- پنجشنبه ۳ مهر ۹۹
- ۱۳:۲۱
عطارد- کیانای سه سال و نیمه و مادرش، خواهر بزرگترش رو همراهی می کردن. مرحله ی اول عصب کشی دندون خواهرش رو انجام داده بودم که مادرشون خواست دندون های کیانا رو هم چک کنم و اگه کاری داره انجام بدم. با شک و تردید قبول کردم. معاینه اش کردم، تصمیم گرفتم اون روز فقط جلسه معارفه با وسایل باشه، بیش از حد ذوق داشت. هفته بعد اول خواهر کوچیکه رو خوابوندم و الله الله از این همه همکاری بچه؛ پالپوتومی و ترمیم دندونش سر جمع یک ربع طول کشید. خانوادش اومدن سر زدن و از آرومی طفل معصوم بیشتر از من تعجب کردن. خواستم جلسه بعدی دو سه هفته بعدی باشه که خسته نشه. هفته گذشته دوباره اومدن. حواسم به ماسک قرمزِ پر ستاره اش بود که مادرش گفت: بیچاره مون کرد از بس گفت کی میریم پیش خاله دندونم رو درست کنین؟
دستش رو گرفتم و روی یونیت خوابوندمش. گفتم: یادته وسایلمون رو؟ برخلاف جلسه قبل این بار بلبل زبون شده بود: آرررره! همشون خیلی باحالن!
پوآر آب و هوا رو پاشوندم بهش، از ذوق جیغ زد و گفت: خدایا خیلی باحاله!!
دیگه نتونستم تحمل کنم، دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و خووووب چلوندمش! پذیرش هم ازونور اومد و لپش رو کشید و رفت. بعد از بی حسی خندید و گفت: میدونم سوزن زدین ولی دردم نیومد! دومین و آخرین دندون خرابش رو پالپوتومی و روکش کردم. موقع چک کردن روکش اذیت شد و کمی مظلومانه گریه کرد. رفتم سراغ تکنیک جوراب. پامو آوردم بالا: ببین تو لباست توپ توپیه من جورابام فیل فیلیه! فیل های صورتی رو نگاه. گریه اش بند اومد.
+ ولی خاله جون به کسی نگیا مسخرم می کنن!
با وجود رول پنبه توی دهانش منظورش رو رسوند: مگه خنده داره؟ خیلیم قشنگه! چرا باید بخندن؟!
و اونجا بود که دوباره لپ هاشو چلوندم. آخرین ذخیره برچسب های جایزه ام رو بهش دادم و دست مامانش سپردمش. مادرش گفت: خانم دکتر می دونم کارش تموم شده، ولی اگه روزی دلش تنگ شد براتون، میشه بیارمش؟
کیلو کیلو قند تو دلم آب کردن: حتما بیارینش. حتما!
زهره- حالا بشنوین از آویسای تپل و خوشگلِ هفت ساله ای که بعد از کیانا اومد پیشم. گویا مسافر اون شهر بودن و عمه اش همراهش بود که به شدت لوس کرد بوده بچه رو. به خدا رسوند من رو. آخرش عمه خانوم بالای سرمون ایستاد و یه ریز قربون صدقه اش رفت تا به زور اجازه داد براش کار کنم.
زمین- خوبه جلوی روی خودشون دستکش رو عوض میکنم و حواسم هست به جایی نخوره غیر دهانشون، ولی فکر نمی کردم وقتی انقدر حواسم هست و به همه تذکر می دم ماسک بزنین و بیاین و به محض اینکه معاینه شون می کنم یا کارشون تموم میشه میگم ماسک رو بدین بالا؛ اون آقای محترم جلسه ی دومی که برای ادامه درمانش میاد توی یه پلاستیک یه جفت دستکش ونیل شفاف باشه و بگه لطفا این رو دست کنین! البته که توضیح دادم دستکش هایی که من دست میکنم تمیزتر ونیل گل و گشادیه که برای من آورده ولی بهم برخورد واقعا!
یا وقتی که می خواستم دندون پسربچه ای رو معاینه کنم و مادرش گفت: دستکشون رو عوض کردین؟
خندیدم و گفتم: به نظرتون از دهن یکی دستم رو میکنم مستقیم تو دهن بچه شما؟ واسه خودتون هم بعد از پسرتون بخوام معاینه کنم عوض میکنم.
معذرت خواهی کرد و گفت: به خدا از کرونا می ترسیم.
اوج کار پسربچه بود که بعد از این مکالمه پرسید: آینه تون تمیزه؟
گفتم: بچه جون بله یه بار مصرفه!
مریخ- دختر جوون هم سن خواهرم بود، آخر وقت و با درد شدید اومد. واسش پالپکتومی اورژانس کردم تا دردش بخوابه و بعدا کامل کنم کار رو. یادمه با وجود سن کمش، کانال هاش بسته بود و با کلی کلنجار و سر حوصله بازشون کردم. دو هفته ای سراغش رو گرفتم و بچه های پذیرش گفتن نمی دونیم کدوم بیمار رو میگین و نیومد و یادم رفت. دیروز که داشتم دندون دیگه اش رو معاینه می کردم، پرسیدم دندون شش ات رو تازه اندو کردی؟ توضیح داد اول پیش خودتون اومدم، ولی بعد گفتن تا یک ماه دیگه نوبت نداریم و منم ادامه کارم رو رفتم جای دیگه. تازه بخاطر آوردم همون مریض گم شده است. اعتراف می کنم لجم گرفت که دکتر بعدی هلو برو تو گلو شده براش! ایش!!
مشتری- از وقتی که خانم جوون ( یکی تذکر داد چرا میگی زن و مرد! نمیگی خانم و آقا!) خوابید روی یونیت، تا وقتی که اجازه داد به دندونش دست بزنم، فکر کنم بیست دقیقه ای طول کشید، از بس دلش از همه پر بود و به همه دکترهای قبلیش فحش داد و استرس داشت. ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ دارویی مصرف نمی کنی؟ اول سر تکون داد و گفت: نه! ولی بعد مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه اومد حرف بزنه که گفتم: قرص اعصاب مصرف می کنی نه؟ خندید گفت: بله، دپاکین می خورم.
توی دلم گفتم: درست حدس زدم. هوپ گاوت زایید.
با توکل به خدا و ائمه و به بهترین نحوی که میشد ترمیمش رو انجام دادم ولی تا یک ساعت بعد صداش رو می شنیدم که داشت مخ دخترهای پذیرش رو می خورد و از خاطرات دندونپزشکیش حرف می زد! ( یه حسی بهم میگه بازم میاد توی خاطرات هوپ و بیماران!)
زحل- قیافه این مرد رو یادم نیست که جرئیات بیشتر خاطره رو بگم، فقط یادمه هیکلی داشت واسه خودش ولی حین کار مرتب می گفت: خانم دکتر حرف بزن باهام! استرس دارم.
منم یکم حرف می زدم و توضیح می دادم، بعد حواسم پرت فایل و فِلر کانالهای دندونش میشد و ساکت میشدم باز!
اورانوس- فکرش رو بکن زن میانسال رو توی اولین و آخرین روزم توی یه کلینیک دیدم و آخرش دعوامون شد که بماند سرِ چی و ادامه کارش رو به دکتری که دوستم بود واگذار کردم. چند ماه بعد کلینیک دیگه ای بودم که گفتن معاینه دارین. چهره اش واسم آشنا بود تا اینکه دهان باز کرد و دندون هاشو دیدم و فهمیدم همون فرده. خداروشکر که با اون لباس و دم و دستگاه، کسی از دیگری قابل تشخیص نیست ولی صدام رو بم کردم و گفتم کار فلان دکتره من نمی تونم. قایمکی به دستیار کلینیک گفتم جریان رو. صدای جر و بحثش بعد از شنیدن تعرفه میومد و گویا رفت. البته انگار شک کرده بود به من و پرسیده بود دکتر هوپی ندارین؟ اون ها گفته بودن: نه!
خب دروغ نگفتن دیگه هوپیان دارن!
نپتون- کاری ندارم به اینکه پسربچه به هیچ صراطی مستقیم نبود و اجازه نداد دست بهش بزنم ولی وقتی وارد شدم و سلام کردم بهش، رفتم سمت دستکش ها و به محض برگشتن سمتش گفت: پخخخخخخ و پرید توی دلم! و من ترسوترین دکتر جهان بودم و ترسیدم (مثلا!) .
سرس- یعنی زشت بود وقتی دختر جوون با موهای بلند و فِر پایینْ آلبالوییش وارد شد با ذوق گفتم: چه موهای قشنگی و بعد خواستم ازش جمعشون کنه تا خیس نشن؟ جلسه بعدی بافته بودشون. :-))
پلوتون- روکش بیمار همکارم ( اینجا بیماری که خوبه و همکاری میکنه منظورم نیست، یعنی بیماری که همکارم واسش قالبگیری کرده!) رو سمان کردم. بماند که چقدر حرص داد توی همون چند دقیقه، بعد پاشد اومد بالا سر بیمار بعدی که آقایی سی و اندی ساله مثل خودش بود و خندید: رفیقمه! بدون بی حسی واسش کار کنین.
چیزی نگفتم. بعد از دقایقی دیدم واقعا وایساده و نمیره: کارتون تموم شد دیگه، لطفا بیرون باشین شما.
سری بالا انداخت و گفت: میشه بمونم یاد بگیرم، دندونای بعدیش رو خودش عصب کشی کنم؟!
گفتم: خیر. بیرون. ماسکتونم بزنین!
هائومیا- فکرش رو بکن بعد از دو شیفت کاری و کلی رانندگی با چشم های ژاپنی طور، ساعت یک ربع به یازده شب وارد خونه شدم و افتادم دم خونه به تمیز و ضدعفونی کردن وسایلم و تو فکر این بودم چی واسه شام بخورم و زود غش کنم که پدرجان پرسید: هوپ زن فلانی رفته بهمان جا ایمپلنت کردن و اونطور شده، یعنی چرا؟
داشتم توضیح می دادم که گفت: صبر کن صبر کن با خودش صحبت کن و قبل از اینکه بتونم مخالفت کنم که الان دیروقته و خسته ام، گوشی پدرجان دم گوشم بود و بیست دقیقه بعدی رو به آروم و متقاعد کردن زن دوستش گذروندم که: بابا پیش متخصص معروف کار کردی، خیلی بیشتر و بهتر از دکتر قدیمی شهرتون که سی سال قبل فارغ التحصیل شده، میدونه و دوباره این سیکل تکرار می شد و بالاخره راضی به خداحافظی شد. چشم غره های مادرجان به پدرجان دیدنی بود!
ماکی ماکی- به دستیارم گفتم عکس با زاویه دیستالی بگیر. تلفن همون موقع تماس گرفت. عجله داشتم، خودم گرافی رو تنظیم و عکس گرفتم. وارد اتاق شدم و به بیمار گفتم: گرافی کو تا بدم ظاهرش کنه؟
-انداختمش!
+کجا؟
-تو سطل آشغال!
+ اون وقت چرا؟
-نمی دونم!
+ :-/
اریس- دخترِ چشم قشنگ، هم سن خودم بود. طرح درمانش رو توضیح دادم و گفت: مطمئنین دیگه دندون خراب ندارم؟ عجله دارم!
+باید گرافی بایت وینگ هم بگیرم، دو تا از دندونات مشکوکن. چرا عجله داری؟
-می خوام باردار شم. شوهرم هی غر می زنه میگه کِی کار دندونات تموم میشه پس؟!
خندیدم: اگر انقد عجله دارین باردار شو. اون دو تا مشکوک ها نهایتا در حد مینا پوسیده شده، چیزی نمیشه تو ٩ ماه.
توئیت هفته: امروز یه مریضم اومد مطب کارش رو انجام دادم رفت. (ببخشید به دلیل حفظ اسرار بیمار چیز بیشتری نمیتونم بگم)
#پسرک
- ۶۱۰