باید حواسم به گلدون های کنج اتاقم باشه...

  • ۲۳:۰۰

می گفت* طرف به دلیل سبقه ی فقری که داشته، تمام آرزوش این بوده که دو تا خونه داشته باشه و به هر کی می رسیده حرف خونه داشتن رو پیش می کشیده؛ کلی واسه این هدف تلاش کرده و بالاخره تونسته با کار کردن بی وقفه، یه خونه نقلی بگیره. چند سال بعد که اون شخص رو دیده و از حال و احوالش سوال کرده، فهمیده که روزهای کاریش رو فشرده کرده در ده روز در ماه و الان میگه من اون روزها هدف و آرزو رو با هم قاطی و زندگی اصیل رو فراموش کرده بودم. الان دارم توی بیست روز دیگه ماه تلاش می کنم که معنای زندگی رو پیدا کنم. پیاده روی کنم. ورزش کنم. با کسی که دوستش دارم باشم. رژیم غذایی سالم دنبال کنم و از لحظه لحظه زندگیم لذت ببرم و البته این لذت بیست روزه رو اون پشتوانه ده روز کار فشرده داره تامین می کنه.

بعد من به خودم نگاه کردم. سعی کردم این نگاه عمیق باشه. یادم اومد شنبه با حال بد بیدار شدم چون قرار بود هر روز این هفته و هفته بعدش رو شیفت باشم. حالم به اندازه مرگ بد بود! 

بعد هر جوری بود رفتم سرکار و خوب و بد گذشت. رسید به سه شنبه و باز هم اون روز به سختی رفتم سرکار ولی با عشق کار کردم و فیدبک های مثبتی دریافت کردم از بیمارهام و لذتش به جونم نشست. تعجب کرده بودم که چرا دوست ندارم برم سرکار، وقتی انقدر کارم رو دوست دارم و با عشق مریض می بینم و الان که چند ساعته شیفت آخر هفته ام تموم شده هنوز دارم به جواب این سوال فکر می کنم.

آیا الان کار من شده تمام زندگی من؟ صادقانه بخوام بگم تمام که نه ولی بله بخش اصلی زندگی من شده و استرس و خستگی کارم روی زندگیم خیلی تاثیر داره. وقتی فشار و حجم کارم زیاد میشه، برای مدتی حس بدی پیدا می کنم و بعد از مدتی سازگار میشم با این استرس ولی حس بده هستش هنوز! 

این روزها مدام دارم فکر می کنم که هدفم از کار کردن چیه؟ مسلما تامین مالی و استقلال و رشد شخصیتی که هست ولی حس می کنم اون آرزوی مالی که برای خودم قرار دادم و دارم براش تلاش می کنم ( به قول مامانم جون می کنم!) خیلی خیلی دوره و روز به روز دورتر میشه و این دلسردم می کنه. 

پس این نباید آرزو، بلکه باید هدفم باشه که برای رسیدن بهش تلاش کنم و مسیر رسیدن به آرزوهام رو جدا کنم. 

باید تا جایی که می تونم از زندگیم لذت ببرم و حسش کنم. وقتی می گم لذت از زندگی، در کنار تمام تلاش هایی که دارم برای بهره مند شدن از عمرم می کنم که صادقانه پول نقش مهمی در کسب این لذت ها داره؛ یه تصویر کنج ذهنم خاموش روشن می شه که الان می دونم اسمش چیه: آرزو.

آرزوی داشتن یه رابطه امن و سالم عاشقانه، 

آرزوی مستقل شدن از خانواده به همراه اون شخص،

آرزوی مادر شدن،

آرزوی زندگی کردن،

آرزوی خوشبختی ساده هر چند الان هم ته دلم رو منصفانه بگردم پره از این لحظات که من راحت از کنارشون گذشتم.

 باید روی خودم کار کنم که اهدافم مانع رسیدن به آرزوهام و داشتن زندگی اصیل نشن. باید حواسم بیشتر به گذر لحظات خوشبختی ناب کنار خانوادم باشه.

باید حواسم به رشد گلدون های کنج اتاقم باشه...



*فرزین رنجبر در پادکست رواق


  • ۳۱۳

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٢)

  • ۲۰:۵۰

هیدروژن- جمله برتر هفته که یه لبخند گنده روی صورتم نشوند که البته چیزی ازش مشخص نبود، تعلق می گیره به اون خانومی که جلسه بعد از عصب کشی دندونش اومد و وقتی طبق معمول از دردش پرسیدم، گفت: اصلا درد نداشتم. دردم خوابید. زندگیم مختل شده بود. ممنونم. حیف که کروناست وگرنه ماچت می کردم!

(همون خانمی که مهمون واسش اومده بود و جلسه دوم دیر کرد! این بار سروقت برای ترمیم اومد.)


هلیوم- اون خانومی بود که دو سه تا از دندون های جلوییش رو ترمیم کردم و کلی ذوق کرد؛ بعد از چند ماه پیشم اومد و دیدم یکی از ترمیم ها ریخته. گفتم: چی شد؟ خندید و گفت: نوه ام خیلی شیطونه، بغلش کرده بودم، با لگد زد تو دندونم کنده شد!


لیتیوم- خانم میانسال روی یونیت خوابید و با تعجب به من که از سمت چپ نزدیکش شدم، نگاه کرد و آخر طاقت نیاورد و گفت: میگم اونور یونیت نشستین، سختتون نیست؟


برلیوم- دختر جوون جلسه ی دوم خیلی دیر کرده بود. وقتی بالاخره با کلی تاخیر رسید، معذرت خواهی کرد و گفت: از شهر بغلی که میخواستیم وارد بشیم، ماشینمون رو توقیف کردن و بردن پارکینگ.

من که هنوز توی حال و هوای روزهای اول طرح ممنوعیت بودم با تعجب گفتم: چراااا؟ خب فقط جریمه می کردن.

خندید و همزمان بوی سیگاری که کشیده بود، از اون ماسک ضخیمم رد شد: آخه با آدامس تغییر داده بودیم شماره ها رو که بتونیم وارد شهر بشیم، فهمیدن!


بور- تجربه شد برام ارجاع بدم بیماری رو که از اول میگه دندونم رو بکش، ولی بعد از شنیدن توضیحاتم با اکراه، حاضر میشه به عصب کشی و نگه داری دندونش و حتی بین جلسات هم کلی غر می زنه که درد داشتم خیلی و می پرسی چقدر؟ میگه ٢٤ ساعت ( که طبیعیه بعد از عصب کشی حداقل ٤٨ ساعت درد زیاد داشته باشی!) 

مرد هیکل درشت رو با بهترین اندویی که امکان داشت، راهی خونه شون کردم. بعد از پنج ماه عرق ریزون، گیج و ویج، شدیدا شاکی و عصبانی، با حالتی که کاملا کم حالی و مریضی درش هویدا بود، اومد توی کلینیک که: اون دندونم بود عصب کشی کردی، بخاطر اون آبسه می کنه صورتم و باد میکنه و حالم خیلی بده، چرکش خالی میشه توی دهانم.

اولش حواسم به علائم بالینی دیگه اش نبود. دهانش رو معاینه کردم. هیچ شواهدی از آبسه نبود. گفتم: کجا دقیقا؟ 

تورم خفیف غده های لنفاوی زاویه فکش رو نشون داد که با دندون موردنظر حداقل ٥-٦ سانتی متر فاصله داشت و می تونست ناشی از کشیدن دندون عقلش باشه که اخیرا جراحی کرده تا دندون شماره ششی که من عصب کشی کردم. گفتم: امکان نداره ولی باشه یه عکس بگیرین چک کنم.

عکس رو دیدم و با عکس پنج ماه قبل مقایسه کردم. عفونت دندون واضحا کمتر شده بود و خداروشکر باز هم دیدم اندوم هیچ مشکلی نداره. این رو به مرد گفتم و اونجا بود که حواسم به سایر علائمش جلب شد: آقا من فکر می کنم شما کرونا داشته باشین.

شروع به انکار و با خشونت حرف زدن کرد که من همیشه عرق می کنم و من رد کردم و گفتم شما چله تابستون عرق نمی کردی توی این سرما اینطور خیس شدی و داغه بدنت. ازش خواستم بره پیش پزشکی که گفته مشکل از دندونته، بگه از دندونت نیست و لطفا مریض مشکوک رو نفرستین برای ما. وقتی خودتون اصلا توی این شرایط ریسک نمی کنین و ته حلق مردم رو نمی بینین!

اگر فکر کردین ماجرا تموم شد، خیال خامه. هفته بعد روزی که من نبودم با دعوای زیاد اومده بود که به چه حقی دکترتون به من گفته کرونا داری؟ (انگار که انگ بی ناموسی بهش چسبونده باشم!) دندونم درد نداره ولی من می دونم عفونت داره! چند تا دکتر دیدن گفتن باید دوباره عصب کشی بشه. ( نمی دونم این قسمت رو راست گفته یا نه، ولی بله هستن افرادی در حرفه ما که الکی پشت سر همکاراشون صفحه می ذارن و مریض رو علیه ما می شورونن!)

دکتر شیفت هم عکس عصب کشی من رو دیده و گفته اصلا اینطور نیست و به نظرم هیچ مشکلی نداره. ولی حالا که قبول نمی کنین، برین پیش فلان متخصص اندو، ایشون نامه بزنن که این عصب کشی مشکل داره، ما هزینه رو بهتون برمی گردونیم.

الان دو هفته گذشته و از مرد خبری نیست.



کربن- نزدیک یونیت معاینه شدم و به زن میانسال گفتم: مشکلتون چیه؟

چشماش گرد شد: مشکلم؟! خیلی مشکلاتم زیاده، منظورتون چیه؟

خندیدم: فقط مشکلی رو بگین که من دندونپزشک می تونم حلش کنم. بقیه اش از دست من برنمیاد!

اون هم از بهت خارج شد و دندون جلوییش رو نشون داد.



نیتروژن- دخترک لباس پر زرق و برق عشایر رو پوشیده بود. ریزنقش و بسیار زیبا بود. بینی ظریف، چشمان درشت که خط چشم قشنگی روی پلک هاش با مهارت تمام کشیده بود، ابروهای نازک مداد کشیده شده، موهای بلند بافته شده که وقتی چادر مشکیِ نازک گلگلی توریش میوفتاد، معلوم می شد. روی یونیت خوابید و گفت: این دندونم رو بکشین درد دارم.

دندون شش بالاش بود. گفتم: چند سالته؟

گفت: هجده

یه نگاه اجمالی به کل دهانش انداختم و در کمال تعجب دیدم هیچ دندون شماره هفت یا مولر دومی نداره، ولی لثه کناری دندون های ششمش متورمه. گفتم: نه هجده سالت نیست. سن دندونیت کمتر از چهارده ساله. اگه هجده ساله ای پس دندون کناریاش کو؟

گفت: چرا هست. همش خراب شد کشیدم.

-من این دندون رو نمی کشم عزیزم. اصلا متولد چه سالی هستی؟ 

با من و من گفت: نمی دونم هجده سالمه!

باورم نشد. فرستادم از دندون دردناکش عکس بگیره و بله دندون شماره هفت منتظر رویش بود! و دخترک حداکثر دوازده سیزده ساله بود که به هیکلش هم می خورد. شواهد نشون از کودک همسری داشت وگرنه چرا باید سنش رو مخفی می کرد؟ اصرار کردم که دختر به این قشنگی باید دندونش رو نگهداری کنه و نباید بکشه وگرنه لپ هاش گود میشه. ( بله نتونستم سر حرفم بمونم و کسی که میگه دندونم رو بکش ارجاع بدم واسه کشیدن. واقعا حیفم اومد!)

  • ۴۰۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣١)

  • ۱۶:۴۸

هرمس- می دونین انگشت اشاره ی دست چپ ( دست غالبم) درد می کنه. یک درد مزمن که موقع فشار آوردن اذیتم می کنه و باعث شده اصلا نتونم دیگه دندون دائمی بکشم و وسط کار بدم بیمار رو به همکارم ( که اصلا ازش خوشم نمیاد و یه بار هم دعوای چتی کردیم با هم!) . حتی نخ دندون هم برای بیمارهام سخت می تونم بکشم! 


هفائستوس- خانمی با شوهرش اومد با این شکایت که باید این چیز توی دستمال کاغذی رو(یه تیکه امالگام قدیمی) به دندونم که ١٥ سال پیش درستش کردم بچسبونین تا روکشش کنم. هرچقدر با زبون ساده توضیح میدادم ( باور کنین بالای ٥-٦ بار) که نمیشه و دندون خیلی تخریب شده و پست و کور و روکش باید بشه، اصلا دندون سالم، امالگام رو سمان نمیکنن؛ شوهره زیربار نمیرفت که من می دونم میشه! 

گفتم: شما دندونپزشکین مگه؟ 

شروع به داد و بیداد کرد که فکر کردین ما حالیمون نیست؟! 

آخر دیدم واقعا قانع نمی شن، ول کردم رفتم سر مریضم! 


آپولو- خب درسته که میگیم ماسک بزنین، ولی روی یونیت که می خوابن مردم باید ماسکشون رو بدن پایین و اگه بخوایم براشون کار کنیم، ترجیحا باید دربیارن تا خیس و غیرقابل استفاده نشه. زن ماسک رو درآورد، حواسم بود که از سمت رو به خارج تا کرد و اومد سریع بذاره داخل کیفش. بهش گفتم: اشتباه تا زدین. 

گفت: چه حواستون هست! تا به حال دقت نکرده بودم.



هستیا- دریچه کولر خونه رو هیچ جوری نمی تونستم ببندم و سردم بود. زنگ زدم صاحبخونه و همسرش اومدن کمک. نوه های شیطونش هم ریختن تو! مادربزرگشون دعواشون کرد که: خانم دکتر دندوناتون رو می کشه ها! برین پایین. 

داشتم توضیح می دادم که هیچ وقت از ما نترسونینشون که بچه سرتق گفت: من اصلا از دندونپزشکی نمی ترسم! 

خیلی دلم می خواست که لااقل این چند تا بچه ازم حساب می بردن و انقدر سر و صدا نمی کردن یا وقت های استراحتم با یه قندون پر از قند می رفتم دم واحدشون، ولی هی کظم غیظ می کنم! 



آرس- یه آقایی هم هست که امیدوارم فردا آخرین باری باشه که می بینمش. روکش هاش رو تحویل بدم. آخرین ترمیمش رو هم انجام بدم و بره که نبینمش! 

یک فرد وسواسی ( همون فردی که دستکش ونیل آورد داد دستم!) که اولین روز اوایل شهریور که یادمه خیلی شلوغ بود اومد برای معاینه و یه قیمت حدودی بدون روکش دندون هاش بهش گفتیم و رفت. بعد بماند که بیچاره شدم سر اندوی سه تا دندونش مخصوصا دندون شش پایین چهار کانال کلسیفیه اش که دو جلسه فقط روی همون وقت گذاشتم تا به طول کامل برسم. دو تا از دندونهاش هم تخریب زیاد داشت و پست و کور شد. بعد جلسه قبل داشتم با وسواس این سه تا دندون رو تراش می دادم برای روکش. یهو نشست و گفت نمی خوام اصلا کار کنی برام! چقدر طول می دین؟ فلان دکتر رفتم قبل شما گفت کل دندون هات رو توی دو جلسه سرویس می کنم، شما این همه به من گفتی برو بیا برو بیا! من قبلا روکش گذاشتم اینطور نبوده! 

آه کشیدم. شیلدم رو دادم بالا. به دو فک گُله به گله خالی از دندونش اشاره کردم: کو روکش؟! من چرا نمی بینم؟

سر تکون داد که: خراب شد کشیدم!! اینجا چون از بقیه مطب های شهر تمیزتر بود اومدم. دیدم همون دکتر دستش رو از دهن یکی کرد تو دهن من! 

گفتم: خب جوابتون رو خودتون دادین. 

منشی هم گفت: فلانی رو می گی که دندون هایی که دست زده هی داره میاد اینجا برای عصب کشی دوباره؟! 

خلاصه سرتون رو درد نیارم؛ قالبگیری کردم، روکش موقت گذاشتم براش و رفت برای حساب کردن که دیدم داره با منشی دعوا می کنه.

که چرا قیمتش از اونی که من فکر می کردم بیشتر شده و نمی خوام و پول دارم و مشکل مالی ندارم ولی نمی دم. میخوام بگم درسته که توی اون شلوغی معاینه مشکل از ما بود که بهش نگفتیم دندون هات با روکش فلان قیمت میشه؛ ولی بعضاً با چنین افرادی سر و کار داریم که دلم برای اون آقا قلدر هیکل درشته تنگ میشه!! لااقل اون فقط سر نوبتش چونه می زد.



آفرودیت- گفته بودم مامان پسربچه ماسکش رو جلسه سوم داد پایین تعجب کردم از صورت سوخته اش. برعکسش هم ممکنه که یک فردی خیلی معمولی به نظر بیاد و بعد از مدتی که ماسکش رو بده پایین ببینی چقدر خوشگله!



آرتمیس- خانمِ میان سال، بسیار امروزی و شیک پوش بود. به محض خوابیدن زیر دستم، آروم گفت: من تریاک مصرف می کنم. ولی فقط خودتون بدونین. کسی نفهمه. گفتم: باشه اشکال نداره.

سوسکی و آروم رفتم یه دستکش دیگه هم پوشیدم و شروع به کار کردم. اواسط کار بود و داشتم براش توضیح می دادم: عصب کشی دندونتون الان تموم شده و دارم پین می ذارم و بعدش ترمیم می کنم که گفت: عه چه جالب! منم رشته ام مرمت آثار باستانیه. کارتون به ما شباهت داره و توی درددل هاش یهو آروم گفت: با فلان سال سابقه، چون شبیهشون نبودم عذرم رو خواستن و به این وضع دچار شدم که برای رهایی از شیشه، تریاک می کشم و ... .

 


هرا- دختر جوان هنوز با مادرش وارد نشده گفت: من هر بار بعد از آمپول زدن غش می کنما! خیلی می ترسم. صندلی رو نخوابونین. حالم بد میشه. 

گفتم باشه. همون طور که ژل بی حسی می زدم براش، نگاهم به پیرسینگ لبش افتاد و گفتم: جانم؟! می ترسی و پیرسینگ لب زدی؟

گفت: چون خیلی دوست داشتم بزنم، حالمم بد نشد.

یکم سر به سرش گذاشتم و گفتم: حالا چشمات رو ببند می خوام تزریق کنم. مطمئنم حالت بد نمیشه. 

نشد. نه اون جلسه نه جلسه بعدی! 



هادس- عزیزان دندانپزشک به معاینه بقیه اعتماد نکنین و خودتان هم قبل از اینکه خوشحال بشین، یه ترمیم کامپوزیت کلاس سه قدامیِ نه چندان عمیقِ هلو به تورتون خورده؛ بافت نرم اطراف دندون رو نگاه کنین که بیمار دقیقه نود یادش نیاد این دندون مرتب آبسه می کرده و شما لبش رو بدین بالا برای تزریق و بگین بچه ها عکس بگیرین، سینوس ترکت داره! ظاهر شدن گرافی همانا و معاینه دقیق تر دندان که لقی گرید یک داره و کیس ضرب خوردگی و نکروز عصب دندان باشه و درمان تغییر کنه به عصب کشی و تجویز آنتی بیوتیک! فکرش رو بکن فقط ترمیم کرده بودم و رفته بود!!



تمیس- بله با شرایطی مواجه هستیم این روزها که تک و توک نوبت می دیم؛ بیمارِ ساعتِ ٤/٥ نیم ساعت دیر کرده و من نشستم در و دیوار رو نگاه می کنم. زنگ میزنن که کجایی؟ مادرش میگه کم کم داره میاد. زنگ می زنن به بعدی که زودتر از ٥/٥ می تونی بیای؟ میگه من زیر دوشم و ٥/١٥ اونجام! و ساعت یه ربع به ٦ میاد!! ولی کار می کنم براش که گناهی نداره به ربع دیر کرده فقط، سومی و چهارمی هم تموم داره میشه کارشون و می خوام برم خونه که بیمار ساعت ٤/٥، زحمت می کشن ساعت ٨/٥ بالاخره میان! و البته همون طور که منو می شناسین واسش کار نکردم. 

البته برای اون خانمی هم که یک ساعت دیر کرد و در واقع وقت من رو هدر داد و با بعدی رسید که: مهمون رسید برام باید جلوشون چای می ذاشتم؛ هم کار نکردم و گفتم بهش بگن: الان که توی این شرایط مهمون بازی دارین، برین به ادامه مهمونیتون برسین، من نمی تونم بیشتر بمونم، باید برم خونه. 


  • ۴۲۱

هوپ و بیماران در هفته‌ای که گذشت (٣٠)

  • ۱۹:۳۰

آفتاب‌گردان: منشی مطب که یه دختر فوق شیطونه، دو سال ازم کوچیک‌تره و طبیعتا اون هم دهه هفتادی محسوب می‌شه. اون روز می‌گفت که در عین‌حالی که شیطنت داری، خیلی خانوم‌وار رفتار می کنی و اصلا رفتارت به دهه هفتادی‌ها نمی‌خوره!  من هم برای اینکه ثابت کنم حرفش درسته، وقتی گفت: خانم صاحبخونه‌ات ازم خواستگاری کرده، ولی روم نشد جواب درستی بهش بدم! بعد از اتمام کارم رفتم دم واحد صابخونه و در رو زدم و گفتم: صداتون وقتی داشتین خواستگاری می‌کردین از منشیم میومد داخل اتاقم. روش نشد شماره بده. این شماره پدرشه. خواستین با پدرش صحبت کنین. 

فقط واس من زبون داره!


راه شیری: دختربچه سراپا صورتی‌پوش بود. به محض خوابیدن گفت: مامانم گفته واسم روکش صورتی می‌ذارین، آره؟ شاکی‌طور به مامانش نگاه کردم و گفتم: نه صورتی نداریم. نقره‌ایِ براقِ ستاره‌ای داریم. می‌خوای؟ 

می‌خواست!


سیه‌چشم:دخترِ جوون با نامزدش اومده بود. حالت صورتش نشون می‌داد که درد شدیدی داره. به دندون قدامی دردناکش نگاه کردم. توی عکس opgای که آورده بود، چیز خاصی مشخص نبود. ترمیم قدیمی بدون پوسیدگی و حساسیت مختصری به سرما داشت ولی شدیدا به دق و لمس حساس بود. گفتم مشکل از ریشه دندونه. عکس پری اپیکال گرفتیم و دیدم بله! شکستگی ریشه. ازش تاریخچه گرفتم تا متوجه بشم کِی ضربه خورده ولی چیزی به خاطر نمی‌آورد. از دوست متخصص ریشه‌ام پرسیدم. گفت: الکی میگه. کتک خورده. 

ارجاع دادمش به دانشکده و بخش اندو.


آندرومدا: دوستِ اول دبیرستانم با استرس پیام داد که: هوپ! امروز وقتی داشتم به دخترم غذا می‌دادم، یه استخون توی کامش لمس کردم. واااای چیکار کنم؟ وااای جراحی باید بشه؟ واااای بی‌حسی بهش می‌زنن؟! فقط 13ماهشه...

از من اصرار که چیزی نیست و از اون انکار که مطمئنم استخون وسط کامشه! دخترک سرتقش هم اجازه نمی‌داد عکس بگیره و برام بفرسته. با بیست سوالی فهمیدم که اون جسم سفت وسط کامش نیست و با دندون d که به تازگی داره درمیاد (چهارمین دندون شیری از خط وسط)، 7-8 میل فاصله داره. بهش اطمینان دادم بخشی از دندونه و شکل دندون آسیاب شیری فرق داره با قدامی‌ها. کمی آروم شد.

فردا صبح دیدم که پیام داده: بالاخره تونستم عکس بگیرم. 

خودش بود. کاسپِ پالاتالِ دندونِ دی!


بچه قورباغه (کمی تا قسمتی تخصصی دندونی!): پسرک تپل و بامزه ده ساله رو پارسال معاینه و دندون های قدامیش رو ترمیم کرده بودم و برای روت‌کانال دندون چهارمش که توی اون سن به محض رویش به عصب رسیده بود و اپکسش (ته ریشه)هنوز تکمیل نشده بود، به متخصص ارجاع داده بودم. انقدر می‌ترسید که دست‌دست کرد و نرفت تا کرونا اومد و اخیرا بالاخره دوباره دیدمش. مامانش گفت: عصب‌کشی شد. ترمیمش دست خودتون رو می‌بوسه.

به دندون کف‌بُرشده خیره شدم. باید چطوری بدون پست و کور و روکش حداقل تا 18 سالگی نگهش می‌داشتم؟! زنگ زدم به یکی از اساتیدم و طبق نظرش تصمیم گرفتم با دو تا پین در دو تا کانالش، کامپوزیت بیلداپش کنم. جلسه اولم به کنترل خونریزی ناشی از برداشت مختصر لثه مزیال و دیستال گذشت. جلسه بعد پین‌ها رو سمان کردم (یکی کمی بالاتر که گیر بیشتری بگیرم) و روکش موقت الومینیومی رو که از اکلوزال تراشیده بودمش، روی دندون گذاشتم و با هزار بدبختی کور کامپوزیتی ایجاد کردم. بعد برش داشتم و به جاهایی که نیاز داشت باز هم اضافه کردم و در نهایت از اکلوژن آفش کردم. ایشالا که بمونه و بتونه بعد از 18 سالگی درمان بهتری بگیره یا نهایتا ایمپلنت بشه.

چیزی که من رو خیلی خندوند سر این پسر این بود که مرتب زیر دستم می‌گفت: من یه گربه‌اممم! من خیلی شجاعم! بعدا که از مامانش پرس‌وجو کردم فهمیدم که بچه عشق گربه است و براش نمی‌خرن و فکر می‌کنه خیلی گربه خفنه!


مردِ برزنجیر- مرد میان‌سال حقیقتا خیلییی درشت‌هیکل بود. جوری‌که پذیرش و دستیارهای کلینیک با نگرانی به یونیت قدیمی نگاه می‌کردن. صندلیم رو بالاترین حد ممکن تنظیم می‌کردم تا بتونم به دهانش دید داشته باشم. یک گرافی opgی ناواضح دستش گرفته بود و مرتب می‌گفت: من وقت ندارم. همه‌ی کارهام رو می‌خوام یکی انجام بده که بدونم طرف حسابم بعدا کیه؟! در درجه‌ی اول به دکتری که معاینه‌اش کرده بود و بعد به پذیرش و بعد به خودم لعنت فرستادم که چرا قبول کردی واسش کار کنی؟ کوچک‌ترین مشکلی ایجاد بشه، تو رو اعدام می‌کنه! همون اول کار گفت: من مشروب می‌خورم. به پوسیدگی‌های فراوان طوق دندون‌هاش نگاه کردم و گفتم: قابل حدسه. بخواین ترمیم کنم باید هم مصرفش رو کاهش بدین و هم روش مسواک زدنتون رو تغییر بدین.

بماند که توی این چهل روزی که درمانش رو شروع کردم، هر وقت بخواد بدون نوبت میاد و با قلدری نوبت می‌گیره از پذیرش که: دکترم چون هست باید واسم کار کنه و اونا هم گول ظاهرش رو می‌خورن و خیلی ازش حساب می‌برن و یه جوری با جابه‌جا کردن نوبتا جاش می‌دن؛ ولی خدایی سایر رفتارهاش مخصوصا با من خیلی محترمانه است. فردا آخرین‌باریه که میاد پیشم و بعد از سه تا اندو، یه پست و روکش، دو تا اکس و هفت تا ترمیم، آخرین دندونش رو هم سرویس می‌کنم.

احتمالا دلم براش تنگ بشه!


+این هم از این سری. می‌دونم به نسبت قبل کوتاه شد. 7-8 تا خاطره ی دیگه هم دارم ولی واقعا نمی‌رسم بنویسم. این پست رو بخاطر گلِ روی مانته‌نیا نوشتم. تا بعد بازم بیام و ادامه اش رو بنویسم... 




  • ۴۶۳

واسه تولدم برام بغل بخر...

  • ۱۲:۵۳

بی خیال اعصاب خردی و دوندگی های زیاد برای پولت که بعد از یک سال هنوز بهت ندادن و به قول عمه وقتی بالاخره شکایتت مثمر ثمر شد و پولت رو از حلقومشون بیرون کشیدی، انقدر گرون تر شده همه چیز که باهاش یه پیتزا می تونی بخری فقط؛ بی خیال دعوا و قهر و جر و بحثی که باهاش داشتی؛ بی خیال لابراتوار خنگ که اول پُست بیمارِ رودربایستی دارِت رو بعد از یک ماه اشتباهی فرستاد و الان فهمیدی روکش رو هم بعد از این همه وقت گم کردن و تو باید دوباره با هزار خجالت از طرف قالبگیری کنی؛ بی خیال همه، بی خیال همه... مگه چقدر ظرفیت برای حرص خوردن داری؟! 

یادت بیار وقتی استادت برای بار nام توی جلسه رفع اشکال گفت: مضرابت هنوز درست نیست! و تو ناامید شدی و ٣٠ ساعت ساز نزدی، جوری که خواهرت متعجب شد و گفت: خوبی؟! چرا نمیزنی و مخ ما رو باز تو فرغون نمیریزی؟ 

گفتی: خسته شدم که مضرابم درست نمیشه. نمی تونم. :-(

بعد انگار به خودت اومدی. چرا نتونی؟ استاد گفت که یکی از شاگرداش بعد از یک سال مضرابش درست شده. ساعت یازده شب شروع کردی به تمرین دوباره. عشرت رو زدی زیر بغل و سعی کردی دستت رو همونطوری که استادت میگه به صفحه ی چوبیش بچسبونی. رفتی اول اول کتاب. سراغ درس یک. نگاهت به مچ دستت بود. هی میگفتی به خودت: به جهنم که اشتباه بزنی نوت ها رو، به مچ دستت نگاه کن. انقدر زدی و حواست به جای پرده ها به دست راستت بود که حس کردی بالاخره شد. 

دستت درد میکرد آمّااا استاد تایید کرد که عالی شده مضراب و درس های جدید رو داد و گفت تا هفته بعد تمرین کن. اعتماد به نفست زیاد شده بود. فردای اون روز پیام دادی: استاد من درس رو کامل یاد گرفتم، میشه فردا جلسه بعدی باشه؟! 

بله به جای غر زدن به این فکر کن که کلاس آنلاین چنین خوبی رو داره و می تونی زودتر از موعد کلاس بعدی رو داشته باشی. بعد جوری بزنی که استاد با شگفتی بگه: چیکار کردی تو این دو روز؟ اون از مضرابت این از آماده کردن درست به این زودی؟!

نکته های جدید رو درس بده و بگه فلان درس رو قبل اینکه من بزنم، خودت بزن ببینم. یکم وقت بخوای و بزنی و وقتی سرت رو بالا بیاری از قیافه متعجبش خنده ات بگیره: به طرز لج درآری درست زدی! میخوای من درس ندم دیگه تا آخر کتاب خودت بری؟ 

بعد کیلو کیلو قند باشه که توی دلت آب کنن و بگی: استاد وقتی از همه ی استرس ها و اعصاب خردکنی ها و غم ها، پناه ببری به نوای ساز، اینطور میشه!

هنوز اول راهم. خیلی جای کار دارم تا بشم مثل اون خانم دکتر متخصصی که آریانه واسم کلیپش رو فرستاد و چقدر قشنگ و لطیف تار میزد و میخوند، ولی درگوشی بگم بهتون: ته دلم یه جوونه امید زده! عجب کادوی تولدی به خودم دادم امسال...


* عنوان  واسه تولدم از سارن 


  • ۱۵۲

دلخوشی ها

  • ۱۵:۲۸

به غیر از کارم که واقعا نمیتونم مجازیش کنم و از راه دور عصب کشی و ترمیم و قالبگیری کنم و باید حتما سرم توی حلق مردمی که "احتمالا" ناقل هستن، باشه. عمده ی فعالیت هام رو مجازی و آنلاین کردم. ورزش، خرید، مشاوره، دیدن و صحبت کردن با دوست هام، کلاس ساز قشنگم و ... . 

خو کردم به این وضعیت. تنها مسئله ای که شاکیم می کنه اینه که تایم کلاس یا مشاوره آنلاین خیلی معطلی می تونه ایجاد کنه، مرتب از ساعتی به ساعت دیگه منتقل میشه و برای منی که تند تند کارهام رو انجام میدم تا برسم بهشون و یک دفعه دقیقه نود می بینم طرف یا آنلاین نشد یا شد و پیام داده که فرد قبل از من دیر کرده و تایمِ کلی بهم خورده و به دو ساعت یا روز دیگه منتقل میشه، کمی اعصاب خردکنه. 

یا مثلا فکر میکنم طبق معمول قراره با تاخیر کلاس رفع اشکال شروع بشه؛ پس واسه خودم نشستم یه گوشه، یهو استاد تماس تصویری میگیره و من فقط می تونم سریع یه چی بندازم رو سرم و جواب بدم! ولی بین خودمون باشه خیلی خیلی حال دارم می کنم با یادگیری ابتدایی موسیقی. لپ آبان نازارم رو از همین جا می بوسم که بهم پیشنهاد کرد نواختن یه ساز رو شروع کنم و الان هر بار که عشرت الملوک ( سه تارم!) رو بغل می کنم، قلبم مالامال میشه از شادی.

وارانِ گیانم دعوتم کرده بود برای نوشتن از دلخوشی های این روزهام. همه این هایی که گفتم دلخوشکنک های این روزهای من هستن. واقعا یادم رفته که قبلا توی ایام عادی چه دلخوشی هایی داشتم و چطور روزهام رو شب می کردم. 



  • ۳۸۶

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٩)

  • ۱۳:۲۱

عطارد- کیانای سه سال و نیمه و مادرش، خواهر بزرگترش رو همراهی می کردن. مرحله ی اول عصب کشی دندون خواهرش رو انجام داده بودم که مادرشون خواست دندون های کیانا رو هم چک کنم و اگه کاری داره انجام بدم. با شک و تردید قبول کردم. معاینه اش کردم، تصمیم گرفتم اون روز فقط جلسه معارفه با وسایل باشه، بیش از حد ذوق داشت. هفته بعد اول خواهر کوچیکه رو خوابوندم و الله الله از این همه همکاری بچه؛ پالپوتومی و ترمیم دندونش سر جمع یک ربع طول کشید. خانوادش اومدن سر زدن و از آرومی طفل معصوم بیشتر از من تعجب کردن. خواستم جلسه بعدی دو سه هفته بعدی باشه که خسته نشه. هفته گذشته دوباره اومدن. حواسم به ماسک قرمزِ پر ستاره اش بود که مادرش گفت: بیچاره مون کرد از بس گفت کی میریم پیش خاله دندونم رو درست کنین؟ 

دستش رو گرفتم و روی یونیت خوابوندمش. گفتم: یادته وسایلمون رو؟ برخلاف جلسه قبل این بار بلبل زبون شده بود: آرررره! همشون خیلی باحالن! 

پوآر آب و هوا رو پاشوندم بهش، از ذوق جیغ زد و گفت: خدایا خیلی باحاله!! 

دیگه نتونستم تحمل کنم، دست هام رو دو طرف صورتش گذاشتم و خووووب چلوندمش! پذیرش هم ازونور اومد و لپش رو کشید و رفت. بعد از بی حسی خندید و گفت: میدونم سوزن زدین ولی دردم نیومد! دومین و آخرین دندون خرابش رو پالپوتومی و روکش کردم. موقع چک کردن روکش اذیت شد و کمی مظلومانه گریه کرد. رفتم سراغ تکنیک جوراب. پامو آوردم بالا: ببین تو لباست توپ توپیه من جورابام فیل فیلیه! فیل های صورتی رو نگاه. گریه اش بند اومد. 

+ ولی خاله جون به کسی نگیا مسخرم می کنن! 

با وجود رول پنبه توی دهانش منظورش رو رسوند: مگه خنده داره؟ خیلیم قشنگه! چرا باید بخندن؟!

و اونجا بود که دوباره لپ هاشو چلوندم. آخرین ذخیره برچسب های جایزه ام رو بهش دادم و دست مامانش سپردمش. مادرش گفت: خانم دکتر می دونم کارش تموم شده، ولی اگه روزی دلش تنگ شد براتون، میشه بیارمش؟ 

کیلو کیلو قند تو دلم آب کردن: حتما بیارینش. حتما!


زهره- حالا بشنوین از آویسای تپل و خوشگلِ هفت ساله ای که بعد از کیانا اومد پیشم. گویا مسافر اون شهر بودن و عمه اش همراهش بود که به شدت لوس کرد بوده بچه رو. به خدا رسوند من رو. آخرش عمه خانوم بالای سرمون ایستاد و یه ریز قربون صدقه اش رفت تا به زور اجازه داد براش کار کنم. 


زمین- خوبه جلوی روی خودشون دستکش رو عوض میکنم و حواسم هست به جایی نخوره غیر دهانشون، ولی فکر نمی کردم وقتی انقدر حواسم هست و به همه تذکر می دم ماسک بزنین و بیاین و به محض اینکه معاینه شون می کنم یا کارشون تموم میشه میگم ماسک رو بدین بالا؛ اون آقای محترم جلسه ی دومی که برای ادامه درمانش میاد توی یه پلاستیک یه جفت دستکش ونیل شفاف باشه و بگه لطفا این رو دست کنین! البته که توضیح دادم دستکش هایی که من دست میکنم تمیزتر ونیل گل و گشادیه که برای من آورده ولی بهم برخورد واقعا!

یا وقتی که می خواستم دندون پسربچه ای رو معاینه کنم و مادرش گفت: دستکشون رو عوض کردین؟

خندیدم و گفتم: به نظرتون از دهن یکی دستم رو میکنم مستقیم تو دهن بچه شما؟ واسه خودتون هم بعد از پسرتون بخوام معاینه کنم عوض میکنم.

معذرت خواهی کرد و گفت: به خدا از کرونا می ترسیم.

اوج کار پسربچه بود که بعد از این مکالمه پرسید: آینه تون تمیزه؟ 

گفتم: بچه جون بله یه بار مصرفه!


مریخ- دختر جوون هم سن خواهرم بود، آخر وقت و با درد شدید اومد. واسش پالپکتومی اورژانس کردم تا دردش بخوابه و بعدا کامل کنم کار رو. یادمه با وجود سن کمش، کانال هاش بسته بود و با کلی کلنجار و سر حوصله بازشون کردم. دو هفته ای سراغش رو گرفتم و بچه های پذیرش گفتن نمی دونیم کدوم بیمار رو میگین و نیومد و یادم رفت. دیروز که داشتم دندون دیگه اش رو معاینه می کردم، پرسیدم دندون شش ات رو تازه اندو کردی؟  توضیح داد اول پیش خودتون اومدم، ولی بعد گفتن تا یک ماه دیگه نوبت نداریم و منم ادامه کارم رو رفتم جای دیگه. تازه بخاطر آوردم همون مریض گم شده است. اعتراف می کنم لجم گرفت که دکتر بعدی هلو برو تو گلو شده براش! ایش!!



مشتری- از وقتی که خانم جوون ( یکی تذکر داد چرا میگی زن و مرد! نمیگی خانم و آقا!) خوابید روی یونیت، تا وقتی که اجازه داد به دندونش دست بزنم، فکر کنم بیست دقیقه ای طول کشید، از بس دلش از همه پر بود و به همه دکترهای قبلیش فحش داد و استرس داشت. ازش پرسیدم بیماری خاصی نداری؟ دارویی مصرف نمی کنی؟ اول سر تکون داد و گفت: نه! ولی بعد مثل اینکه چیزی یادش اومده باشه اومد حرف بزنه که گفتم: قرص اعصاب مصرف می کنی نه؟ خندید گفت: بله، دپاکین می خورم. 

توی دلم گفتم: درست حدس زدم. هوپ گاوت زایید. 

با توکل به خدا و ائمه و به بهترین نحوی که میشد ترمیمش رو انجام دادم ولی تا یک ساعت بعد صداش رو می شنیدم که داشت مخ دخترهای پذیرش رو می خورد و از خاطرات دندونپزشکیش حرف می زد! ( یه حسی بهم میگه بازم میاد توی خاطرات هوپ و بیماران!) 


زحل- قیافه این مرد رو یادم نیست که جرئیات بیشتر خاطره رو بگم، فقط یادمه هیکلی داشت واسه خودش ولی حین کار مرتب می گفت: خانم دکتر حرف بزن باهام! استرس دارم.

منم یکم حرف می زدم و توضیح می دادم، بعد حواسم پرت فایل و فِلر کانالهای دندونش میشد و ساکت میشدم باز!


اورانوس- فکرش رو بکن زن میانسال رو توی اولین و آخرین روزم توی یه کلینیک دیدم و آخرش دعوامون شد که بماند سرِ چی و ادامه کارش رو به دکتری که دوستم بود واگذار کردم. چند ماه بعد کلینیک دیگه ای بودم که گفتن معاینه دارین. چهره اش واسم آشنا بود تا اینکه دهان باز کرد و دندون هاشو دیدم و فهمیدم همون فرده. خداروشکر که با اون لباس و دم و دستگاه، کسی از دیگری قابل تشخیص نیست ولی صدام رو بم کردم و گفتم کار فلان دکتره من نمی تونم. قایمکی به دستیار کلینیک گفتم جریان رو. صدای جر و بحثش بعد از شنیدن تعرفه میومد و گویا رفت. البته انگار شک کرده بود به من و پرسیده بود دکتر هوپی ندارین؟ اون ها گفته بودن: نه! 

خب دروغ نگفتن دیگه هوپیان دارن!


نپتون- کاری ندارم به اینکه پسربچه به هیچ صراطی مستقیم نبود و اجازه نداد دست بهش بزنم ولی وقتی وارد شدم و سلام کردم بهش، رفتم سمت دستکش ها و به محض برگشتن سمتش گفت: پخخخخخخ و پرید توی دلم! و من ترسوترین دکتر جهان بودم و ترسیدم (مثلا!) .


سرس- یعنی زشت بود وقتی دختر جوون با موهای بلند و فِر پایینْ آلبالوییش وارد شد با ذوق گفتم: چه موهای قشنگی و بعد خواستم ازش جمعشون کنه تا خیس نشن؟ جلسه بعدی بافته بودشون. :-))


پلوتون- روکش بیمار همکارم ( اینجا بیماری که خوبه و همکاری میکنه منظورم نیست، یعنی بیماری که همکارم واسش قالبگیری کرده!) رو سمان کردم. بماند که چقدر حرص داد توی همون چند دقیقه، بعد پاشد اومد بالا سر بیمار بعدی که آقایی سی و اندی ساله مثل خودش بود و خندید: رفیقمه! بدون بی حسی واسش کار کنین. 

چیزی نگفتم. بعد از دقایقی دیدم واقعا وایساده و نمیره: کارتون تموم شد دیگه، لطفا بیرون باشین شما. 

سری بالا انداخت و گفت: میشه بمونم یاد بگیرم، دندونای بعدیش رو خودش عصب کشی کنم؟! 

گفتم: خیر. بیرون. ماسکتونم بزنین!



هائومیا- فکرش رو بکن بعد از دو شیفت کاری و کلی رانندگی با چشم های ژاپنی طور، ساعت یک ربع به یازده شب وارد خونه شدم و افتادم دم خونه به تمیز و ضدعفونی کردن وسایلم و تو فکر این بودم چی واسه شام بخورم و زود غش کنم که پدرجان پرسید: هوپ زن فلانی رفته بهمان جا ایمپلنت کردن و اونطور شده، یعنی چرا؟ 

داشتم توضیح می دادم که گفت: صبر کن صبر کن با خودش صحبت کن و قبل از اینکه بتونم مخالفت کنم که الان دیروقته و خسته ام، گوشی پدرجان دم گوشم بود و بیست دقیقه بعدی رو به آروم و متقاعد کردن زن دوستش گذروندم که: بابا پیش متخصص معروف کار کردی، خیلی بیشتر و بهتر از دکتر قدیمی شهرتون که سی سال قبل فارغ التحصیل شده، میدونه و دوباره این سیکل تکرار می شد و بالاخره راضی به خداحافظی شد. چشم غره های مادرجان به پدرجان دیدنی بود!


ماکی ماکی- به دستیارم گفتم عکس با زاویه دیستالی بگیر. تلفن همون موقع تماس گرفت. عجله داشتم، خودم گرافی رو تنظیم و عکس گرفتم. وارد اتاق شدم و به بیمار گفتم: گرافی کو تا بدم ظاهرش کنه؟

-انداختمش!

+کجا؟

-تو سطل آشغال!

+ اون وقت چرا؟

-نمی دونم! 

+ :-/ 


اریس- دخترِ چشم قشنگ، هم سن خودم بود. طرح درمانش رو توضیح دادم و گفت: مطمئنین دیگه دندون خراب ندارم؟ عجله دارم!

 +باید گرافی بایت وینگ هم بگیرم، دو تا از دندونات مشکوکن. چرا عجله داری؟

-می خوام باردار شم. شوهرم هی غر می زنه میگه کِی کار دندونات تموم میشه پس؟!

خندیدم: اگر انقد عجله دارین باردار شو. اون دو تا مشکوک ها نهایتا در حد مینا پوسیده شده، چیزی نمیشه تو ٩ ماه.


توئیت هفته: امروز یه مریضم اومد مطب کارش رو انجام دادم رفت. (ببخشید به دلیل حفظ اسرار بیمار چیز بیشتری نمی‌تونم بگم)

#پسرک



  • ۶۰۳

قالت دلبر که جان فرسود از او:

  • ۱۲:۴۸
- چطوری؟
+ (چون به تو حاصلی ندارد، غم روزگار گفتن): عالی ام، تو چطوری؟!



 * از وقتی این توئیت رو خوندم، مصرع مذکور شده کِرم گوشم.
** باید تنبلی رو کنار بذارم و هوپ و بیماران رو بنویسم، ١٤ تا خاطره منتظر نوشتن هستن!
  • ۱۴۸

هوپ.وار باشیم به رفتن این سرتقِ نابکار

  • ۱۳:۱۲

امید را از من بیاموزید که با وجود اینکه در حال حاضر بدین شکل ( به انضمام عینک و شیلدِ محافظ) ، بالای سر بیمار می رویم: 


در برابر اصرار خانواده که: بگو چی نیاز داری برای تولدت؟

این عکس را نشان داده و گفتم: ازینا ازینا!



+ ^_^

  • ۵۰۵

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٨)

  • ۱۲:۴۸

سامسونگ_ اولین چیزی که موقع دیدن مرد به ذهنت می رسید این بود که: چقدر مشکیه! چقدر پشمالوعه! ریش بلند و مشکی، موهای مشکی انبوه! خوابید روی یونیت و گفت دندونم عصبی شده. خندیدم و گفتم درد دارین یعنی؟ تایید کرد.

معاینه اش کردم و متوجه شدم دفعه اولیه که اومده دندونپزشکی؛ گفتم: دندون شماره چهارت عصب کشی نیاز داره. برخلاف همیشه که اول عکس می گیرم و دندون رو بررسی می کنم و بعد بیمار رو قبول میکنم، چون به نظر خودم دندون ٤ دندون خوبیه بی حسی رو زدم و گفتم برو عکس بگیر بیا. عکس اول رو گرفتن و کن کات شد و چیزی پیدا نبود. گویا سرش رو تکون داده بود. رفتم داخل اتاق گرافی که متوجه شدم سر مرد گیج میره و داره فینت (غش) می کنه. به دستیار گفتم برو آب قند آماده کن، من حواسم هست و تنها شدم با مریض که یکدفعه شروع کرد به لرزیدن و سرش کج شد. ترسیدم تشنج کنه، کمک مردونه برای کنترل بدنش نیاز داشتم، جیغ زدم آقای دکتررررر بیاین کمک! همکارم اومد و خداروشکر لرزیدن مرد تموم شده بود و به هوش اومده بود. دوتایی زیر بغلش رو گرفتیم و روی یونیت خوابوندیمش. پرستار کلینیک اومد، نبض و فشار مرد رو گرفت، خوب بود. مرد فقط میگفت: دندونم خیلی درد میکنه از درد اون اینطوری شدم. 

پرسیدم: بار اولیه دندونپزشکی میای و بیحسی میزنن برات؟

گفت: بله! 

پرستار خندید: پس واسه همون اینطوری شدی. همه چی طبیعیه ولی خانم دکتر به نظرم امروز واسش کار نکنین. چون حس ضعف داری بیا تا برات یه سرم بزنم.


سونی اریکسون_ دفعه اولی که بچه های کوچیک زیر ٦ سال میان پیشم، اگر کار اورژانس نداشته باشن، با ترمیم ساده یا فلوراید تراپی و معرفی وسایل شروع به کار میکنم تا اعتماد ایجاد بشه. فاطمه کوچولوی خوش زبون ٥ ساله هم ازین دسته بود که جلسه اول یه ترمیم ساده براش انجام دادم تا بتونم جلسه بعد دندون دیگه اش رو پالپوتومی و روکش کنم. موقع چک کردن اس اس کراون اکثرا بچه ها خسته میشن، فشاری که به فکشون میاریم اذیتشون میکنه و گریه می کنن. فاطمه ی ناز هم برخلاف جلسه پیش اون روز از اول هی گریه می کرد و میگفت: دیگه تحمل ندارم کی تموم میشه؟ و دل من رو ریش می کرد. بالاخره روکشش رو چسبوندم و مرخصش کردم. دهانش رو شست و به اصرار پدر محترمش اومد و ازم برای اون ناآرومی کردنش معذرت خواهی کرد. عزیزززززم


نوکیا_ واقعا نمی دونم چرا مرداد ماهم انقدر پر بود از حوادث پشت سر هم کاری؟ گل سرسبدشون هم وقتی بود که زن با استرس دراز کشید و گفت: من قرص اعصاب میخورما. همه دندونام هم درد میکنه.

پیش خودم گفتم: خدا به خیر بگذرونه؛ که نگذروند!! کلا واسه اینطور مریضاست که اکثر حوادث غیرمترقبه اتفاق میوفته.

دندون تک کانال پنج بالاش نیاز به اندو داشت. آخرهای کار بودم که گفتم بذار یکم با هیپوکلریت (همون وایتکس ولی رقیق شده) هم شستشو بدم خیالم راحت بشه و کارش رو تموم کنم که گویا سوزن توی کانال دندون لاک (قفل) شده بود و من متوجه نشدم و خیلی خیلی کم هیپو از ته ریشه رد شد. زن یک دفعه همه چیز رو کنار زد و نشست و از درد نالید و گفت: اصلا نمیخوام کار کنی واسم، میخوام برممممم.

هرطوری بود خوابوندمش و به دندونش نگاه کردم. خدای من... دندونی که آماده برای اتمام کار بود، الان قل قل خون ازش میزد بالا. شوکه شده بودم. چی شد الان؟! پرفوره نکردم که؟ نکنه حادثه هیپو رخ داد؟ پس چرا صورتش متورم نشد؟ اینکه چطور بیمار رو منیج کردم و بعد با استرس با چندین اندودنتیست حرف زدم که چرا اینطوری شد و چه خاکی بر سر بریزم از حوصله شما خارجه ولی از استرسش چند روز نشستم تو خونه و سرکار نرفتم!!


آیفون_ این که میگن توی این روزها که همه ماسک میزنن عاشق نشین راست گفتن ها! از شوخی بگذریم مادرِ فرهاد کوچولو، سه جلسه برای دندون های پسرش اومد و من تصور دیگه ای از چهرش داشتم تا اینکه سری آخر ماسکش رو برداشت تا دندون های خودش رو معاینه کنم و دیدم مادر از نظر اسکلت بندی صورت کلاس توعه ( فک پایین عقب رفته یا فک بالای جلو اومده) و اطراف دهانش شواهد سوختگی و جای اسکار وجود داره. 


هوآوی_ زن بیمار قدیمیم بود و حتی اخیرا دندونی براش ترمیم کرده بودم. دختربچه اش هم از خوبان روزگار بود که عاشق این هستم براشون کار کنم انقدر که همکاری میکنن. مادر گفت: دهانش چند وقتیه بوی بد گرفته. میخواد بره مدرسه دیگه مجبورش کردم که بیاد دندونپزشکی. از کرونا میترسه نمیاد!

خندیدم گفتم: باریکلا از خودتون بیشتر رعایت میکنه.

لبخند دخترک معلوم نبود زیر ماسک ولی چشم هاش خندید! معاینه اش کرد و دیدم دندون شیری روکش دارش لق شده و بوی بد از همونه. براش سریع خارج کردم و گفتم: می تونی ماسکتو بزنی!


موتورولا_ داداشم پریده نصفه شبی تو اتاقم. قلبم اومد تو دهنم. گفتم: چی شده؟! 

با رنگ و روی پریده گفت: واااای دندونم لبش پریده. چیکار کنم؟ 

وقتی سکته رو رد کردم و قلبم آروم گرفت، دندونش رو دیدم. گفتم مهم نیست جای تخمه هاییه که شکستی. یه دکتر خوب برات پیدا می کنم بری پیشش.

گفت: یعنی به درد درست کردن یه دندونم نمیخوری؟

گفتم: فراموش نکن گفتم دیگه دست به دندونات نمیزنم!

به زور راضی شد بره بخوابه :-|


توئیت پسرک: موقع کار بعضی حرفایی که می‌خوام مریضم نفهمه رو به دوتراکی میگم به منشیم، متاسفانه مریض امروزمون کال دروگو بود و به ** رفتیم.


توئیت زِ: امروز بچه گفت برام یه «سرزمین دندون‌ها» بکش. حقیقتا بی‌سلیقه‌ایم که به سرزمین دندون‌ها میگیم دهان.


  • ۶۱۹
۱ ۲ ۳ ۴ ۵ . . . ۱۳ ۱۴ ۱۵
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan