دندان لق

  • ۰۷:۳۹

به یک آدم هایی میگویند: دندان لق!!!

همان هایی که نه رفتن بلدن نه راه ماندن را!

همان هایی که هیچ وقت تکلیف شان در زندگی مشخص نیست!

نمیدانند چه میخواهند، کجا زندگی میکنند!

و بدترش این است که حتی روابط اجتماعی را هم نمیدانند!

مدام غر میزنند!

چشم هایشان را روی احساسات شما میبندند!

یکدفعه مهربان میشوند!

یا

تلخ میشوند!

برایشان،

نه  اشک شما مهم است!

نه خنده هایتان!

آنها،

خودازاری وخیم دارند!

یک روز هایی فرشته میشوند!

و

یک روزهایی مسئول گرفتن جان ات!

میبینی؟! خیلی برایتان آشناست!

از این دست ادم ها زیاد دور و برتان است!

اینها همان دندان لق زندگی شما هستند!

همان هایی که میدانید دوستتان ندارند!

میدانید بد هستند!

میدانید نمیتوانند عاشق باشند!

اما قبول کنید

آدم تا یک جایی تحمل دارد!

تا یک جایی می کشد این درد را در زندگیش!

قبل از متنفر شدن از خودتان

آنها را بیندازید دور!

آنقدر دور که جای خالیشان، در حد یک جای خالی باشد!

مثل همان دندان های شیری که افتاد!

و فرصت دادیم

برای دائمی ها!


##فرنوش_همتى



  • ۲۵۹

صبح میشه این شب...

  • ۰۹:۵۵

یک صفحه بلند بالا تایپ کردم پر از ناله های بیخود. بعد یک دور از روش خوندم به خودم گفتم واسه چی همچین چیزی رو می خوای منتشر کنی؟ این شد که پاکش کردم. به قول شهرزاد ( باز میشه این در، صبح میشه این شب... صبر داشته باش. ) این شد که تصمیم گرفتم به صبوریم ادامه بدم و ناراحتیم رو نفرستم توی قوی باش رفیق!

دیروز بی حوصله نشسته بودم توی اتاقم که مریض شنگولم وارد شد. می دونی یک سری از بیمارها انقدر رفتارشون خاصه که توی ذهنت با دهان و دندانشون موندگار میشن. زن ٢٢-٢٣ ساله ی تازه زایمان کرده ای بود که ایام عید اومد پیشم؛ دندون پره مولر بالاییش(آسیاب کوچک) که به تازگی پوسیدگیش به عصب رسیده بود رو اصرار می کرد که بکشه. با هزار ضرب و زور قانعش کردم که نکش و سنت کمه و حیفه و برو عصب کشی کن و راهنماییش کردم بره فلان کلینیک. رفت و یک ساعت بعد اومد و گفت دکتر نبود و دوباره اصرار که بکش و از من انکار که باید نگه داری دندونت رو. با خنده و شنگول بازی حرف می زد منم هی سر به سرش می ذاشتم. دیروز اومده بود مرکز برای مراقبت های خودش و بچه اش که پیش منم اومد. با ذوق و شوق و غش و خنده گفت: (خانم دکتر، دندونی بود گفتی نکش ها، رفتم کشیدمممم! ها ها ها ها! خخخخخخخ! یوهاهاهاها! ) حالا من از یک طرف خنده ام گرفته بود، ازون ور می خواستم یعنی دعواش کنم که حرفم رو گوش نکرده: (خیلی کار خوبی کردی، اومدی واسه من تعریف هم میکنی؟ بخند! اینجوری نه همون طور که غش و ضعف میری بخند. آهان ببین می خندی جای خالی دندونت توی ذوق می زنه، زشت شدی! پیر شد چهره ات! )

فکر کردین براش مهم بود؟ نخیرررر، دوباره زد به خنده و مسخره بازی! این جاست که میگن اولویت های افراد با هم فرق می کنه و چیزی که برای تو مهمه یک فرد دیگه به مو ش ( مویش!) هم نیست!  

اون از صبحم، یک فرد شنگول دیگه هم عصرم رو ساخت. راستش به تازگی معتاد توئیتر شدم. بعد یک شخص فوق شنگولی اونجا بود که ٧٤ درصد توئیت هاش باعث میشه من بلند بلند بخندم. نگاه کردم توی بیوش زده: دانشجوی تخصص فک و صورت. راستش دیدم این حجم از طنازی و بیکاری به رزیدنت های این رشته اصلا نمی خوره. شک کردم. رفتم بهش گفتم: ش***رد عزیز! مطمئنی که رزیدنتی؟ بهت نمیاد. ازون اصرار که من رزیدنتم و از من انکار که بهت اصلا نمیاد. ازم پرسید کجایی؟ گفتم طرح. گیج شد و اینجا بود که شکم به یقین تبدیل شد که دندونپزشک نیست. پرسیدم رزیدنت کجایی گفت فلان جا. گفتم سال چند؟ جواب داد: سال دو. بعد از شانس من یکی از پسرای سال بالاییمون اونجا درس می خونه. بهش گفتم عهههه پسر همشهری ما هم همکلاسیته که! میشناسیش حتما. آقا اینو گفتم من، ساکت شد و بعد از پنج دقیقه اعتراف کرد که اصلا رزیدنت نیست و محض سرکار گذاشتن اینو نوشته و بچه های علوم پزشکی بلانسبت من! گوشت تلخن که منم تاییدش کردم. کلی از جوابای خنده دارش خندیدم و خیلی حال کردم راستش.

 تصمیم گرفتم منم بزنم تو فاز شنگولی و سرخوشی. چیه تحمل و یادآوری این همه غم و ناراحتی؟ 


" اولین گام برای یادگرفتن شنا، نترسیدن از آب و رها شدن است.

مربی همیشه می گوید:  بپر، خودت را رها کن، زیر آب چشم هایت را باز کن. بعد خودت آرام آرام برمیگردی به سطح آب.

شرط اول همان دست و پا نزدن است، گاهی باید واقعا بیخیال شد و رفت گوشه ای نشست. باید بی خیال دست و پا زدن شد. گاهی باید بگذاریم زندگی کارش را بکند شاید بعدش آرام آرام برگشتیم به سطح آب

به زندگی

بی خفگی ...  "

#عادل_دانتسیم



  • ۴۸۳

فرزندم را لای کتاب قنداق می کنم...

  • ۱۶:۲۴

فرزندم را لای کتاب قنداق می‌کنم و با کتاب می‌خوابانمش و با کتاب بیدارش می‌کنم و با کتاب دستش را می‌گیرم و از خیابان‌های زندگی ردش می‌کنم!

هیچوقت بهش نمی‌گویم وقتت را با کتاب تلف نکن و پولت را پای کتاب‌ها نریز!

هیچوقت بهش نمی‌گویم کتاب برایت آب و نان نمی‌شود!

هیچوقت غر نمیزنم که چرا سرت را از توی کتاب‌هایت بیرون نمیاوری!

شاید خیلی‌ها کتابخوان میشدند اگر کسی این حرف‌ها را در گوششان نمی‌خواند و آنوقت مطمئنن دنیا جای بهتری برای زندگی می‌شد!

من کتابخوانم و با یک کتابخوان ازدواج میکنم و فرزندانی کتابخوان به این دنیا میاوریم! تا آدم‌هایی باشیم که عمیق‌تر نگاه میکنند و بیشتر فکر میکنند! آدمهایی که بلدند صبور باشند تا انتهای قصه‌ها و دلشان گنده است اندازه‌ی تمامِ غصه‌هایی که پای هر قصه‌ای خورده‌اند!

ما کتاب میخوانیم تا یاد بگیریم میشود از قصه‌ی زندگی کسی باخبر شوی ولی توی زندگی‌اش سرک نکشی، قضاوتش نکنی، پای پست‌هایش کامنت نگذاری!

کاش همه‌ی ما شخصیت‌های کتاب‌ها بودیم و همه هم کتابخوان بودیم و یکدیگر را در کتاب‌ها میخواندیم! کتاب‌ تنها جایی‌ست که تو پرونده‌ی زندگی‌ها را میخوانی و قضاوت نمیکنی و یاد میگیری جای خدا ننشینی و قاضی‌القضات نشوی!

ما کتاب میخوانیم تا عرضِ زندگیِ نه چندان طویلمان را بیشتر کنیم! تا باتجربه‌تر و صبورتر و پخته تر شویم!

ما کتاب‌ میخوانیم تا آدم‌های بهتری باشیم و بهتر زندگی کنیم!

تا جهان را به جای بهتری برای زیستن تبدیل کنیم!


#مانگ_میرزایی

@maangmirzaei

  • ۴۹۷

برداشت آزاد

  • ۲۳:۳۳

[...] ملتفتی که چی میگم؟ والا به خدا بعضی وقتا دندون خراب، نه عصب کشی می خواد، نه پر کردن، نه روکش. دندون خراب رو باید کشید، جاشو دندون هم نباید کاشت. باس همینطوری خالی بمونه تو دهنت که وقتی می خندی، وقتی فراموشت میشه، بقیه جای خالیش رو ببینن. که اگه یادت رفته بود بهت بگن: فلانی وقتی می خندی، چقدر جای این دندونه تو ذوق میزنه. که یادت بیاد این دندون، یه آدم دویست کیلویی بوده، که دیگه حالا نیست...

#مرتضی برزگر


 [...] - جای دندون لقی که همیشه کنده میشه، خالی می مونه، تو ذوق میزنه.

- مهم اینه که کدوم دندون باشه. دندون کرسی خیلی هم به چشم نمیاد داداش.

شهاب برگشت و نگاهش کرد. امیر لبخند زد و گفت: چشاتو ببند و یه لبخند بزن. ببین جای یلدا چقدر خالی میمونه؟ 

#از رمانی که اسم و ماجراش رو فراموش کردم ؛))


+ عیدتون مبارک دوستان ؛-)

  • ۶۸۷

یعنی چی شده؟!

  • ۲۱:۴۷

امروز تصمیم گرفتم بشینم 5-6 تا از مقاله های پایان نامه ام رو بخونم، هنوز هم تصمیم دارم بخونم ولی نمی دونم چرا ظهر هوس کردم ماکارونی درست کنم؟! عصر هوس حلوا کردم؟! و الان هم سالاد میوه؟! ^_^

تازه فردا هم میخوام ته چین درست کنم!

کسی نمی دونه چی شده؟! من که خیلی مشتاقم واسه خوندن مقاله!!! -_-

+ گاهی! یک چای داغ بریز داخل زیباترین استکان خانه؛

یک دانه شیرینی هم بگذار کنارش‌؛

همراه یک آهنگ دلنشین و به خودت بگو:

بفرمایید...‌! چایتان سرد نشود...! 

به خودت‌؛

باورت و زندگی‌ات عشق بورز؛

سن و سال‌ات مشکل عشق نیست... زمان نمی‌‌تواند بلور اصل را کدر کند... مگر آنکه تو پیوسته، برق انداختن آن را از یاد برده باشی!...

برای خودت دعا کن که آرام باشی‌؛ صبور باشی‌...

مهم نیست که آخرین زلزله‌ی زندگی‌ات چند ریشتر بود؛ مهم این است که دوباره از نو بسازی...

#کانال خبرهای خوب

  • ۴۷۲

چشمانش

  • ۲۱:۱۷

بعضی از شعرای عادل دانتیسم به قدری شرح حال منه که در حال خوندن چند باره اش ، ماتم می بره !

شرح چشمان من و لبخندی که الان من رو از هر چی شبیهشه بیزار کرده : 


  • ۴۵۷

گاهی سادگی درماندگی می آورد

  • ۲۱:۵۴

یک روز از پسِ یک اتفاق؛ بزرگ می شوی ! 

روز اول حالت سنگین می شود ، گیج می شوی

هرلحظه گمان می کنی دنیا خراب می شود وسط سرت و تمام

روز دوم چشمهایت تب می کند؛ می سوزد

ولی حالت دیگر به سنگینیِ دیروز نیست 

روز سوم 

امان از روز سوم که وقتی به نیمه می رسد ،خودت را برمی داری

می روی گوشه ای 

و می باری و می باری و می باری 

به حال تمام خوش باوری هایت ، به حال تمام رویاهایت

به حال خواستن هایی که خواسته نشد

حرف هایی که گفته نشد

و دلی که دیده نشد

می باری و می باری و می باری 

و بعد تمام 

از پسِ تمام اشک هایت

بزرگ می شوی 

گفته بودم 

گاهی اتفاق ها درست می افتد 

وسط خوش باوری هایت .

گاهی خدا آنقدر دلش به حالِ باورهایِ ساده ی ما می سوزد 

که زمین می زند ما را با همان باورها

و بعد کنارم ان می ایستد

دستش را دراز می کند

و ما را از دوباره شروع می کند

با یک زخم

که یادمان باشد

گاهی سادگی 

درماندگی می آورد


#عادل_دانتیسم

+ امان از باریدن های گاه و بی گاه ، امان از زخم دل ، امان ...

  • ۲۲۵

آموزه های تلگرامی 1

  • ۲۱:۲۵

یه روزی در یه جایی همه چیز تموم شده و رفته پی کارش ...

اما شما اصرار دارید که نه، تموم نشده

بر میگرده !

چی بر میگرده؟

کی بر میگرده؟

بر میگرده که چی بشه؟

که دوباره همون داستانا پیش بیاد؟

همون دعواها؟

همون اعصاب خوردیا؟

دوباره همون آش و همون کاسه؟

میدونید مشکل کجاست؟

مشکل اونجاست که نمیدونید و یادتون نمیاد که چقدر تو رابطه اتون اذیت شدید و زجر کشیدید

در واقع اون قسمت مربوط به بدی ها و مصیبت های رابطه تون، بعد از کات کردن از بین رفته و دیلیت شده

و فایل خوشی های رابطه همچین پر رنگ و بولد اومده نشسته رو دسکتاپ !

یه لحظه به این فکر کنید که چرا کات کردید؟

دلیل کات کردنتون رو روی کاغذ بیارید و خیلی زیاد بهش فکر کنید

خواهشا خاطرات زجر آور رابطه اتون رو با صدای خودتون شرح بدید و رکورد کنید و روزی بیست بار گوش کنید 

تا بفهمید که این آدمی که باهاش بهم زدید، همچین تحفه ی نطنزی ام نبوده !

ول کنید این خاطرات خوب کوفتی رو ...

به خدا دنیا به ته نرسیده ...

و تخم آدمارو ملخ نخورده ...

قطع کنید هر چی کابل انرژی مزخرفه

و دوباره شروع کنید

دوباره بلند شید

دوباره نفس بکشید

و دوباره همه چی رو از نو شروع کنید

کائنات پیام شمارو میگیره

و هدیه ی گرانبهای خودشو عرضه خواهد کرد

فقط کمی صبور باشید.

+ از کانال آرامش زندگی 

  • ۴۷۰
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan