لب جوی نشین و باقی قضایا!

  • ۱۶:۵۷

1. اسکار بهترین بازیگر نقش اول هفته تعلق می گیره به پسربچه ی خجالتی که با نگفتن اینکه دستشویی داره و استفراغ های پی در پی، یونیت و در واقع بخش رو به گند کشید!  :-/ 

و اسکار درخواست نابه جای هفته هم تعلق میگیره به منشی بخش که توقع داشت خودمون یونیت رو تمیز کنیم نه خدمات دانشکده! 

-_- 


2. زمان خیلی سریع میگذره لامصب! چشم به هم بزنی می بینی 12 سال گذشته از وقتی که اولین دندونت رو پر کردی اون هم زیر دست دندونپزشکی که دهانش بوی کله پاچه میداده! از وقتی که به این نتیجه رسیده بودی که از دندونپزشکی متنفری ولی امروز تو، روی همون یونیت دندون کس دیگه ای رو ترمیم میکنی.

شاعر میگه بهرام که گور میگرفتی همه عمر، دیدی که چگونه گور بهرام گرفت؟! چی؟ نه اشتباه شد منظورم این بود گهی پشت به زین و گهی زین به پشت یا در کل روزگار غریبیست نازنین!


  • ۷۲۵
شارمین
1. ووییییی! اسکار حق مسلم هر دو شونه. مخصوصا منشی =/

2. منم یه روز دیدم یه عده دانشجو نشستن دور هم از تک تک استادا انتقاد می کنن و یا مسخره شون می کنن و می خندن، اولش به چشم جوانهای ناباب بهشون نگاه کردم، بعد یادم افتاد خودمم تو دوران دانشجویی همه عمر گور می گرفتم!!! خخخخ
1. بعله اگه ندن بهشون در حقشون اجحاف شده!
2. راستش رو بگو پشت سر تو هم حرف میزدن یا نه؟
آرزو ﴿ッ﴾
اینو گذاشتین مورد اول اصلا اشتیاق آدم واسه ادامه کم میشه خب! :))
واقعا خیلی سریع :) حتی می‌بینی ۱۲سال گذشته از اون وقتایی که باج می‌گرفتی بری دندون‌پزشکی و در اولین فرصت فرار می‌کردی، از وقتی که به این نتیجه رسیدی که چقدر از دندان‌پزشکی‌ها می‌ترسی. و امروز بازم همون حس‌ها رو داری و فقط مثلا بزرگ شدی و زشته دیگه بروز بدی!:دی :))
ایجا واسه من رهرو آن نیست گهی خسته رود/ رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود صدق می‌کنه یعنی؟ :))
هاهاها :)))
دیگه واقعا زشته آرزو! که باج کوچیک بگیری! نقدی بگو باهات حساب کنن :)))
نه دیگه! 
شاعر میگه:

شب تیره و ره دراز و من حیران

فانوس گرفته او به راه من

بر شعله بی شکیب فانوسش

وحشت زده می دود نگاه من

بر ما چه گذشت؟ کس چه می داند

mahee
واااای...حالم بهم خورد هوپ..چقد وحشتناک بود
من شرمنده! من عذر میخوام :)))
بانو. میم
خدا صبر جزیل عنایت کنه در برابر این اتفاقات ! 
دندونپزشکیم کثیف کاریش کم از پزشکی نیست گویا :/ 
ولی یک دهم کار شما نیست خدایی! هر دفعه یاد توشه ی رکتال میوفتم خدارو شکر میکنم پزشک نیستم :)))
نفس نقره ای
اون یونیت دیگه یونیت نمیشه :))))
حاشا و کلا ؛)))
آسمانِ صورتی
یادمه چهارده سالِ پیش در حالی که رو یونیت دندون پزشکی خوابیده بودم دست دندون پزشک خانمِ مهربونی که سعی داشت باهزار تا ترفند منه ترسورو رام کنه گاز گرفتم.هنوزم وقتی میرم پیشش میگه قصد نداری دست منو گاز بگیری که؟
تو دلم میگم نه فقط دوازده امام و قسم میدم و به تمام اعتقاداتم چنگ میزنم برای اینکه از رو یونیت سالم بلند شم :))
اول از خدا میترسم بعدم از دندون پزشکی!
؛))))))
منم دستم رو گاز میگیرن مریضها ولی نه به این شدت ؛)))
بخدا ما ترس نداریم :((
میس تیچر
اه چه بساطیه داریم آخه!
منم بچه بودم هی میگفتم آروم اینه معلم شم! ینی عن تر از معلمی نبوده ها :))
نگو اینجوری! یکی از بهترین شغلهاست به شرط اینکه حوصله و علاقه بهش رو داشته باشی
آرزو ﴿ッ﴾
متاسفانه الآن به اون حدی رسیدم که کاملا درک کنم دندون خراب را درست باید کرد و راه مطب را به‌هر حال باید رفت! 
مثل یه بره‌ی مظلوم که به مسلخ می‌برندش، خودم سرم رو میندازم پایین و میرم دکتر! گذشت دوران نازکردن و باج گرفتن! هعی:دی

ممنون از شعر :))
واقعا؟ من فک میکردم هنوز نمیری و میترسی،اینکه پیشرفت خوبیه!

دست فروغ درد نکنه!
شارمین
نه آخه اینا تا حالا با من کلاس نداشتن. ولی بالاخره که گذر پوست به دباغخونه می افته! &)
آخی ای استاد طفلی... اگه بدونی ک میدونی! چقدر پشت سر استادا حرف میزنیم!!
Dr. Nelii
وای من هنوزم وقتی میخوام برم دندونپزشکی از شب قبلش استرس داذم کابوس میبینم....رو یونیت هم چشمام بستس هی سعی میکنم به چیزای خوب فکرکنم
:))))
کسی نیست خاطره ی خوب داشته باشه از دندونپزشکی؟! :))
Dr. Nelii
داداشم 7سالش بود بردیمش دندونپزشکی...دکتر آمپول بی حسی رو که زد گفت منتظرباشید صداتون کنم ...واای تا دکتر صداکرد داداشم گفت(گلاب به روتون)دستشویی دارم رفت دستشویی درو قفل کرد انقد نیومد بیرون تا بی حسیش پرید برگشتیم خونه0_o
یعنی علاقش به دندونپزشکی منو کشته
خدایا :))) 
بیخود نیست که بعضی وقتا دنبال بچه راه میوفتم میرم دستشویی ها! ترس از فرارش دارم ؛))
ام اسی خوشبخت
چه صحنه دلخراشی.
من خاطره خوب از دندونپزشکی دارم که قبلا تو وبلاگم نوشتم :)
روح خراش بود بیشتر -_-
عه؟ نخوندم فکر کنم
شارمین
عاقا منم خاطره خوب دارم از دندونپزشکی

10-12 ساله م که بود دندونپزشک داشت رو دندونم کار می کرد، وسطش رفت به یه پسر جوون روی یونیت بغلی بی حسی بزنه پسره خیلی کولی بازی در می آورد، دکتر برگشت گفت ببین این دختر خانوم نصف تو هم سن نداره، اون موقع تا حالا صدا آخش در نیومده. این کارا چیه تو می کنی؟!
و اون وقت بود که یه حس خیلی خوب به من دست داد منم دستشو محکم گرفتم!

یه خاطره دیگه این که تو دوره لیسانس، یه مدت کلاسام رو می پیچوندم و می رفتم دانشکده دندونپزشکی دندونام رو درست می کردم و رفتار دانشجوهای دندونپزشکی که تقریبا همسن و سال خودم بودن برام خیلی جالب بود! یادمه اولین باری که رفتم یه پسری دندونم رو پر کرد به اسم ساسان! این قدر آروم آروم کار می کرد که نگو! دم و دیقه هم می رفت استادش رو می آورد. آخر سر همه دانشجوها رفته بودن فقط کار من مونده بود! حالا نمی دونم این جزء خواطر خوب محسوب میشه یا نه! =)

فقط می خواستم بدونی این قدرام غریب و بی کس نیستی و همه ازتون نمی ترسن! =))))
خدایا شکرت که همه از ما متنفر نیستن ؛)))))
عزیزم، من هم اگه ببینم بچه همکاره خیلی تشویقش میکنم و جیغ و دادهای بقیه بچه ها رو تقبیح! میکنم و میگم آفرین که شجاعی! چه تاثیر خوبی داره روشون که تو یادت مونده ؛)

ساسان :)))) احتمالا ترمیمی 2 بوده پسره :))


دچــ ــــار
خداقوت بهرام :)))
بهرام :))))) 
خواهش میکنم ؛))
x
بهرام جون ! یکی از ماه ترین ادم هایی که به عمرم دیدم دندونپزشک بوده ...
‌‌
‌من بالاخره با ترسم کنار اومدم و هفته ی پیش‌و این هفته رفتم دندونپزشکی ٬ انگار یه باری از روی دوشم برداشته شد :)
جان بهرام؟
میدونی؟ همه دنتیست ها ماهن! نظر لطفتونه :))
خداروشکر، من هم هی میخوام واسه اون دندونم برم هی نشده افتاد بعد از عید!
طلوع ماه
چ پست بوووو داری بود هوپ.خخخ
اصلا بوی گندش از ماسک هم رد میشد، 
بچه های خود را قبل از دندانپزشکی به دستشویی ببرید! 
مرسی اح!
life around me
وای پوکیدم...یاد اون مامانی افتادم که تو بخش اطفال اصرار داشت عرق سوز شدن ناحیه ی پوشک بچه رو بهمون نشون بده درحالی که بچه پیق پیق اسهال میداد بیرون!!!!!
پیق پیق :)))))))))
یعنیا :)))))) عرق سوز شدن و که همه دیدن دیگه!
فریبا
بهرام که گور میگرفتی همه عمر:)))))
دیدی که چگونه گور منو گرفت؟! :)))
گیلزاد
از صفحه اول تا اینجا رو خوندم وسطش فقط رفتم ناهار درست کنم.بعد خیلیاشون برام کامنت خیز بودن بدلیل خستگی گذشتم :ببخشید 

راستش قسمت آخر این پست یهو یادم اورد دبیرستان که بودم یکی از دبیرای محبوبم که حسابان و دیفرانسیل و اینا رو درس میداد یبار با خودم داشتم میگفتم چی میشه یکی تصمیم میگیره ریاضی بخونه ما تو دبیرستانشم میمونیم گاهی چه برسه پیشرفته تر! بخدا تا بعد ثبت نام دانشگاهمم نمیدونستم رشته آمار اونقدررررر ریاضی داره :))))

من برم بقیه رو بخونم :دی 
سلام خوش اومدین
ما آدم ها از آینده مون خبر نداریم
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan