پیچ پیچید و منم پیچیدم!

  • ۰۹:۱۶

شیفته ی اون اوقاتی ام که با ذهنی درگیر، توی اتوبان یا خیابان های آشنا رانندگی می کنم. به خودم میام می بینم راهنمای چپ رو زدم و پیچیدم توی خیابون خودمون و عههه رسیدم و یادم نمیاد که چطور

  • ۲۶۳
سالار سپهری

یه سری رفتارها در اثر تکرار مکرر عادت میشن و آدم میتونه اونا را بدون تمرکز و تفکر انجام بده...همانطورکه شما انجامش دادی

(البت اون جمله رو یه ترکه میگه،با خبری که؟)

 

درسته همینطوره.
اون جک رو؟ بله 
apollo ‌‌

جالبه!

بله
معلوم الحال

فکر کردم تصادف کردید. خیلی خوشحال داشتم میومدم که هدایتتون کنم پارکینگ :))

مگه شما پلیس راهوری؟
تغییر دادم عنوان رو که اشتباه برداشت نشه
شارمین امیریان

سالار 😎

 

 

نبینم پست سه خطی بذاری😁

چاکرتممم
اخیرا خیلی گذاشتم که :-))
** سیلاک **

وای چه حس تکراری آشنایی .. من تا بالا رفتن درب پارکینگ هم پیش می رم 

نه من ایستگاه اخری که به خودم میام اون پیچ اخره! 
simu lator

نشون دهنده قدرت ناخودآگاه انسانه

واقعا همین طوره
ربولی حسن کور

سلام 

پیش اومده که همین طوری اومدم خونه و بعد یادم اومده که سر راه باید یه کاری را هم انجام میدادم که فراموش کردم!

سلام
آخ آخ دقیقا، یا قرار بوده چیزی بخرم یا خونه کس دیگه ای برم و به خودم اومدم دیدم دم خونه خودمونم 
Faez eh

فقط وقتایی که نیاز باشه دوباره برگردی 

اون شیفتگیش رو از دست میده :)

کم پیش اومده خودم رو بتونم قانع کنم برگردم! میگم دفعه دیگه 
ماوی.

برا من پیش اومده که ذهنم مشغول بوده و خودمو پیاده تو خیابونی پیدا کنم که اصلا نمیشناسم، یک مقدار جهت یابِ ناخودآگاهم ضعیفه ظاهرا :))

من برعکسم. اگه جایی برام اشنا نباشه همه حواسم جمع میشه راه رو پیدا کنم.
البته که جهت یابی منم تعریفی نداره، مسیرهای اشنا رو چشم بسته میرم
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan