یاد بگیریم با چشمهامون بخندیم!

  • ۱۵:۳۰

دیگه کم کم داریم تو شناسایی آدم ها با ماسک روی چهره شون، ماهر میشیم و این تنها یکی از داستان های غمناک این روزهای مردم جهانه...

  • ۲۶۹

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٦)

  • ۱۱:۴۴

یک- زن توی باشگاه دید که وقتی نزدیکم شد، ماسکم رو زدم و ازش فاصله گرفتم ولی باز فاصله رو کم می کرد و بی توجه به اینکه سانس ورزششون شروع شده و من میگم دکتر فلانی رو نمی شناسم، اصرار داشت که حتما می شناسی و مطبش بهمان جاست و از دندونپزشک عمومی خیر ندیدم و میخوام حتما برم پیش متخصص. بالاخره اسم و آدرس چند تا متخصص بنام شهر رو بهش دادم تا منِ عمومی رو رها کرد.


دو- خواهرم میگه: دوستم فلان سوال دندونپزشکی رو ازم پرسید، بهش این جوابو دادم، درست گفتم؟

می خندم میگم: آره

میگه: از بس سوال می کنن ازم و میخوان از تو بپرسم، خودمم حفظ شدم جواباتو!


سه- نسبت به کوچیکترین سرفه بیمارهامون حساس شدیم و واکنش نشون می دیم، سرفه ی زن بند نمی اومد. گفتم: خانم مطمئنی حالت خوبه؟

گفت: به خدا حساسیت شدید دارم. 

بعد آستینش رو زد بالا و جای کبودی روی حفره کوبیتالش ( حفره آرنج) رو نشون داد: ببین خانم دکتر انقدر شدیده که مرتب دارم آمپول می زنم.

قانع شدم و کار رو شروع کردم. دقایقی بعد منشی پذیرش اومد و ازم خواست خانمی رو ویزیت کنم. دستکش رو عوض کردم و در حینی که می خواستم برگردم به سمت اون خانم، صدای سرفه شدیدی ازش شنیدم، با سرزنش به زن نگاه کردم: خانم محترم ماسکت کو؟ چرا وقتی اینطوری سرفه می کنی میای دندونپزشکی بدون ماسک؟!

زن با مظلومیت گفت: به خدا من نبودم.

مریضم از دور داد زد: خانم دکترررر بازم من بودم! 

از زن دوم معذرت خواهی کردم.


چاهار- پسر ٢٠ ساله با مادرش اومد. شکایتش این بود که دندون های جلوش شکسته. نگاه کردم و گفتم: بخاطر پوسیدگی زیاد اینطور شده. درستش می کنم. 

با استرس خوابید و گفت: از دندونپزشکی خیلی خیلی می ترسم. از بی حسیش بیشتر. 

گفتم: از شانست بی حسی دندون های قدامی بالا دردشون زیاده ولی آروم بی حس می کنم، کمتر اذیت بشی. 

بی حسی رو نه چندان عمیق، زدم و ترمیم رو انجام دادم و پسر از روی یونیت بلند شد و رفت جلوی آینه: واااای خانم دکتر بینیم باد کرده و کج شده!

خندیدم: نه بابا، چون بی حسی اینطور فکر می کنی. بی حسیش بره خوب میشی.

راضی شد و رفت. هفته بعد شد و دوباره به اون کلینیک رفتم. پسر و مادرش اومدن. پذیرش گفت: انگار واسشون مشکلی پیش اومده.

به پسر گفتم: چی شده؟ 

ماسکش رو پایین داد و به بینی کاملا نرمالش دست زد و نالید: بینیم کج شده.

با تعجب گفتم: همون هفته ام گفتم که چیزی نیست. 

گفت: از هفته قبل خیلی بهتر شده ولی هنوز کجه! بینیم خیلی قشنگ بود جوری که وقتی چسب میزدم همه میگفتن عملیه.

با ناچاری گفتم: ولی همون روزی هم که اومدی قوز بینیت توی چشم بود. اصلا ببینیم عکس قبل از اینی که بهت دست زدم رو.

گالری گوشیش رو باز کرد. و عکس های با آرایش و افکتش رو نشون داد. گفتم: اینا همش ادیت داره، بینیت هنوز دقیقا شکل عکساته. 

از دهان منشی دررفت: اگه میخوای عمل کنی، بگو میخوام عمل کنم، این بهونه ها چیه میاری؟

چشم غره رفتم بهش و بعد رو به مادرش کردم: چون پسرتون می ترسید، من بی حسی رو اصلا عمیق نزدم. دقیقا بالای دندون بود و کاری به بینیش نداشت. ولی ممکنه تنوع اعصاب صورتش به نوعی باشه که بینیش کمی حساس شده باشه، بهتر میشه نگران نباشین.

مادرش من رو کشید کنار و گفت: پسر حساسیه، قبلا یه بار دیگه بردیمش دندونپزشکی بعد از بی حسی بیهوش شد. 

بالاخره به هر سختی بود جفتشون رو آروم کردم و دیگه خداروشکر ندیدم پسر رو. البته که منشی رو دعوا کردم که یعنی چی به بیمار کنایه می زنی، هر چی گفتن بگو حق با شماست و سعی کن با احترام قانعشون کنی.

گفت: آخه پسره یه جوری بود.

-یه جوری چیه؟ ترنس بود.


پنج- تعریف از خود نباشه ( این پاراگراف کاملا تعریف از خوده!) دقت کردم بیشتر از اینکه دندونپزشک خوبی از نظر کار عملی باشم، دندونپزشک خوبی از نظر رفتار با بیمارم. شده بعضی وقت ها به نظرم خودم کاری رو ایده آل انجام ندادم و شاید حتی گند زدم، ولی مریض گفته خیلی دوستتون داشتم و اصلا استرس نداشتم وقتی کار می کردین واسم و باز میخوام پیش خودتون بیام حتما و بعدا مریض ثابتم شده. زن با استرس خوابید که از جرم گیری خیلی می ترسم درد داره و تحمل ندارم. براش روند کلی تشکیل جرم رو توضیح دادم. گفتم چه قسمت هایی رو چطور تمیز کنه و در حینش جرم گیری هم می کردم. باورتون میشه بعد از اتمام کارش نمی رفت و مرتب تشکر می کرد که دردم کمتر بود و دستتون سبکه؟! 

 

شیش- زن چادری میانسال ماسکش رو پایین داد و گفت: کامپوزیت قبلی دندونام شکسته خیلی زشت شدم.

به ترمیم قبلی بین دندون های قدامیش که مشخص بود دندونپزشک قبلی دندون ها رو بهم وصل کرده و الان شکسته بود نگاه کردم. ترمیمشون کردم. نخ رو از بین دندون ها رد کردم و گفتم: اجازه میدین دندون کناری کوچیکتون رو بزرگتر و شبیه دندون متناظرش کنم؟ 

با شک و تردید قبول کرد. نگم براتون از برق چشم هاش وقتی آینه بیماربین رو به دستش دادم: کاش واسه عروسی پسرم اومده بودم پیشتون. کل جشن دستم جلوی صورتم بود. چقدر غصه دندون هام رو می خوردم.


هفت- توی کلمه های کلیدیم نوشتم "خوشگل کنم" که بعدا خاطره اش یادم بیاد بنویسم ولی اصلا در خاطرم نیست چی میخواسم بگم! شاید می خواستم بگم وقتی اون همه لباس و گان و کلاه و عینک و ماسک و شیلد رو میزنم، انقدر هیچی ازم معلوم نیست که نیازی ندارم خوشگلاسیون انجام بدم و مثل زامبی میرم و میام!



هشت- زن و شوهر میانسال با دخترک هشت ساله زیباشون که سندرم داون بود، وارد شدن. وقتی میگم دخترک حتی اجازه نمی داد، معاینه اش کنم خودتون تصور کنین چه بر سر من و دستیار و منشی کلینیک اومد تا بتونیم با دختر ارتباط برقرار کنیم و بهمون اعتماد کنه. بی اغراق برای کشیدن دو تا دندون یک ساعت داشتیم باهاش سر و کله می زدیم تا تونستیم بی حسی بهش بزنیم. دستیارم رو کتک زد. بهش فحش داد. رفت توی اتاق رختکن و در رو بست. آوردیمش رهام کوچولوی شش ساله رو ببینه که دندون هاش رو چطور می کشم و چیزی نمی گه و بهش جایزه می دم ولی باز دخترک که لجباز و باهوش بود، اجازه نداد. آخر پدرش رو صدا زدیم. داد زد. بچه خوابید. پدرش سرش رو گرفت و در کمتر از ده ثانیه دو تا دندونش رو کشیدم و جایزش رو گرفت و به زور مامانش تشکر کرد و رفت!


نه- هفته قبل از قرنطینه همگانی اسفند، توی کلینیک شهر نزدیک محل طرحم مرحله اول عصب کشی دختر رو انجام دادم و پانسمان کردم چون نمیشد یک جلسه ای کارش رو تموم کنم. بعد از ٤ ماه دوباره دیدمش و این بار اندوش رو تموم کردم و از اون روز تماس های دستیار اون کلینیک بهم فقط در مورد این دختر شد: میگه درد دارم، آبسه کردم، آبسه ام خوب شد. گوشم درد گرفت، فکم می خاره و ... .

دو هفته بعد دوباره دیدمش. عکس گرفته بود و به تمام دکترای شهر نشون داده بود و همه گفته بودن مشکلی نداره و فقط یک نفرشون گفته بود باید بکشی دندون رو و نمیشه نگه داشت. گویا پشت سر من هم حرف زده بود و این شد که با اینکه به وضوح به نظر میومد دختر کیسِ روان باشه، گفتم ریتریت می کنم دندونت رو، باز کردم و دیدم واقعا کانال اضافه نداره، ولی باز دختر رهامون نکرد. آخر سر تسلیم شدم و گفتم هزینه اش رو کامل بهش برگردونین، بره دندونش رو پیش همون دکتری که گفته باید بکشی، بکشه. 

ای تف به ذاتت کرونا.


ده- زن سی ساله می ترسید. حالت تهوع داشت و دهانش رو مرتب می بست. ازش پرسیدم: اسمت چیه؟ 

گفت: الهام

گفتم: الهام جون عزیزم باااااز کن خاله. باز کن.

دستیارم غش کرد از خنده. زن هم بااااز کرد.



یازده- هی میگن واسه چی تو شهر خودت کار نمی کنی و مرتب میری شهرای اطراف. نمی دونن که جدا از تعرفه کم کلینیک های شهرمون و کمتر بودن بیمارهاش، مدیر کلینیک هاش اکثرا شارلاتان و حق پزشک خورن! کلینیک رو بستن و به عنوان پول شش ماه کارکردم که بیمار نقد بهشون داده و اینا ذوق کردن گذاشتن تو جیب خودشون، بهم سفته دادن که معلوم نیست بتونم پولش کنم یا نه. دیگه عمرا توی کلینیکی که مدیر کلینیکش دندونپزشک نیست و درک نکنه دست درد، گردن درد و کمردرد یعنی چی، کار کنم. 

ازونور خانواده شاکی شدن چرا انقدر شب ها دیر میای خونه و شیفت عصر نرو و کمتر مریض ببین، آخه من کمتر کار کنم، پول وسایل مطب آینده ام رو که دارم توی این وضع داغون اقتصادی خرد خرد می خرم و چک میدم و فردا باز گرون شده، از شما بگیرم؟ خب دوست ندارم.


  • ۴۹۳

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٥)

  • ۱۲:۳۹

١- به پدرجان میگم اون دندون کنار ایمپلنتتون که ترمیمش کردم، خوب شد یا درد می کنه هنوز؟ میگن: چرا درد بکنه؟ پیش دکترِ حسابی درست کردم! ( حکایت بچه سوسکه که از دیوار بالا می رفت!)


٢- بچه های کلینیک گفتن امروز فقط اطفال گذاشتیم براتون. در باز شد و دو تا طفلِ عشق با مامانشون وارد شدن. اول دختربچه ی ٤ ساله رو خوابوندم، انقدر که این بچه ذوق و شوق داشت و غش و ضعف می رفت با داستان های مسخره من، خودم هم خنده ام گرفته بود. خواهر ٦ ساله اش به محض دراز کشیدن روی یونیت گفت: من قبلا هم پیشتون اومده بودم ها! مامانش گفت: از پارسال که اومد واسش ترمیم کردین، انقدر دندونپزشکی رو دوست داشته که مرتب قند و شکلات می خوره تا دندون هاش خراب بشن باز بیاد دندونپزشکی

یاللعجب از این دهه نودی ها! معاینه اش کردم و خبیثانه گفتم: نقشه ات ناکام موند زهراسادات! دندون هات سالم سالمن

شیطونک زود لب آویزون شده اش رو جمع کرد و گفت: چون خیلی خوب مسواک می زنم. 

فلوراید زدم براش و کادویی که مامانشون قایمکی بهم داده بود رو بهشون دادم.


٣- کار برای اطفال اینطوریه که هنوز ذوق بیمار گوگولی و همکارِ قبلی (همین دو تا خواهر عشقِ قبلی) فروکش نکرده که مریض بعدی که پسربچه ای ٨ ساله است، موقع کشیدن دندون شیری اش، جوری چنگ میکشه دستت رو که با وجود اینکه گان و روپوش پوشیدی، خون روی دستت راه میوفته


٤- حقیقتا لذت خاصی دارم برام این مسئله که دختربچه ی غیرهمکاری که کل دقایق زیر دستم گریه می کرد، تو خونشون دندونپزشک بازی می کنه و آینه ی یک بار مصرفی که بهش دادم رو تو حلق مامانش فرو می کنه و میگه: من دکتر هوپ هوپیان هستم! جورابام هم رنگی پنگیه!


٥- گفته بودم از وقتی این بلای جهانی پیش اومده و ما مثل جنگجوها خودمون رو می پوشونیم، نه تنها مریض ها دیگه تشخیصمون نمیدن بلکه مدیر کلینیک ها هم وقتی میان سر بزنن، ما رو نمیشناسن؟ 

مرد دو ساعت صبر کرده بود تا کار بیمارهای قبلیم تموم بشه، می خواستم لباس عوض کنم و برم خونه که متوجه شدم منتظره تا کارش رو تموم کنم. حافظه تصویریم برخلاف حافظه ی اسامیم خیلی خوبه. گفتم: من تا به حال دست به دندون شما نزدم آقا. قسم و آیه خورد که دکترم خودتون بودین! بالاخره پرونده اش پیدا شد و بهش ثابت شد دکترش من نبودم و دندونپزشکش خانم دکتر میم که هیکلی دو برابر من و قدی کوتاه تر از من داره، بوده!


٦- دخترک ٩ ساله موبلند روی یونیت نشست. تا اومد از مشکل دندونش بگه، گفتم: صبر کن، صبر کن. اول اسمتو بگو

گفت: بهارم. گفتم: به به چه اسم قشنگی! حالا بگو کدوم دندونت اذیتت میکنه؟

گفت: اسم شما چیه؟ گفتم: هوپ!

گفت: به به چه اسم قشنگی!

عزیزززززم!


٧- داشتم آماده می شدم که غش کنم و برم به اون دنیا که خواهرم مثل جن بالای سرم ظاهر شد: هوپ، تازگیا حس می کنم دندون قروچه می کنم خیلی، چیکار کنم؟

پشتم رو کردم بهش و پتو رو روی سرم کشیدم: سعی کن دندون قروچه نکنی، شب بخه!


٨- کیا آقای ستار جنگلبان رو یادشونه؟ مهرماه ٩٨ با دندون درد شدید اومد، مرحله اول عصب کشیش رو انجام دادم و گفتم برو جلسه بعد بیا تا برات تموم کنم. مسئله اینه مرحله اول اندو که اصطلاحا بهش می گیم: پالپکتومی، اکثرا درد افراد رو کاملا از بین می بره. برای همین آقای جنگلبان زحمت کشیدن و بعد از ٩ ماه تشریف آوردن برای ادامه درمانشون. تو این مدت چندین بار به پذیرش گفتم: این سَتاره نیومدها، دندونش داغون میشه. گفتن تماس می گیریم جواب نمیده. 

عکس گرفتیم و دیدیم به قدری دندون عفونت کرده و ریشه ها پوسیده شده که دندون هوپلس ( غیرقابل نگه داری) شده و باید خارج بشه. چقدر حرص خورده باشم سر این کیس خوبه؟!


٩- تباهی ما دندونپزشکا اونجایی مشخص میشه که کلیپی از یه دختر دیدم با دیاستم(فاصله بین دندون) قدامی خیلی کم. چند وقت بعد حس کردم ونیر کرده و فاصله رو برداشته. کلی گشتم ویدئوی قبلی رو پیدا کردم تا به خودم این قضیه رو ثابت کنم و بعد آروم شدم!


١٠- دقت کردم وقتی اون آقا مسنه اصرار داشت زود تکلیف جای خالی دندون قدامی و شکستگی لبه دندون کناریش مشخص بشه و من بهش گفتم: قصد تجدید فراش دارین که انقدر عجله دارین؟ 

از مصادیق بارز رفتار جنسیت زده ام بود. ننگ بر من

+ البته آقا گفتن قصد ادامه تحصیل دارن!


١١- بیمارم زن جوونی بود که به شدت از دندونپزشکی می ترسید و خودش رو سرزنش می کرد که خجالت می کشم از ترسم، اوف بر من یعنی دان سه تکواندو دارم

خندیدم: ربطی نداره که بیرون از این اتاق شجاع باشی، همه از ما می ترسن! همه!! 


١٢- یکی نیست بگه دختر تو که قراره لب هات بره زیر دو لایه ماسک و غیر از آینه اتاقت کسی نمی بینه اونا رو، واسه چی رژ می زنی؟ که وقتی یه لحظه ماسکو برداری جلو بقیه آبروت بره. کأنه به زور بوسیده شده و البته سیلی نر و ماده هم خورده باشی!


١٣- پسر جوان روی یونیت دراز کشید و لبه کلاه کَپش رو پایین داد. گفتم: مشکلتون چیه؟

خندید و گفت: هیچی! فقط یه کاری کنین بچه ها سربازخونه وقتی می خندم مسخره نکنن دندون هام رو

دقیق نگاه کردم. لترال های پگ شیپ (دندون های پسین یا شماره دوی برنجی شکل) داشت

واسش عکس نوشتم و گفتم نگران نباش حلش می کنیم

  • ۵۲۷

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٤)

  • ۰۴:۰۵

یک) یکی از فانتزی هام در کار با بچه ها اینه که داستان هایی که حین معرفی وسایل کار براشون تعریف می کنم، در جلسات بعدی یادشون باشه؛ که به ندرت این اتفاق میوفته. به دختربچه ٨ ساله که به طرز عجیبی از خواهر ١١ سالش آرومتر و همکار بود، ساکشن رو نشون دادم و گفتم: این چی بود یادت هست؟ وقتی گفت: آقای تشنه. واقعا ذوق کردم چون جلسه قبلی به ماه ها قبل برمی گشت. یکم برخلاف قبل می ترسید که بهش گفتم: شجاع بودی که. چی شد؟ با حاضرزبونی گفت: نیمه شجاع شدم الان! (خاطره قبل از بحران!) 


دو) همون اوایلی که این جریان هنوز جهانی نشده بود و تازه اولین موردها توی قم پیدا شده بود و مردم رفته رفته داشتن می ترسیدن و همه چیز نایاب شده بود؛ توی آخرین شیفت هام فراوان بیمارهایی بودن که التماس می کردن بهشون ماسک بدیم ولی ما با شرمندگی می گفتیم آخرین جعبه ماسکمونه و نمیتونیم واقعا، چون خودمون بیشتر نیاز داریم. الان که مثل آدم فضایی ها لباس می پوشیم، همش فکر می کنم رو چه حسابی فکر می کردیم یه ماسک ساده محافظت ایجاد می کنه؟ البته الان هنوز هم مردم بعد از کار ماسک و دستکش می خوان و ما کمی راحت تر می تونیم ازشون بگذریم.


سه) باز هم اوایل اسفند و آخرین شیفت ها قبل از قرنطینه بود. زن بچه ی ٣ سالشو برای معاینه آورد. گفتم که چند تا از دندون هاش به شدت پوسیده است و باید پالپوتومی بشه. مادرش تایید کرد که می دونیم. نمی خوابه که واسش درست کنین. پیش متخصص هم بردیمش گفتن باید برین اتاق عمل. ولی من و پدرش قبول نکردیم. بیهوشی رو مغزش اثر میذاره

با تعجب گفتم: حرفتون رو قبول ندارم. خب من چکار می تونم بکنم براتون؟ 

-هیچی فقط دارو بنویسین براش. داریم می ریم کربلا. اگه درد گرفت اذیتمون نکنه

نتونستم دخالت نکنم: آخه تو این وضع کرونا کربلا می خواین برین؟ کشورها مرزهاشون رو روی ایران بستن. شما حتی الان بچتون رو نباید اینجا می آوردین اون وقت میخواین ببرین کربلا؟

زن اخم کرد که یعنی از حرفت خوشم نیومد: خانم دکتر نترس. پرسیدیم مرزها بازه. تا خدا نخواد برگی از درخت نمی افته.

و بعد دفترچه پسرش رو گرفت و رفت. مشابه این رفتار رو چند روز بعد در تجمع رو به روی حرم حضرت معصومه دیدم


چهار) هی اینجا اومدم گفتم دلم واسه کار تنگ شده، ولی شِکر خوردم. به خونه نشینی عادت کردم. هر بهونه ای جور کردم اعم از ماسک و شیلد و لباس و لامپ مخصوص گفتن همشو داریم. پاشو بیا

اصن من میخوام زن خانه دار بشم، قرمه سبزی و قیمه بپزم، کیک درست کنم. مبل های خونمون رو هی جا به جا کنم. کهنه بچه بشورم. بچه هامو با عشق و سر حوصله بزرگ کنم. شوهرم واسم طلا بخره ذوق کنم. چیه کار کردن اصلا؟


پنج) به دستیارم گفتم: وضع بدی شده. مردم راحت برگشتن به روال قبل. بیچاره کادر درمان که رمقی براشون نمونده

دختر زیر دستم گفت: زن عموی من پرستار فلان بیمارستان مرکز کروناست. دو ماهه بچه های کوچیکشو ندیده. کشیکش که تموم میشه میره توی یکی دیگه از خونه هاشون، دور از خانواده که نکنه خانواده اش رو بیمار کنه


شش) خانوم نون زنگ زد و گفت: شما دو تا نشدی خانم دکتر؟ 

گفتم: نه عزیزم. من قول میدم دو تا که شدم، اول به شما خبر بدم

گفت: ولی ما زیاد شدیم.

عزیزمممم نوه اش به دنیا اومد. نیشم باز شده و هی دارم از اون موقع می خندم.


هفت) به مرد که به گفته خودش تا حالا مسواک نزده و وضع بهداشت دهانش خیلی بده، میگم: دندونتون ترمیمیه آقا، اصلا اورژانسی نیست. برین بعد حل این بحران بیاین.

جواب میده: الان اومدم که اورژانسی نشه

گفتم: من فقط کار اورژانس انجام میدم. برای ترمیم دندونتون قبلش باید بهداشتتون خوب بشه. وگرنه انقدر لثه خونریزی میکنه حین کار که عملا نمیشه براتون کار کرد. نگران نباشین واسه دندونتون تا چند ماه آینده مشکلی پیش نمیاد.

از روی یونیت پا شد. بعد جلوی روی خودم رفت برای فردای اون روز و با یه دکتر دیگه نوبت گرفت


هشت) زن میان سال وارد شد، حتی از زیر ماسک هم مشخص بود که با تمام وجودش داره درد می کشه. روی یونیت خوابید و نالید: دررررد دارم. بیچاره شدم. دو شبه خدا شاهده نخوابیدم

روسریش رو کشید پایین و زیر فکش رو نشون داد: غده لنفاویم باد کرده

دستش رو کشید روی زاویه ی فکش و برد بالاتر: تا اینجا و پشت سرم دردش پخش میشه. اینم عکس چند ماه قبل دندون هام.

انقدر درد داشت که امون نمی داد معاینه اش کنم و پشت سر هم حرف می زد و ناله می کرد. بالاخره تونستم دندون هاش رو ببینم. به دندون عقلش شک کردم. تست کردم و بله عامل درد خودِ خودِ نابکارش بود. بی حسی زدم. صبر کردم و دندون دردناکش رو خارج کردم. دستیارم براش توصیه های بعدش از کشیدن رو می کرد و زن مرتب خم و راست می شد و با دهان پر از خون و گاز استریل از من و دستیارم تشکر می کرد. دعا می کرد و من فقط به این فکر بودم که خوش به حال اونایی که جون بقیه رو نجات می دن. چه حس خاصی رو تجربه می کنن وقتی از زحمتشون قدردانی می کنن. لعنتی هنوزم که هنوزه بعضی وقتا به پزشک ها حسودیم میشه.


نه) این ماسک های اِن نود و پنج آن چنان فشاری به اعضا و جوارح صورت میارن که فکر کنم من بعد از این جریان یه عمل زیبایی بینی هم باید انجام بدم. قشنگ نوک بینی رو فشار میده پایین و هر بار که از صورتم بعد از چند ساعت برمی دارم جای لبه هاش سرخ و کبود شده


  • ۴۸۴

چه می‌کنی که دلت از جفا نمی‌گیرد؟

  • ۱۴:۵۵

وقتی اولین بار به شهر طرحی رفتم، با مامان و بابا بودم. مسئول پانسیون، من و مادرجان شکوهم رو برد تا بهمون اون پانسیون قدیمی و کثیف رو نشون بده. من مجبور بودم دوباره به شبکه بهداشت برگردم و کارهای پذیرش و آموزشم رو انجام بدم. مامان موند برای تمیزکاری و لیست خریدی به بابا داد. پدرجان هم در ادامه‌ی تکمیل جهیزیه ی طرحانه‌ام، برای کف اتاقم که موکتش از کثیفی تیره شده بود و قول داده بودن عوض کنن (ولی نکردن)، فرش ساده ی گلیم‌طوری خرید. دوستش داشتم. سبک بود. توی اسباب‌کشی به پانسیون‌های مختلف، چندین بار جمع و پهنش کردم و حواسم به تمیزیش بود؛ حتی بچه‌های همخونه از حساسیتم نسبت به فرش خبردار بودن و با دمپایی‌هایی که روی موکت کثیف راه می‌رفتن، روی فرش نمیومدن! بعد از اتمام اون دوره، لوله‌اش کردم و به خونه برگشتیم.

چند روز پیش بعد از بیدار شدن، مادرجان شکوه رو توی حیاط گیر انداختم در حالی که داشت فرشم رو می‌شست. گفت: مشکلی نداری توی آشپزخونه بندازمش؟ 

هوپ کوچولوی حسودِ درونم رو خفه کردم و گفتم: نه بابا

امروز وقتی رفتم صبحانه بخورم، فرش بهم سلام کرد. غر زدم: بد‌جا انداختیش مامان

و بعد جوری جا به جاش کردم که دقیقا میز ناهارخوری وسطش قرار بگیره

الان که داشتم ظرف های ناهار رو می‌شستم، چشمم به فرورفتگی ناشی از پایه‌ی تختم افتاد. دل‌مالش گرفتم. نه برای فرشم. نه

به این فکر کردم یک سال و نیم پایه‌ی تختم روی فرش بود و جاش هنوز باقی مونده و شاید هیچ وقت پاک نشه. پس چطور بعضی ها انقدر راحت اثری رو که ما روی دلشون، روحشون، زندگیشون گذاشتیم پاک می‌کنن و انگار نه انگار؟

هوم؟! 


* شاعر عنوان رو نتونستم پیدا کنم می‌سپارم به شما. 

  • ۴۷۹

اینجا همه چی درهمه! (١١)

  • ۱۴:۴۶

یکی بیاد به من بگه تا وقتی این قرنطینه تموم بشه، چطوری ذوقم رو خالی کنم با این گیوه های قشنگم که نمی تونم بپوشم برم بیرون؟ 

آیا باید مثل بچه ها تو خونه بپوشم و قِر بدم و منتظر لحظه ی تحویل سال بمونم، بعد با کفشام( ببخشین گیوه هام) بشینم سر سفره هفت سین؟!  

کرونای خر برو دیگه... اح


(عکس حذف شد!)


پ.ن١: دقت کردین کلا لنگه به لنگه پسندم؟! اون از  جورابام این از این!

پ.ن٢: یه سوال دیگه! چرا منی که هیچ جایی قرار نیست برم و بَست نشستم توی خونه، وقتی مادرجان شکوهم داشت ابروهاش رو رنگ می کرد، پریدم و گفتم: منم میقام، منم میقام؟! :-/

پ.ن٣: وان مور کوسشن! چرا بیمه ها انقدر گرون شده؟! می خواستم تمدید نکنم بیمه ماشینو با این توجیه که تا دو ماه دیگه نمی رم از خونه بیرون. بعد گفتم اگه کار اضطراری پیش اومد و سوارش شدم و خدای ناکرده تصادف کردم، چی؟

پ.ن٤: بیشتر از یک ساله اینطوری درهم برهم ننوشته بودم.

پ.ن آخر: هموطن تو رو به ارواح خاک عزیزانت، بشین تو خونه. :-/



  • ۳۸۱

این روزهام می گذره این دردا فروکش می کنن/ الانم خوبم چشام الکی شلوغش میکنن

  • ۲۲:۵۹

مثل دیوونه های احساساتی وقتی استوری و پست های دوستای پزشکم رو می بینم، می زنم زیر گریه و میرم بهشون التماس می کنم اول از همه مراقب خودشون باشناز تک تکشون قول می گیرم بعد از تموم شدن این بحران، همو ببینیم. یک نفرشون گفت: این بحران کی تموم میشه؟ بعد از اتمامش کی زنده است کی مرده؟ 

اون یکی دوستم پیام داده و از دندون شکسته و آبسه ناله می کنه. عکس دهانش رو دیدم و توصیه های لازم رو کردم و بهش گفتم اگه اوضاع آبسه ات بدتر شد برو فلان جا، دندونپزشک آنکال داره. میگه از دردش کلافه هم بشم از خونه بیرون نمیرم؛ اگه مریض بشم بمیرم، بچه ام بی مادر میشه و من دوباره اشکم سرازیر میشه و سعی می کنم آرومش کنم و می گم نهایتا اگه دندونت کشیدنی بشه جاشو با ایمپلنت پر می کنی.

بعد از سه هفته قرنطینه محض، برای کار اورژانسیِ یه مریض نوجوان رفتم و با ماسک ffp2 و عینک و شیلد محافظ و آستین یک بار مصرف کارش رو انجام دادم و گفتم بقیه اش بمونه واسه بعد از حل این وضع. پدرش گفت: کی؟ اول اردیبهشت؟ گفتم: معلوم نیست. به محض رسیدن تو خونه ماشین رو ضدعفونی کردم و لباس هام رو هم شستم. با این همه رعایت باز هم از دیروز از اعضای خانواده دوری می کنم و همش این سوال تو مغزم خاموش روشن میشه که اگر پرستار و پزشک بودم، اونقدر از خود گذشته بودم که برم سرکار؟ 

بعد موندم چطور یک سری هنوز جدی نگرفتن؟ چطور اون خانم می خواست بچه اش رو ببره کربلا و وقتی بهش اعتراض کردم گفت: خانم دکتر خدا اگه نخواد برگی از درخت نمی افته، شما فعلا دارو بنویس اگه دندونش درد گرفت بهش بدم! چطور هنوز تو خیابون ها مردی رو می بینم که دست هاش پر خریده و بچه اش رو به دنبالش می کشه و هیچ کدوم ماسک و دستکش ندارن. از طرفی کارگرهای روزمزد سر میدون ها هم دلم رو یه طور دیگه فشرده می کنن که نمی تونن بمونن توی خونه.

هر کار کنیم. هر چقدر حواسمون رو پرت کنیم به کتاب و فیلم و آشپزی و ویدئوکال های فامیلی. حال دلمون خوب نیست آقای خدا. استرس داریم. نمی دونیم چی میشه؟ کی تموم میشه؟ خدایا! التماست می کنم خودت تمومش کن.


*عنوان درد از سارن


  • ۴۸۶

بی اعصاب از صفات آن بزرگوار بود!

  • ۱۲:۰۸

-الو سلام بهتری؟ (شخص موردنظر چندین ماه است که از من خبری ندارد!)

+ سلام مگه چم بوده که بهتر باشم؟!

جا میخورد: عه منظورم اینه ما رو نمی بینی خوشی؟

+ عااااالیم.

ساکت می شود: واقعا؟!

+ اوهوم، تیکه ننداز که اینطوری جواب ندم

-مامان بابات خوبن؟

+مگه دیروز ندیدیشون؟! خوبن.

مستاصل می شود: خب گفتم الانم حالشون رو بپرسم. اصن بی خیال. میگم نمیدونی فردا تعطیله یا نه؟

+واس چی باید باشه؟ مگه دوره احمد*ی نژاده؟!

می زند زیر خنده: گفتم شاید باشه! من برم این دو تا خودشون رو کشتن، می بینمت.

+ خدافظ

****

این پست رو برای دوست پزشکی ارسال کردم: 

لایک کرد و گفت: دندونساز!

این کلمه کافی بود برای منفجر شدن من، بعد از جملات قطاری که ردیف کردم و حال نوشتنشون رو ندارم؛ با تعجب گفت: چه بهش برخورد، بچه کوچولو! 

دوباره جملاتی ردیف کردم. در سکوت خوند و فقط لایک و فرار کرد. 

از نامبرده تاکنون خبری نیست.

****

از شدت بی اعصابی و بهت نمی تونستم پارک به این سادگی رو انجام بدم و هی به جدول برخورد می کردم. مردی که فقط در ظاهر عاقله مرد بود، نزدیک شد و دستش رو روی بوق زد و سریع جای من پارک کرد. اگر جلوی مرد پارک می کردم، نصف ماشین جلوی پارکینگ می رفت و نمی خواستم. پیاده شدم و با داد گفتم: از جای پارک من بیا بیرون، من اول اومدم.

دهانش رو کج کرد و گفت: د پارک کردن بلد نیستی داری میری تو جدول.

با خشم گفتم: دوست دارم برم تو جدول، مشکلیه؟! اول من اومدم و جای منه، هررر وقت من پارک کردم میای جلوی من پارک میکنی.

از جای پارک اومد بیرون و کل وقتی که من با آرامش ظاهری و این بار خیلی راحت پارک می کردم، دستش روی بوق بود و داد می زد.

پیاده شدم. دزدگیر رو زدم. کیفم رو روی شونه انداختم. در حال تلاش برای پارک در اون جای کم بود که زدم به شیشه اش. شیشه رو داد پایین.

+کاش یکم فرهنگ و شعور داشتین! 

بعد قدم تند کردم تا بهم نرسه ولی صدای فریاد لاتی طورش میومد: خییییییلی پررویییی! 

نفس نفس زنان وارد بانک شدم.

****

دیشب خواب دیدم که توی یکی از کلینیک هام و به شدت شلوغه. در حد ٤٠-٥٠ نفر توی اتاق انتظارن. به دستیارهام اولتیماتوم دادم که تک تک میان داخل. دم در تجمع نمیکنن وگرنه هیچ کدوم رو نمی بینم. مردم گوش نمی دادن و ده نفری داخل میومدن. رفتم توی اتاق و از بُن جگر داد زدم سرشون، گفتم: خسته شدم به خدا و زدم زیر گریه!

****

خدا خودش رحم کنه بهمون. من برم گل گاو زبون دم کنم.



  • ۴۳۶

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٣)

  • ۱۲:۰۰

1: اون آقای زندانی بود که تعریفش رو کردم براتون. بعد از ٥-٦ ماه دوباره اومد پیشم که بقیه دندون هام رو هم درست کن. یعنی حتی دندونی که من میگفتم کشیدنی هم هست رو با افسوس قبول کرد بکشه، این همه تاثیرگزار بودم و خبر نداشتم! با ذوق گفت: حبسم تموم شد، از این به بعد هر وقت نوبت دادین میام برای درست کردن دندون هام

یکی دیگه از دندون هاش رو عصب کشی کردم و پانسمان گذاشتم و گفتم نوبت ترمیم بگیر. نزدیکم شد و آروم گفت: امشب مهمونی دعوتم مشروب نخورم؟! گفتم: نخور واسه پانسمانت بده! حل میشه پانسمانت! ( واقعا نمیدونم چنین اتفاقی میوفته یا نه ولی دوست داشتم حساب ببره ازم!)


2: کلینیکی بودم که با نیروهای مسلح قرارداد داشت. دندون عقل بالا و پایین دردناک سرباز رو خارج کردم. خسته بودم. به دستیارهام گفتم: گشنمههه امروز یه خوراکی ندادن بخوریم

سرباز شنید. یک ربع بعد برگشت با یک پلاستیک پر کیک و آبمیوه و تاکید اینکه این شکلات کاکائویی خرسیه مال خانم دکتره! بعدا متوجه شدم قول داده بود به دستیارها اگه بتونه ازم دو روز استعلاجی بگیره، خوراکی میاره! ( البته من با غرولند فقط همون روز رو استعلاجی دادم بهش!)


3: زن دچار ترس مرضی بود ولی وقتی ازش تاریخچه پزشکی گرفتم هیچ چیزی نگفت. دفعه اولی که بی حسی گرفت رفت توی فازی که ساکت ساکت فقط به یه نقطه خیره شد و هیچ واکنشی به حرف هام نشون نداد. با استرس هوشیارش کردم و به شوهرش اعتراض کردم چرا چیزی نگفتین به من؟ شوهر بی خیالش زد زیر خنده که: این هر بار همینطور میشه! آمپول عضلانی هم میزنه هم این شکلی میشه

بار دوم با اصرار زیاد راضی شدم. این بار فقط قرار بود یک دندون بکشه و یه تزریق دریافت کنه. مشکلی براش پیش نیومد. فردای اون روز دوباره اومد و این بار فاز اعصاب خردکن ناهوشیاریش خیلیییییی طول کشید. نشگون گرفتم بی واکنش. زدم توی صورتش بی واکنش. آخر یه مشت آب توی صورتش ریختم تا به خودش اومد. استرس نداشتم ولی عصبی شدم و هر چقدر برای دفعات بعدی اصرار کردن، حاضر نشدم براش کار کنم و به همکارهای دیگه ارجاعش دادم. والا اعصابمون رو که از سر راه نیاوردیم


4: مورد داشتیم ناخنم سر کار سوهان لازم شده ولی در دسترسم نبوده و یک فرز درشت برداشتم و کشیدم به ناخنم و سرش رو صاف کردم!


5: باز هم مورد داشتیم رژ لب جدید خواهرم رو زدم و رفتم کلینیک و دستیارم گفته: چرا امروز خوشگل شدین؟ چیکار کردین؟

گویا روزهای دیگه زشت و نچسب میرفتم سرکار!


6: هر چقدر برای زن توضیح می دادیم که این هفته نوبت نداریم، گوش نمی کرد و با استرس میگفت: تو رو خدا دندون های شوهرم رو درست کنین گناه داره. مرد هم ساکت به کشمکش ما گوش می داد.

گویا پلاک پارسیلی پیش دندونسازی درست کرده بود بی اینکه قبلش تمام دندون های پایه باقیمانده اش رو ترمیم کنه. وقتی پلاک رو قرار می داد بازوی پلاک توی حفره پوسیدگی گیر می کرد و دادش از درد بلند می شد. با فحش درونی به دندونساز موردنظر که اصول اولیه کار رو رعایت نکرده، به سختی برای آخر شیفت فردا یه نوبت خالی پیدا کردیم و شوهرش رو جا دادیم

روزی که مردم متوجه بشن کار دندونپزشکی فیزیکیه و یه معاینه ساده نیست که سریع تموم بشه و ممکنه یک دندون کارش بیش از حد مورد نظرمون طول بکشه، عروسی منه! از نوبت مرد یک ربع گذشته بود و من دستم توی دهان دختری روستایی بود که دندون های ٦ و ٧ اش رو با هم عصب کشی کنم. بار دوم یا سومی بود که همسر مرد وارد می شد و اعتراض می کرد! دستم رو از دهان دختر درآوردم و اون روی هوپانه خودم رو نشون دادم، جوری که زن با معذرت خواهی بیرون رفت و تا نیم ساعت بعد که نوبت شوهرش شد، پیداش نشد. دندون شوهر ترمیم شد و پلاک رو توی دهانش نشوندم. زن دوباره با معذرت خواهی خوابید تا دندون های خودش رو هم معاینه کنم.

-دقیقا مثل یک مادر برای همسرت رفتار میکنی خانم! ینی چی این رفتار؟ خودت این همه دندون خراب داری.

+آخه ولش کنم به خودش نمیرسه! مامانش هم بهش انقد نمیرسه که من حواسم بهشه.

-عشقت رو تحسین میکنم ولی این حد از نگرانی باعث میشه تو رو به چشم مادرش ببینه نه همسرش! یکم بی خیال باش.

+چشم خانم دکتر


7: زن رو معاینه کردم و فرستادمش گرافی بگیره. به توضیحاتم با چشمان قلبی و لبخندی بر لب گوش می داد. گذشت و خانم شیرزاد هفته بعد من رو کشید کنار که خانم دکتر چیکار کنم خواستگاراتون رو؟! ابروهام رو دادم بالا و گفتم: چی؟! جریان چیه؟ 

هفته پیش فلان خانمی که معاینه اش کردین ازم پرسید چقدر شما رو می شناسم و قبلا زنگ زدن خونتون ولی ردشون کردین! دیروز هم یه خانم دیگه تماس گرفته بود برای تحقیقات که شما چطوری هستین و این صحبتا

زدم زیر خنده: یه وقت شماره ام رو ندین بهشون.

اخم هاش توی هم رفت: چرا؟! مورد خوبی بودها! شوهر نکنین مثل من بی شوهر می مونین ها

-بمونم طوری نیست!


8: چهره زن برام آشنا بود. به پرونده اش نگاه کردم و شناختمش. خواهرشوهر سابق یکی از دخترهای فامیل بود که از کوچکترین اذیتی در حق اون دختر فروگذار نکرده بود. برای تعویض ونیرهای قدیمیش اومده بود. توی دوراهی اینکه ردش کنم یا بپذیرمش، قبولش کردم و گفتم نوبت بگیره. نمی دونم کار درستی کردم یا نه ولی اصول اخلاقی و حرفه ای ایجاب می کرد که وقتی کاری در حوزه تواناییم هست، انجامش بدم.


9: سیستم گرمایشی یکی از کلینیک ها بخاریه. هوا به شدت سرد بود و فضای کلینیک هم کوچیک. زن به محض اینکه اومد از کنار فضای بین یونیت و بخاری رد بشه. چادرش به بخاری داغ چسبید و تکه ای به بزرگی کله مهربان از چادرش کنده شد!! نوبت اضافه نداشتیم ولی دلم سوخت و گفتم: نوبت نداریم ولی چون چادرت سوخت، منتظر بمون برات انجام میدم!!


10: آخر شیفتم بود، یک دفعه پذیرش و یکی از دستیارها غیبشون زد. توی اتاق اطفال پیداشون کردم در حالیکه دستیارم داشت ابروهای پذیرش خوابیده روی یونیت رو اصلاح میکرد! بعله!!


 +این پست رو چند روز پیش نوشته و در حال انتشارش بودم که اتفاق ناراحت کننده ای برام افتاد و الان خداروشکر تا حد زیادی مرتفع شده. مرسی از دعاهاتون :-)

  • ۵۴۱

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٢)

  • ۲۳:۵۹

یه ک- دندون های خراب پسر نوجوون رو با افسوس معاینه می کردم: سیگار هم که می کشی.

سرش رو تکون داد: نه ترک کردم الان قلیون می کشم.

با این سوال و جواب، مادرش شروع به درددل کرد: خانم دکتر تو رو خدا بهش بگین نکشه، بهش بگین دندوناش خراب میشه ریه هاش نابود میشه، جوونی تو، سنی نداری.

-همه حرف های مادرت درسته، نتیجه اش توی دندون هات رو هم که الان دیدی. بهتره ترک کنی.

پسرک نیشخند زد و باز سر تکون داد!


دوو- زن با پالتویی که روی مانتوش پوشیده بود هم از من لاغرتر بود. صورت لاغر و کشیده ای داشت. چیزی که توی چهره اش خیلی توی چشم می زد، لب هاش بود. فکر کنم چند سی سی ژل تزریق کرده و بعد هم دکتر با دمپایی ابری دو سه بار محکم توی لب هاش زده بود که انقدر حجم لب هاش زیاد بود! بعد فکر کن دهانش رو باز کرد و یک دونه دندون سالم هم نداشت. دندون مولر دومش ( هفتم از خط وسط) عصب کشی نیاز داشت و اصرار که بکش. نتونستم راضیش کنم و البته راضی هم نشدم که بکشم. فقط اجازه داد چند تا از دندون های جلوش که توی دیده رو ترمیم کنم. البته زیر اون لب ها هیچ دندونی نمی تونست که پیدا باشه!



سی- مورد بعدی دوباره خانمی بود که با درد شدید اومد. دندون پره مولرش( چهارمی از خط وسط) رو عصب کشی و ترمیم کردم. باز هم این خانم جوون دندون های خلفی پوسیده ای داشت که گفتم زود به دادشون نرسی، این ها هم اندویی میشن. فکر کردین قبول کرد؟ خیر! نوبت گرفت برای کامپوزیت ونیر دندون های قدامی که وقتی بخنده زیبا باشه.


چوار- یکی از دستیارهای یکی از کلینیک ها نمونه واقعی خانم شیرزاده! انقدر گیج می زنه که خدا میدونه. قبلا در مورد شیرین کاری هاش حرف زده بودم. الان دو ماهه که دارم یادش میدم چطور نوار ماتریکس رو ببنده و هر فک و دندونی چطور باید باشه، هنوز نتونسته. می گفت یکی از دکترا بهش گفته خیلی حرص میدی ولی خودت خونسردی! چند روز پیش اس اس کراون (روکش فلزی اطفال) از دستم افتاد. گفتم: وای روکشه افتاد! خانم شیرزاد لبخند زد و گفت: خداروشکر خانم دکتر! عینکمو دادم بالا و ماسکم رو پایین و در سکوت نگاهش کردم. سرش رو تکون داد که یعنی چیه؟! بازم به سکوتم ادامه دادم. تازه متوجه شد چی گفته، زد زیر خنده و رفت دنبال روکش بگرده!



پینج- مورد داشتیم منتظر بیمارم بودم و از شدت سرماخوردگی و بی حالی همون طور که روی تابوره نشستم، سرم رو روی یونیت گذاشتم؛ بعد همکار جدیدم اومده و من از سر و شکلش برق سه فاز از سرم پریده و صاف نشستم. کفش پاشنه میخی ده سانتی و شلوار قد نود و روپوش کوتاه تو دل باز و شال ست و ... . 

بعد من کفش پاشنه بلند، اونم از نوع پهنش رو فقط توی عروسی می پوشم و توی کلینیک فقط کفش اسپرت و شلوار لی قدیمی هام رو می پوشم که چیزی بریزه روشون دلم نسوزه! مقنعه ام رو هم کلی می کشم جلو تا مایعات به موهام نپاشه، ماسک رو تا نزدیکی چشم و یه عینک بزرگم روی چشمام میذارم

اینطوری میشه که جلسه دومی که اون زن و شوهر مهربونه به عنوان آخرین مریض اومدن پیشم؛ وقتی کارم تموم شد سریع لباس عوض کردم تا برم خونه، زن با شگفتی نگاهم کرد و گفت: اصلا زیر اون دم و دستگاه چهره تون پیدا نیست، چقدر فرق کردین و خوبین و این صحبتا

جالبی ماجرا اون جایی بود که خانم شیرزاد اومد وسط بحث و گفت: تازه خانوم دکتر ورزشکارم هستن! چه ربطی داشت اون وسط آخه؟!



شه ش- در ادامه تیپ خاص کلینیکیم می تونم به جوراب های لنگه به لنگه و زنبوری و غیره ام اشاره بکنم. بچه داره زیر دستم عرررر میزنه، پاچه ام رو میدم بالا و پاهام رو میارم توی دیدش و جوراب هام رو نشون میدم، بچه می گرخه و میگه: این دیگه کیه؟! و ساکت میشه


هاوت- به نظرتون این مبحث مناسبی برای مطرح کردن بالای سر یه آقای جوان و با تیپ مذهبیه؟!

-خانم دکترررر شما که میرین پیلاتس، پیلاتس روی زیبایی اندام هم تاثیر داره؟!

قیافه من دیدنی بود ( البته چیزی از چهره ام مشخص نبود زیر اون دم و دستگاه) و البته استثنائا این سوتی از خانم شیرزاد نبود!



هه یشت- انقدر از اینکه کسی که توی حوزه ای که توش تخصص نداره نظر بده بدم میاد که نگو! مسئول یکی از کلینیک ها قبل از اینکه مریض ها برای معاینه بیان پیشم، عکسشون رو می بینه و نظراتی میده، شنیدنی! چندین بار هم دیده که من نظرش رو رد کردم و یه جورهایی ضایع شده ولی باز هم از رو نمیره. یه بار هم گفت که دندونپزشکی همه کارهاش راحته، مخصوصا اندو و ترمیم آمالگام. فقط کارهای زیبایی سخته. بعد به دستیارها نگاه کرد و گفت: خوب یاد بگیرین بعدا انجام بدین خودتون!!


نوو- همین اندویی که اوشون می فرمان ساده است و کاری نداره، فقط مرحله تمیز کردن کانال رو دیدن که یه بخشیش با دستگاه روتاری انجام میشه و قسمت های قبل که کانال های مختلف رو باید پیدا کنی و طولش رو پیدا کنی و حواست به همه چیز باشه رو متوجه نمیشن. ام بی تو (mb2) رو بچه های دندون می شناسن. کانال چهارم دندون شش و هفت بالاست که در اکثر موارد وجود داره ولی در اغلب موارد پیدا نمیشه، بعد پیدا بشه باز نمیشه، باز بشه به سختی و با سلام و صلوات و با فایل های به ظرافت مو تمیز میشه. جوری که روزهایی که پیداش می کنم و کارها خوب پیش میره، تا چند ساعت شارژ شارژم و عاشق زندگی و کار و هوا و همه ام!



  • ۴۹۰
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ . . . ۹ ۱۰ ۱۱
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan