- پنجشنبه ۱۳ اسفند ۹۴
- ۱۳:۳۴
کمدم لباسم رو امروز ریختم بیرون و شروع کردم به کمدتکونی ، تمام لباس هایی که قابل استفاده بودن ولی دیگه علاقه ای به پوشیدنشون نداشتم و توی پلاستیک گذاشتم تا ببرم به دیوار مهربانی محله آویزون کنم ، وسط های کار مامان هم اومد و اون هم با گشت و گذار بین لباس های بقیه ، چند تا پلاستیک دیگه هم اضافه کرد ...
روسری و شال هام رو هم آویزون رخت آویز شالی که به تازگی خریدم کردم ، خیلی وسیله ی جالبیه ، کمدم خیلی اینجوری جمع و جور شد ... هرچند وقتی اومدم برم بیرون و شال آبیم رو از رخت آویز محکم کشیدم ، یکی از حلقه هاش در اومد :|
رفتم به سمت دیوار مهربانی محله که متاسفانه هرچقدر گشتم پیداش نکردم !! مثل اینکه از محله ما جمع شده این دیوار و فکر کنم به این خاطر باشه که به جای دیوار مهربانی تبدیل شده بود به پیاده روی مهربانی ! و لباس ها رو زمین روی هم تلنبار شده بودند و منظره بدی رو به وجود آورده بودند . پس رفتم به چند تا خیابون بالاتر وسراغ یه دیوار دیگه ، اونجا هم با کمک یه خانوم دوست داشتنی که توی ایستگاه اتوبوس ایستاده بود ، تمام لباس ها رو آویزون کردیم ، بماند که مامان خانم من مایوی اسبق من رو هم توی پلاستیک گذاشته بود :|
خلاصه با یه حس خوب برگشتم خونه دیگه !
- ۴۲۵