پاسخم گو به زبانی که نگاه من و توست...

  • ۱۳:۳۷

نگاهم به دندون خلفی بیمار بود و دستم تند تند آمالگام از خانوم نون می گرفت و داخل حفره ی تراش خورده می چپوند.  صدای موبایل از دوردست اومد. خیلی شبیه گوشی خودم بود. محل ندادم. بار دوم شروع به زنگ خوردن کرد و کسی جواب نداد. متوجه شدم گوشی داخل کیفمه که امروز برای اولین بار تصمیم گرفتم لااقل  سر کار درنیارم از کیفم تا اعتیادم بهش کمتر شه. به خانوم نون گفتم: حتما از شبکه است. الان زنگ می زنن به تلفن اتاق. 

آخرین تکه ی آمالگام رو چپوندم و برنیش کردم. کنجکاو بودم ببینم کی زنگ زده بهم. مادرجان شکوه بود. چکارم داشت؟ من که امروز می رفتم خونه. دلشوره گرفتم. باهاش تماس گرفتم. سریع جواب داد و با لرزش صدا گفت: چرا گوشیتو جواب نمیدی؟ نمیگی یکی یهو کار واجبت داشته باشه؟ 

-سلام مامان، خب دستم تو دهن مریض بود جواب نمی تونستم بدم.

با همون لرزش صدا که دل من رو زیر و رو می کرد گفت: خوبی؟ 

-خوبم به خدا، چی شده؟

-خواب بد دیدم. خیلی واقعی بود. خیلی بد بود.

-مطمئن باش حالم خوبه. چی دیدی؟

نفس عمیقی کشید و گفت: خواب دیدم از شهر طرحیت زنگ زدن خونه و گفتن خودتونو زود برسونین به دخترتون و قطع کردن. از وقتی از خواب پریدم حالم بده. استرس گرفتم. چرا جواب تلفنم رو ندادی؟

-عزیزدلمممم به خدا حالم خوبه. میام خونه چند روز پیشتم. قول میدم.

-باشه. برو سر مریضت. خدافظ

-خدافظ

از صبح تا حالا بغض دارم. اگه بخوام به شهر دیگه شوهر کنم یا نه برم اونور آب، وابستگی بین خودم و مادرجان شکوهم رو چه کنم؟


+ ١٦ تا خاطره طرحی دارم از دو هفته اخیر ولی حال نوشتنشون رو ندارم. چکار کنم؟ :-)))


*عنوان از هوشنگ ابتهاج

  • ۴۹۲
آرزو ﴿ッ﴾
به یک نرم‌افزار یا سایت تبدیل صدا به متن مراجعه کرده و خاطرات رو تعریف کنین و بعدم متن نوشته‌شده رو کپی پیست کنین اینجا :)) نمی‌دونم در زمینه زبان فارسی چقدر پیشرفت داشتن، ولی اگه نشد انگلیسی هم بذارین ما بهره‌مند می‌شیم. :))
راه حل خوبیه ها :-)))
فکرشو بکن پستام انگلیسی بشن :-)))
فتل فتلیان
مادراکلا نگرانن
خدا حفظشون کنه
آره بنده خداها
خدا همه ی مادرا رو حفظ کنه
کژال ^_^
وقتایی که حوصله داری یکیشو تایپ کن تا کم کم هر 16 تا رو بنویسی :* قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود.
تا حالا تونستم دو تاشو تایپ کنم!
ام اسی خوشبخت
اجبار و عادت, زندگی رو قابل تحمل میکنه, حتی برای مادرها :)
آره واقعا :-((
مهدی رنجبر
درد ما رو گفتید :) 
دوری از مادر؟
رومی زنگی
امان از قلب مهربون مادرها بنویس خاطراتت رو لطفا لطفا 
امان امان :)
ایشالا کم کم مینویسم
مرتضا دِ
اینم یه دلیل دیگه برای اینکه پیش دندانپزشک خانم نریم. گوشی آخه وسط حلق مریض؟ :)
من گفتم گوشی وسط حلق مریض می برم؟!
پاپیکا
دستم تو دهن مریض بود ! خیلی خوب بود .
خدا مادر شما رو حفظ کنه ...
-
ما منتظر 16 مورد خاطرات بامزه ی شما هستیم .
خب همینه والا!
مرسی به همچنین عزیزان شما رو

امیدوارم سرم خلوت بشه یکم بشینم سر نوشتنشون
مهدی رنجبر
از تقریبا همه، مخصوصا مادر پدر
خیلی حس بدیه :-(
آبان ...
مادرها اگه خیالشون تخت باشه  که تو خوشبختی
 حتی اگه  دورترین نقطه کره زمین باشی  
راضی هستند ...:)

راضی که آره هستن ولی دلشون آروم و قرار نمیگیره آبان.
تو خوبی؟
شارمین امیریان
آخیییی ... همین که تو پیششون نیستی و شهر غریبی نگرانن دیگه چه برسه موقعی که خواب بد هم ببینن و تلفنت رو هم جواب ندی. ولی این نگرانیا ته تهش به آدم خس خوبی میده. بهتر از اینه که آخر هفته بری خونه یهو بگن عه! تو هم هستی راستی! =)))


اوهووووم... مورد داشتیم مامانش گفته بعد از طرحت باید خونه جدا بگیریا! 

صبح
سلام
سلام :-)
مرتضا دِ
نگفتی؟
نه گفتم که توی کیفم بوده گوشی. روزهای دیگه هم بین مریضا یه چک میکردم که تصمیم گرفته بودم اونم انجام ندم دیگه.ولی من در کل ربطش رو به دندونپزشک های خانم و آقا متوجه نشدم!!!
هانیه
سلام دلت میاد مامان جان شکوه ات رو بذاری بری اونور آب؟:((
بذار هر موقع حال داشتی خاطرات طرحی رو تعریف کن

سلام نه واقعا دلم نمیاد! 
آخه هی داره رو هم تلنبار میشه استرس گرفتم.
گندم بانو
من همیشه برام سوال بود که اینایی که میچپونن تو سوراخ دندونمون چیه؟!! نوع عملیات چپوندنش عجیبه!! آخرش ولی شبیه چیز چپونده شده نیست!! :/
کلا من همیشه دلم میخواست بدونم اون دکتر تو حلق من دقیقا داره چیکار میکنه :)))


یه آقای دکتری هم بوده، البته پزشک عمومی، مث تو خاطره تعریف کرده!! البته باید بگم قلم تو خیلی خیلی بهتره ^__^
اما گفتم شاید دوست داشته باشی خاطراتشو ببینی. امیدوارم با این قسمت کپی شده کامنتم نره تو هرزنامه :))

http://rezasr2.blogsky.com/tag/%D8%AE%D8%A7%D8%B7%D8%B1%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%B2-%D9%86%D8%B8%D8%B1-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D9%85-%D8%AC%D8%A7%D9%84%D8%A8/page/20
آمالگامه که تا هنوز ست نشده با آمالگام کرییر میچپونیم تو حفره و شکلش میدیم کم کم تا ست بشه. 

دکتر ربولی که خیلی معروف تر از منه. :-)))) دورادور میخونمش. من بیشتر توضیح میدم در مورد مریض هام ایشون توضیح یه خطی میدن معمولا.
Zar
مامانا یه دلشوره ای دارن که تا ابد الدهر باهاشون و ازشون جدا نمیشه...
عزیزدلشون چه دور باشه ازشون چه نزدیک..
-خدا خفظشون کنه ان شاء الله
+کیبپد گوشی یه ویژگی داره که میتونین شما بگین و اون جاتون تایپ کنه!
خاص زمان هایی که تنبلی خون آدم میزنه بالا-___-
واقعا همین طوره ها! تحت هر شرایطی نگرانن بنده خداها :-(
به همچنیت خانواده ی شما رو 

+جدی؟ برم یه نگاه بندازم ببینم پیدا میکنم؟
مرتضا دِ
ربطی نداره :|
گندم بانو
عه هنوز مینویسه مگه؟! آخرین پستش که مال خیلی وقت پیشه 🤔
آره بابا می نویسه هنوز خداروشکر
Saman Fallah
قشنگ بود 😊
:-)
mona
واسه مادرجان شوه و یا اون عزیزایی که اگر جواب تلفنشونو ندی نگرانت میشن یه اهنگ زنگ مخصوص جدا از بقیه بزار اگه میخوای گوشیتو ترک کنی...من خودم از این روش استفاده کردم :)
پیشنهادت عالی بود باشه حتما :-)
گندم بانو
خب میشه آدرسشو بدی به منم؟! 😅😅 من فقط همین آدرسو دارم ازش
عزیزم دقیقا همین آدرسیه که واسم فرستادی، آخرین بار ١٧ بهمن پست گذاشتن.
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan