من دلم بارونو خواست

  • ۱۰:۰۲

خواب دیدم پیاده توی کوچه ای که چند تا با کوچه مون فاصله داره، هستم و بارون شدید میاد ولی من عجله نمی کنم برای رسیدن به خونه. 

اول دست هام رو زیر بارون گرفتم و بعد نشستم کف خیس کوچه و عجیب بود چرا که اونقدری که بارون شدت داشت، من خیس نمی شدم. یعنی فقط اندازه یه نم بارون زدن مانتوم خیس شده بود. 

جالبه توی خواب دو نفری که حس می کردم آشنا هستن نگاهم می کردن، ولی توجهی به تعجبشون نداشتم. ماسک هم نزده بودم که نگران خیس شدنش باشم.

بعد چشمم افتاد به پاهام که کف آسفالت کوچه پهن بود؛ همون کفشی رو پوشیده بودم که انگشت شستم رو می زنه، ولی الان هیچ دردی حس نمی کردم. 

خوشحال بودم که بالاخره واسم راحت شدن. 


نمی دونم چرا ولی از مرور لحظات این خواب، لبخند بر لب میشم. :-)



*عنوان بارون از شادمهر


  • ۱۵۳
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan