیر ٦ سال میان پیشم، اگر کار اورژانس نداشته باشن، با ترمیم ساده یا فلوراید تراپی و معرفی وسایل شروع به کار میکنم تا اعتماد ایجاد بشه. فاطمه کوچولوی خوش زبون ٥ ساله هم ازین دسته بود که جلسه اول یه ترمیم ساده براش انجام دادم تا بتونم جلسه بعد دندون دیگه اش رو پالپوتومی و روکش کنم. موقع چک کردن اس اس کراون اکثرا بچه ها خسته میشن، فشاری که به فکشون میاریم اذیتشون میکنه و گریه می کنن. فاطمه ی ناز هم برخلاف جلسه پیش اون روز از اول هی گریه می کرد و میگفت: دیگه تحمل ندارم کی تموم میشه؟ و دل من رو ریش می کرد. بالاخره روکشش رو چسبوندم و مرخصش کردم. دهانش رو شست و به اصرار پدر محترمش اومد و ازم برای اون ناآرومی کردنش معذرت خواهی کرد. عزیزززززم


نوکیا_ واقعا نمی دونم چرا مرداد ماهم انقدر پر بود از حوادث پشت سر هم کاری؟ گل سرسبدشون هم وقتی بود که زن با استرس دراز کشید و گفت: من قرص اعصاب میخورما. همه دندونام هم درد میکنه.

پیش خودم گفتم: خدا به خیر بگذرونه؛ که نگذروند!! کلا واسه اینطور مریضاست که اکثر حوادث غیرمترقبه اتفاق میوفته.

دندون تک کانال پنج بالاش نیاز به اندو داشت. آخرهای کار بودم که گفتم بذار یکم با هیپوکلریت (همون وایتکس ولی رقیق شده) هم شستشو بدم خیالم راحت بشه و کارش رو تموم کنم که گویا سوزن توی کانال دندون لاک (قفل) شده بود و من متوجه نشدم و خیلی خیلی کم هیپو از ته ریشه رد شد. زن یک دفعه همه چیز رو کنار زد و نشست و از درد نالید و گفت: اصلا نمیخوام کار کنی واسم، میخوام برممممم.

هرطوری بود خوابوندمش و به دندونش نگاه کردم. خدای من... دندونی که آماده برای اتمام کار بود، الان قل قل خون ازش میزد بالا. شوکه شده بودم. چی شد الان؟! پرفوره نکردم که؟ نکنه حادثه هیپو رخ داد؟ پس چرا صورتش متورم نشد؟ اینکه چطور بیمار رو منیج کردم و بعد با استرس با چندین اندودنتیست حرف زدم که چرا اینطوری شد و چه خاکی بر سر بریزم از حوصله شما خارجه ولی از استرسش چند روز نشستم تو خونه و سرکار نرفتم!!


آیفون_ این که میگن توی این روزها که همه ماسک میزنن عاشق نشین راست گفتن ها! از شوخی بگذریم مادرِ فرهاد کوچولو، سه جلسه برای دندون های پسرش اومد و من تصور دیگه ای از چهرش داشتم تا اینکه سری آخر ماسکش رو برداشت تا دندون های خودش رو معاینه کنم و دیدم مادر از نظر اسکلت بندی صورت کلاس توعه ( فک پایین عقب رفته یا فک بالای جلو اومده) و اطراف دهانش شواهد سوختگی و جای اسکار وجود داره. 


هوآوی_ زن بیمار قدیمیم بود و حتی اخیرا دندونی براش ترمیم کرده بودم. دختربچه اش هم از خوبان روزگار بود که عاشق این هستم براشون کار کنم انقدر که همکاری میکنن. مادر گفت: دهانش چند وقتیه بوی بد گرفته. میخواد بره مدرسه دیگه مجبورش کردم که بیاد دندونپزشکی. از کرونا میترسه نمیاد!

خندیدم گفتم: باریکلا از خودتون بیشتر رعایت میکنه.

لبخند دخترک معلوم نبود زیر ماسک ولی چشم هاش خندید! معاینه اش کرد و دیدم دندون شیری روکش دارش لق شده و بوی بد از همونه. براش سریع خارج کردم و گفتم: می تونی ماسکتو بزنی!


موتورولا_ داداشم پریده نصفه شبی تو اتاقم. قلبم اومد تو دهنم. گفتم: چی شده؟! 

با رنگ و روی پریده گفت: واااای دندونم لبش پریده. چیکار کنم؟ 

وقتی سکته رو رد کردم و قلبم آروم گرفت، دندونش رو دیدم. گفتم مهم نیست جای تخمه هاییه که شکستی. یه دکتر خوب برات پیدا می کنم بری پیشش.

گفت: یعنی به درد درست کردن یه دندونم نمیخوری؟

گفتم: فراموش نکن گفتم دیگه دست به دندونات نمیزنم!

به زور راضی شد بره بخوابه :-|


توئیت پسرک: موقع کار بعضی حرفایی که می‌خوام مریضم نفهمه رو به دوتراکی میگم به منشیم، متاسفانه مریض امروزمون کال دروگو بود و به ** رفتیم.


توئیت زِ: امروز بچه گفت برام یه «سرزمین دندون‌ها» بکش. حقیقتا بی‌سلیقه‌ایم که به سرزمین دندون‌ها میگیم دهان.


  • ۶۲۹

ز گهواره تا گور چالش بجوی

  • ۱۲:۵۴

دنیای ما آدما دنیای عجیبیه. وارد هر سطح جدیدی از زندگی که میشیم، بعد از مدتی با استرس و سختی هاش اُخت می گیریم و شرایط برامون عادی میشه و دچار روزمرگی میشیم. 

مثلا دو نفری که ازدواج می کنن، از روز اول دچار چالشن. اینکه چطور با هم برخورد کنن، چطور با خانواده های هم سر کنن، چطور زندگی کنن که قابل تحمل باشن برای هم! تضمینی نیست که وقتی توی دوره دوستی یا نامزدی خوبن، عقد که کردن هم شرایط همون باشه و حتی زندگی زیر یه سقف کاملا متفاوته با دوران عقد و تا پنج سال اول اگر بتونن با هم سر کنن، دیگه میشه گفت زندگیشون استیبل شد و حالا می تونن چالش بچه دار شدن رو وارد کنن و استرس جدیدی رو متحمل بشن.

از اون جایی که دنیای من در حال حاضر کارمه، چالش سال های اخیرم هم با شغلم بوده اکثرا.

دوست دارم بزنم اون کسی رو که اولین بار گفت دندونپزشکی راحته و فقط سر و کارت با یه حفره ی ٥*٥ ه! شاید برای کسی که برای خودش چالش تعیین نمی کنه و فقط کارهای راحت رو انجام میده، شرایط ساده باشه؛ ولی من هنوز بعد از سه سال کار کردن مداوم حس می کنم اول راه یادگیری ام. 

اوایل طرحم چالشی که داشتم این بود که چطور تنهایی کار کنم بدون اینکه از کسی سوال بپرسم و کسی به کارم نظارت کنه، چون عادت داشتیم به حضور هر چند نصفه نیمه اساتید بالای سرمون. با دیگر دوستان طرحی مشکلاتمون رو مطرح می کردیم، می رفتیم دایرکت اساتید مربوطه و یه جوری بالاخره از پسش برمیومدیم. بعد از اینکه دستم آسیب دید، تا مدت ها دندون نمی کشیدم. بعد کم کم ترسم ریخت و حواسم جمع شد که دندون کشیدن بیشتر تکنیکه تا زورآزمایی الکیِ آسیب زننده. نتیجه اش این شد که کشیدنِ بدون نیاز به جراحیم خوب شد (چون وسایل جراحی نداشتیم). توی ترمیم خیلی پیشرفت کردم. از طرفی برای نود درصد بچه های غیرهمکار به هر ضرب و زوری که شده، کار می کردم که الان دیگه نمی کنم! چون وقتی متخصص های اطفال به وفور دور و برت هستن، اصلا به دردسر و زمانی که می ذاری نمی ارزه. 

اواخر اون دوره، دچار روزمرگی شده بودم. همه چیز برام هلو برو تو گلو شده بود. 

طرحم تموم شد و وارد کلینیک های سطح شهر شدم. آخ که نگم از سطح استرسی که داشتم. اندو یا همون عصب کشیِ شما، واقعا رشته استرس زاییه. همون روز اول و مریض اول اندوی تک کانال بهم خورد. با ترس و لرز و بعد از دو سال اندو کردم. دوستم گفته بود تا چند ماه سراغ مولر ( دندون ٦ به بعد ) نرو. گفتم باشه ولی هفته بعد یه دندون شش پایین دیدم و بیچاره شدم سر پر کردنش. وقت زیادی ازم می گرفت و نتیجه نهایی برام رضایت بخش نبود. 

افسردگی گرفته بودم. می گفتم هیچ وقت نمیتونم عصب کشی کنم. شروع کردم سوال کردن از افراد باتجربه و طرح نرفته: چطور اسپریدر میره ولی گوتا نمیره؟ چطور mb2 رو پیدا کنم؟ از کجا بدونم مولر پایین ٤ کانالس؟ بیلداپ با پین یا بدون اون؟ چقدر ریداکت کنم؟ کی بفرستم واسه روکش؟ گوتای درصدی آری یا خیر؟! ( تخصصی شد می دونم!)

تا چند ماه بعد سراغ پُست و کور و روکش نرفتم. وقتی شروعش کردم، سطح استرسم هزار بود. دوباره سوال از دوستان و دندونپزشک با تجربه یونیت کناری و کلیپ های یوتیوپ و لایوهای اینستاگرام و خوندن کتاب هامون شروع شد. شاید بگین پس تو اون دانشکده چی به شما یاد دادن؟ واقعا نمیشه گفت هیچی، ولی اگه شما فکر کردی با پنج تا اندو کردن یا دو تا روکش و بریج تراش دادن، ماهر شدی و همه چیز رو یاد گرفتی، خیال خامه!

 کم کم با فراغ بال روکش انجام میدادم. همون دوستی که می گفت سراغ اندوی چند کاناله نرو زوده، دوباره گفت روکش سخته انجام نده. دنبال دردسر نباش. ولی وقتی براش تعریف کردم، متوجه شدم اخیرا خودش هم شروع به روکش و بریج گذاشتن کرده.

بعد کم کم دندون هفت پایین رو هم مدنظر قرار دادم و حتی دیستال اکسس ها رو هم قبول کردم ولی عجیب غریب ها رو نه. دندون هفت بالا رو نه چون می گفتن دسترسیش سخته (که واقعا هست!) کانالهاش عجیب غریبه و ... .

تو یک سال گذشته کمتر روزی بوده که همه کیس هام راحت و هلو برو تو گلو باشن. هر فرد، هر دندون متفاوته با دندون قبلی.

فایل شکوندم و ارجاع دادم. فایل شکوندم و بای پس کردم. mb2 رو پیدا کردم، پیداش نکردم و بیمار با درد برگشت مجبور شدم ارجاعش بدم. دندون بی علامت رو دست زدم و ماه بعد علامت دار برگشت و مجبور شدم اندو کنم. دندون پوسیدگی عمیق رو با اینکه دوستم میگفت اندو کن، نکردم و جواب داد به ترمیم و کف بندی.

روکشم ننشست روی دندون، با بدبختی نشوندمش. ننشست و دوباره قالب گرفتم فرستادم لابراتوار. روکش بعدی راحت نشست. بریجم خوب نشست. 

وقتی دیدم اون پسر تازه فارغ التحصیل شده، بی باک دست می زنه به دندون مردم، بهم برخورد و تک و توک هفت بالا رو اندو کردم، اولی راحت بود بعدی اشکم رو دراورد و گردن درد گرفتم. 

شروع کردم به ریتریت ( درمان دوباره عصب کشی) و دراوردن پین پیش ساخته، پین بعدی شکست و قلبم ریخت! دوباره دست به دامان دایرکت اساتید شدم که چیکار کنم؟! تک و توک طراحی لبخند و ونیر کامپوزیت کردم و ... .

خیلی شب ها از استرس مریض فردام خوابم نبرد و نمیبره. بعضی وقت ها پولم رو خوردن و به سختی ازشون پس گرفتم و بعضا هنوز نگرفتم! کلینیکم رو عوض کردم. پروانه مطب منطقه محروم گرفتم تا امتیازم جمع بشه، بی اینکه بدونم قراره در آینده چی پیش بیاد. 

فقط می دونم الان که هدفم عمومی موندنه، دوست دارم دندونپزشک عمومیِ همه فن حریف خوبی بشم. به گفتن راحته ولی واقعا هدف سخت و پرچالشیه. 

باید کم کم شروع کنم به سی ال (نوعی جراحی لثه) دندون هایی که می خوام روکش کنم، جراحی نسج نرم دندون عقل، روکش زیرکونیا، بلیچینگ و ... . باید بیشتر کتاب بخونم. باید بیشتر یاد بگیرم. باید!


+ پست سین دال در این راستا.


  • ۶۵۴

یک بار به اصرار تو عاشق شدم ای دل/ این بار اگر اصرار کنی وای به حالت

  • ۱۴:۱۴

تعریف عشق واقعی اینه که انقدر طرف رو دوست داشته باشی که حتی اگه با تو نباشه هم، از خدا بخوای شاد و خوشبخت باشه؟ 

اینکه در پایان هر رابطه ای ژستِ روشن فکری می گیریم و با چشمان اشکی می گیم: " آرزو می کنم با هر کسی که هستی، خوشحال و خوشبخت باشی. " واقعا از ته دلمونه؟  

بیاین اعتراف کنیم که به ندرت کسی اینطور پیدا میشه و اکثرا فقط حفظ ظاهر می کنیم و بیشتر به فکر غرورِ لعنتیمون هستیم، ولی در باطن دوست داریم اون فرد نه تنها حسرت نبودِ ما رو بخوره، بلکه توی همه روابط آینده اش هم شکست بخوره و با تمام رگ و پِی وجودش به ارزشِ وجودی ما پی ببره و در یک کلام آب خوش از گلوش پایین نره! شاید هم همه ی شما خیلی خوب و مثبت و گل و بلبلین و فقط منم که تا این حد خودخواهم. 

شایدتر هم من تا به حال اونقدر کسی رو دوست نداشتم که همه خوبی ها رو در نبودم واسش بخوام.

ولی همینه که هست!! دیگی که واس ما نجوشه می خوام ...! 


* توضیحی که باید در مورد عنوان بدم اینه که نمیدونم از کدوم خواننده است. چون من وقتی آهنگ گوش میدم ، تکه های قشنگش رو می نویسم تا بعدا استفاده کنم و الان گوگل عزیزم رو ندارم که سرچ کنم و لینک ترانه رو براتون بذارم. ( بعدا نوشت: با تشکر از دردانه بلاگستان، شعر عنوان از فاضل نظری می باشد! )

  • ۵۲۱

مویز بخور!

  • ۱۴:۲۹

ماشینی رو توی فیلم شبکه آی فیلم دیدم و اسمش یادم نیومد. هی به خودم گفتم: اینو که همسایه بغلی داره چندین ساله، فک کن ببین اسمش چیه؟ نتونستم. بالاخره رفتم توی گوگل سرچ کردم سری ماشین های رنو تا عکسش رو پیدا کردم و دیدم "مگان" بوده و اسمش نوک زبونم بوده و یادم نیومده. اسم اشخاص نه چندان نزدیک و مهم، برای دفعه های اولی که می بینمشون هم حتی به راحتی فراموشم میشه، کسی باید خیلی خاص باشه تا همون بار اول یادم بمونه. مکالمه ی اخیر من با پذیرش کلینیکی که دفعه ی چهارم یا پنجمیه که می بینمش و دو سه باری پرسیدم فامیلش رو و بعد از اینکه هی با خانوم یا ببخشید خطابش کردم، خسته شدم و با کمی خجالت پرسیدم:

-ببخشین من فامیلتون رو فراموش کردم؟

-برهانیان هستم.

-آهان بله!

یا این مکالمه:

-عزیزم اسمت حسین بود؟ دهانت باز...

بچه که دو دقیقه پیش اسمش رو گفته با تعجب: نه سجاد بودم خاله

بخوام آدرس بدم هم که بدتر، سوارم کنن ببرمشون راحت تر میرسن تا بخوام هی به یاد بیارم فلان خیابون اسمش چی بود که باید بپیچن توش؟ و حتی شده که لبخند زدم به مسافرا و گفتم: اممم بزنین توی وِیز، راحت تر پیدا میکنین

راستش همیشه می دونستم که حافظه ی تصویریم خیلی خوبه و حافظه ی اسامی ام کمیتش لنگ می زنه. حتی چون می دونستم تا شخصی مهم نباشه برام و کارم بهش گیر نباشه، حفظ کردن اسمش اهمیتی نداره، بیشتر بی خیال می شدم و به حافظه ام فشار نمی آوردم. در واقع ضعف حافظه ام رو در این مورد قبول کرده بودم. ولی اخیرا حساس شدم و این مسئله داره آزاردهنده میشه برام. تصمیم گرفتم باهاش مبارزه کنم و حتی اسامی که فکر می کنم اهمیتی ندارن برام رو به خاطر بسپارم.

نشه که توی عنفوان جوونی آلزایمر بگیرم؟ 

من هنوز آرزو دارم، کوووو تا بچه ها و نوه هام به دنیا بیان! باید مراقب حافظه ام باشم، هوم؟ :-(


+ تیر خلاص رو الان خوردم بچه ها! امروز یه قرار ملاقاتی با مشاورم داشتم که یک ماه منتظرش بودم، با وجود یادآوری منشی اش در چند روز قبل، فراموشش کردم و از دست دادمش و منشی اش به صورت کاملا جدی گفت دیگه نوبت نمیده بهم!  :-/// 

  • ۵۴۴
۱ ۲ ۳
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan