شَلَم شوربایی به مناسبت هزارمین روز میلادت...

  • ۱۴:۴۸

٩٩٣- ریا نباشه ما تو پانسیون مشکلی واسمون پیش بیاد میریم در اتاق انتهای راهرو رو می زنیم و می گیم اجازه هست؟ بعد همخونه شماره ١ از رو تختش پا میشه و اختصاصی ویزیتمون می کنه و حتی فرداش خودش از داروخونه مرکزش واسمون دارو می گیره و به خوردمون میده! دیروز هم که طوفان به پا بود و نزدیکی های پانسیون یک مشت خاک پاشید توی چشم هام؛ کورمال کورمال رفتم داخل. هر کار کردم ذرات خاک خارج نمی شدن و حس کوری بهم دست داده بود که دکترجانمون هم رسید و نجاتم داد! 


٩٩٤- به همراه غذا سالاد خوردن ( شیرازی و فصل) یا سالاد میوه درست کردن شبانه و به جای شام خوردن، روند معمول زندگی منه و فکر می کردم این مورد از معدود شباهت های من و همخونه شماره ٢ ست، چون اول هر هفته میریم و اندازه یک هفته آب معدنی و میوه و لوازم سالاد می خریم و سعی می کنیم حتما تا آخر هفته تمومشون کنیم؛ ولی همخونه چند روز پیش اعتراف کرد که اصلا اهل سالاد و میوه نبوده و توی این چند ماه از من تاثیر گرفته و میوه و سالادخور شده! پس نتیجه می گیریم که ما به این دنیا اومدیم که تاثیرگذار باشیم، حتی اگر این اثر در حد اصلاح رژیم غذایی همخونه ات باشه! بعله!


٩٩٥- با بیمارهای منتال ریتارد( عقب افتادگی ذهنی) درست باید شبیه به اطفال رفتار بشه. وقتی داشتم با احتیاط دندون سمانه ی ٣٤ ساله رو لق می کردم و چشم های سبزش حواسم رو پرت می کرد، همش یاد حرف خانم نون می افتادم که قبلا بهم گفته بود: " زن برادر سمانه می رفت دوره ی آرایشگری می دید و سمانه رو همیشه به عنوان مدل با خودش می برد و آرایشش می کرد. هر بار سمانه با ذوق و شوق دنبالش می رفت چون عاشق این بود که ساکت بشینه و آرایش عروس روش پیاده بشه و همه از خوشگلیش تعریف کنن. سهم اون از این دنیا همینه بیچاره... " 


٩٩٦- کتاب "کوری" از ژوزه ساراماگو یکی از زیباترین رمان هاییه که تا به حال خوندم. فکر می کردم " بینایی" هم به همون جذابی باشه. نشون به اون نشون که اولین ماه طرحم شروع به خوندنش کردم و ١٢ تا کتاب بعد از اون خوندم و نمی تونستم بشینم سر این کتاب! ولی چون عادت دارم بااااید یک کتاب رو حتی اگه جذاب نباشه واسم، تمومش کنم تا ببینم آخرش چی میشه انقدر زدم توی سر خودم تا بالاخره هفته ی گذشته به پایانش رسیدم. به حدی ذوق کرده بودم که به همخونه ها و خواهرم گفتم، شما هم بدونین که موفق شدم بالاخره! :-)))


٩٩٧- این بار که خوشبختانه خود آرایشگر محترم، تا حدی سکوت اختیار کرده بود و به کارش مشغول بود، خواهرش بالای سرم ایستاده بود و مدام می گفت: موهات رو رنگ کردی؟ هی من می گفتم: نه موهای خودمه و اون باز با تعجب می گفت: الکی نگوووو! تابلوعه رنگش طبیعی نیست ته مایه اش به سرمه ای می زنه! 

دیگه آخر سر گفتم: آخه مگه مرض دارم دروغ بگم؟! موهای خودمه! 

این بار از موضع دیگه وارد شد: چرا موهات رو رنگ نمی کنی؟! دو سه درجه روشن کن کلی عوض میشی!

دلم می خواست بگم به شما ربطی نداره ولی گفتم -دوست ندارم! 

به موهای بلوندش دست کشید و با ناز گفت: می دونی آخه من اصلا از موی مشکی خوشم نمیاد! 

-ولی من عاشق موهامم! بلوند دوست ندارم، تا آخر عمرم وقت دارم واسه روشن کردن موهام! 

-عه مگه ازدواج نکردی؟! 

پیش خودم گفتم خدایا یه موضوع جدید پیدا کرد، اخم هام رو کشیدم توی هم: نخیر! 

اینجا بود که خواهرش زبون باز کرد و گفت: بسه دیگه اذیتش نکن! 

من: :-/


٩٩٨- " بابام چند روز پیش شما رو سر میدون شهر دیده بود و بهم گفت: خانوم دکترتون شوهر نمی کنه؟ واسه داداشت خوبه ها! بعد من گفتم: بابا چی میگی؟ دندونپزشک زنِ پرستار نمیشه که، به کمتر جراح قلب راضی نمیشه! بعد هعی بابام اصرار کرد" همون موقع عکس پروفایل داداشش رو جلوی صورتم گرفت " داداشم از ما دو تا خواهر خوشگلتره" در حالی که به بینی عملی و ابروهای برداشته ی صاحب عکس خیره بودم، به سکوتم ادامه دادم، چون دختر خودش حرف می زد و خودش هم جواب خودش رو می داد و نیازی به عکس العمل من نبود! هم زمان از ذهنم گذشت: " این چندمین دفعه ایه که پدری من رو برای پسرش پسندیده؟! و من چقدر نمی پسندم این طور پسندیدن رو! "


٩٩٩- پیرزن وارد اتاقم شد و خودش رو روی صندلی کنار دستم به نوعی پرتاب کرد و نفس نفس زد. 

-خانوم دکتر این دندونم رو( دستش رو به طور کامل روی تک دندون باقی مونده ی فک پایینش که دندون نیش بود، گذاشت) صاف کن واسم! میخوره به اینجا( لثه ی فک بالاش رو نشون داد) زخمش کرده. معاینه اش کردم: حاج خانوم این یک دونه دندون به هیچ دردی نمیخوره، من کوتاهش هم بکنم باز فکتون رو بیشتر می بندین و دوباره لثه تون رو زخم می کنین. باید بکشین و دندون مصنوعی بذارین!

- نههه! بدم میاد! 

-خب آخه این یک دونه دندون فک پایین به هیچ دردی نمیخوره!

- چرا خانوم دکتر باهاش چادرم رو این طوری ( لبه ی چادرش رو بین دندون نیش بالا و پایینش گرفت) جمع می کنم!

من؟ غش کرده بودم از خنده!


١٠٠٠- آخی... دیدین وبلاگم هزار روزه شد؟ بچه ام قد کشیده قربونش برم...


  • ۹۹۹
الی .
از آخر به اول؛ ان‌شاءالله که ۲۰۰۰ روزگیش رو جشن بگیری هوپ جانم :))
+مردم واسه اون خانومه که کاربرد تنها دندونش نگه داشتن چادرشه :)
++پسندیده شدن از طرف پدرِ طرف مقابل به منم حس بدی میده! اینکه مشتری‌وار بررسی‌ کرده باشه این حسم رو تشدید میکنه!
+++موهات واقعا خوش رنگن :)) خودتم که نگم چقدر خوبی :)
ان شا الله :-)
+ من که اصن باید از روی زمین جمعم می کردن :-)))
++ دقیقا حس اینکه با دید خریداری نگاه کنه آدم رو حس چندشیه!
+++ شما با اون موهای دلبر روشنت صوبت نکن که بیوتیفول بیانی!
مریم y.
همه چیز به کنار اون پیرزنه خیلی باحال بود 
آره حدس می زدم همه این قسمت رو بیشتر دوست داشته باشن!
شارمین امیریان
994. حالا خوبه اهل فست فود و هله هوله نبودی بچه مردم به فنا بره! =)

995. آخییییی =(

996. منم کوری رو خوندم. خیلی جذاب و در عین حال اعصاب خرد کنه! آخه من هر چی می خونم (یا می شنوم) فوری تصورش می کنم یا این که وقتی رمان می خونم هی خودم را جای شخصیتها می ذارم. حالا فکر کن چه عذابیه صحنه های کوری رو ببینی و خودت رو هم به جاشون بذاری! کتاب بینایی رو صد ساله قراره دوستم بهم امانت بده. خوب شد نداد پس! =/

997. =/

998. چه باباهای فعالی! =)

999. خخخ... این مورد از جنس اتفاقهای جالب دکتر ربولی بودا! =)))))

1000. ان شالله 10 هزار روزگیش! خیرشو ببینی =)
- اونا هستن و من به سختی مقاومت می کنم در برابرشون :-)))
- چند وقت پیش فیلمش رو دیدم ولی اصلا اون طور که کتابش خوب بود، نبود! از همه ی قضایا و صحنه ها سرسری رد شده بود. بینایی از اواسطش وصل میشه به شخصیت های کوری، و همین باعث شد یکم واسم جذاب بشه و تمومش کنم.

٩٩٩- جدی؟ :-)))
١٠٠٠- ٢٠٠٠، ده هزار، بیشتر نبود؟ :-))
my life
وای خدا چه پیرزن باحالی واقعا فک نمیکردم ی دندون اینطوری بدرد بخوره 😂😂😂😂

رمان کوری رو تابستان خواهم خواند:)
😆😆😆

رمان خاصیه ولی به شدت جذابه!
♫ شباهنگ
مبارکه هزارروزگی‌ش
همین فرمونو ادامه بدی ایشالا میایم ده هزار روزگی‌شم تبریک میگیم :)

چه سوژه‌های بامزه‌ای :)) ممنون که می‌نویسی و ما رو شریک شیرینای طرحت می‌کنی
مرسی
ایشالا، دیدم بچه ی تو سه برابر دختر من سن داشت :-))
من متعلق به همه ی شما هستم، ولی تو چرا چند وقته نمی نویسی؟ :-/
بوبک یار
تبریک میگم😍
 من از عاشقان پروپا قرص خاطرات شما از طرحتونم۰بگم که تشویق شین بدونین دوس داریم بیشتر بگید واسمون :دی
ممنونم :-)
واقعا انرژی مثبت بدین تشویق میشم بیشتر حواسم به سوژه ها باشه :-))
جو لیک
شماره 9999 رو شما برای اون بنده خدا تو توییتر تعریف کردی؟ فکر می کنم یک هفته س که ملت دارن هی کوت می کننش میگن این یه جوک معروف دهه هفتاده، چرا جوک رو به جای خاطره به ملت قالب می کنی که لایک جمع کنی، و مسخره ش می کنن با جوک های قدیمی که به جای خاطره تعریف می کنن. :|
خاطره ی پیرزنه تک دندونیه رو میگی سارا؟ نه به جان بچه ی هزار روزه ام! مریض همین امروز آخر وقتم بود و اول اینجا نوشتم و بعد واسه همخونه هام تعریف کردم :-)))
میفرستی جکش رو؟
استاد بزرگ
1000 روزه شدن وبلاگ تون رو تبریک میگم..
ولی واقعا عجب شلم شوربایی شده..
:)
ممنونم
خواننده های ثابتم عادت دارن به پست های از هر وری، دریه من!
جو لیک
من جوکش رو نشنیده بودم، منتها ملت ریخته بودن سر اون بنده خدا که چرا جوک رو به اسم خاطره  دوستت میفرستی که فیواستار شه و تهش میگی خب من مردم براش. کلی مسخره بازی از جمله:

کبریته تعریف می‌کرد سرش می‌خاریده، اومده سرش رو بخارونه آتیش گرفته خب من مردم براش

دوستم راننده اتوبوسه گفت پیرزنه هی میگف نینای نینای نینای نای من نمیفهمیدم دندون مصنوعیاشو گذاشت گفت میگم نیاوران نگه دار :))))))))) خب من مردم براش :))))))))))

-خب من مردم براش :))) +بعدش چیکار کردی؟ -هیچی دیگه، برنیاید ز کشتگان آواز که بابا جان.

دوست من با اتوبوس مى خواست بره دبى دو تا صندلى گرفت ٧ و ٢١. گفتم چرا دو تا؟ گفت مى خوام راحت باشم. خب من مردم براش :))))))

توییتِ fedra بود، پاکش کرد.
فقط آخری :-))))
یعنی خاطره ی اینکه دندون هاش رو پیرزنه واسه نگه داشتن چادرش نکشیده، من مردم براش، پخش شده؟! 
عجب :-))))
divane !!
منم سر بینایی همین دردسرو داشتم
تازه کوری رو از کتابخونه گرفته بودم ولی بینایی رو خریدم!
اما ته ته ته بینایی رو هم دوست داشتم.با اینکه پدرم دراومد تا خوندمش...
اگر صدسال تنهایی و عشق سالهای وبا رو هم با همین شیوه بخونم واقعا واسه خودم جایزه میخرم:)
پیرزنه عالی بود:)
این پیرزنا عالین کلا:)))
اوهوم بینایی ازون وقتی که اکیپ کوری واردش شدن جذاب شد. کلا خوندنش خیلی پدر درآر بود.
صد سال تنهایی هم قلقش دستت بیاد سریع می خونیش، من توی یکی از کشیک های اینترنیم نصفش رو خوندم!
عشق سال های وبا رو گذاشتم توی لیست کتاب های سال آینده ام.

جناب قدح
سلام :)

احوالتون چطوره خانم دکتر ؟

کلکسیون افتخارات شما در بیان واقعاً بینظریه :)))

ملکه هزار تایی بیان ...

این وب و صاحابش زنده باشه همیشه :)
سلام خیلی ممنون
این لقب خدایی زیادیه چون خیلی ها بیشتر از من سابقه دارن توی بیان.
شما لطف دارین
هانیه
997 عجب خانم پر حرف و فضولی بوده
998 ببین اونقدر ازدواج ها سخت شده که بیچاره باباها هم به فکر ازدواج پسراشون و مورد پیدا کردن افتادند به دل نگیر و دوست نداشتی یه نه بگو:)
- عجیب روی اعصابم بود.
- از سکوتم جوابم مشخص بود والا. ولی متاسفانه من مثل تو انقدر خوشبین نیستم و خوشم نیومد از این رفتار.
صبح
1000 روزه شدن وبلاگتون مبارک. ماندگار باشین.
سپاسگزارم
هانیه
منم زیاد خوشم نمیاد ولی خب توضیح اش طولانیه:)
وقت داشتی دوست دارم واسم بگی :-)
جو لیک
دواقع اینطوری شد که ایشون توییت کرد دوستم دندون پزشکه گفته اینجوری، بعد ملت ریخت سرش که این جوک دهه هفتاده و میخوای لایک جمع کنی دروغگو و این مسخره بازی ها که نوشتم پخش شد. بعد از چند روز هم که خانمه مثکه مراجعه کرده به شما :دی
فکر کنم یه سری پیرزن تک دندون هستن که دارن ما رو به چالش فرا می خونن :دی
وای خدا :-)))))))
شاعر میگه: اینایی که واسه شما جکه، واسه ما خاطره است!
مصطفی فتاحی اردکانی
مبارک باشه 1000 روزگی بلاگتون.

کوری عالیه و همون قدر که کوری عالیه بینایی مزخرفه همون طور که بر باد رفته عالیه و به همون مقدار اسکارلت مزخرف

حداقل کوری و بینایی از یه نویسنده اس. ولی بر باد رفته و اسکارلت از دو تا نویسنده.
سپاس 
اسکارلت رو نخوندم، ببینین بینایی سوژه ی خیلی جالبی داشت ولی در واقع از بس خسته کننده بود مکالمات بین وزیر وزرا، سوژه نابود شده بود!

مهربان
احوال همه بی معرفتا
لفت دهنده ها
کوری بسیار خوب بود .سال سوم دانشگاه بودم که خوندمش و از خوندنش بیسیور لذت بردم . از نظر من نقطه ی اوج داستان اونجایی بود که زن دکتر با قیچی رئیس دزدا رو میکشه ..... چقدر اونجاش رو دوس داشتم
اون پیرزنه عالی بود دختر
خوبیم از احوال پرسی های شما! 
اون تکه اش و اونجایی که توی کلیسا اون نقاشی ها رو می بینه و اونجایی که بارون میاد و توی بالکن حمام می کنن رو خیلی دوست داشتم.
فکر کردی فقط مریض های خودت باحالن؟
حامد سپهر
1000 روزه شدن وبلاگت رو تبریک میگم و امیدوارم 1000000 روزه شدنش رو هم همینجا جشن بگیری و البته شیرینی هم بدی و ایشالا همیشه از خوشیها بنویسی
اون پیرزنه خیلی باحاله:)))
یک میلیون روزه؟ رکورد زدین توی آرزو واسه وبلاگم ها، قبلی بیست هزار روزگی بود!
ان شاالله
خیلییی :-)))
فریبا
همشون خیلی خووووب بودن:))))))
هزار روزه شدن وبلاگت هم مبارک باشه خانووووم
فدایت عزیزدلم
😘😘😘
مصطفی فتاحی اردکانی
نمی دونم شاید باید دوباره بخونم شاید نظرم ملایم تر بشه نسبتش
من که حالا حالاها دلم نمیخواد دوباره بخونمش!
زهرا
عزیزمممم

عاشق اون پیرزنه شدم ..... ای جونممم

هزار روزه یعنی چند ساله ؟ خیلی سخته سوالم..خودت جوابش رو برام تلگرام کن :-))

قربون قد خودتتتت ... ماشالله دخترممم 
:-)))))
سه سال و خورده ای :-))
تنبل جان من 😍
قربون چش و ابروی خودت اصن :-**
** دلژین **
یعنی فقط مورد آخر 
عاااااااااااالیییی بود 😂😂😂😂😂😂
چاکریم :-)))
هانیه
هوپ جونم چهارشنبه سوری ات مبارک
ممنونم عزیزم، فکر نکنم ما توی غربت چهارشنبه سوری داشته باشیم البته! :(
معلوم الحال
999: خ خ خ خ خ خ 
فک میکردم نسل این پیرزنا منقرض شده :)

1000: نچ نچ نچ! ملت چه بیکارن که روزشمار وب راه میندازن. ایشششش
من راه ننداختم ها، خود آمارگیر بیان واسم گذاشته
مهرداد
خانم های سالخورده ای اینچنین را دوست داریم
یه جوری  مثل دختر بچه ها،معصوم می زنند.
یک طورهایی میشه گفت!
هانیه
همون بهتر نبست این جا که الکی ترقه بازی هست:(
صدای ترقه که میاد، خودمون ...
معلوم الحال
میدونم. خودمم همچین برنامه های لوسی داشتم. ولی چون هیچ وقت حوصلم نشده یا عمدتا فراموش کردم گفتم بزنم تو سر مال 
به قول رفیق شفیقتون: ایــش!
معلوم الحال
از چی صحبت میکنید؟ من؟ رفیق؟ شفیق؟ بلاک؟ ایششش
عه چی گفته بلاکش کردین؟! :-)))
اگه در مورد بلاک دیگه ای صحبت می کنین که باید شکلک سوت زدن بذارم!
معلوم الحال
سوت زنان از استیج خارج شید. 
منم برم آنفالوتون کنم د:
خدایی بازم اندیکاسیون ایششش داشت حرفتون!
طلوع ماه
میدونی هزار روز زمان کمی نیست ها.
وبلاگ پناهگاه امن خیلی هامونه.
الان داشتم به این فک میکردم که من بیشتر از دوساله که میخونمت.😊
از مهر نود و پنج هم خودمو زدم به برق و روشن شدم و بهت کامنت دادم.😁
اوهوم خیلیه!
چه جالب که یادته از کی روشن شدی اینجا :-)))
مهربان
معلوم الحال و هوپ
در مورد چی صوبت میکنین شماها؟!
ساکت
دو دقیقه میخوایم بخوابیم
آقا چاردیواری اختیاری! برو تو کوچه خودتون بازی کن بچه!
باران
سلام  خانم دکتر من دوباره مزاحمت شدم
قبلنا گفتم دندون 6ام درد داره راستش عکس گرفتم تو عکسک چیزییش نبود .دکتر هم نگاش کرد گفت یکم پوسیدگی سطحی داره ولی منجر ب درد نمیشه ولی من اصرار کردم ک پرش کنه .حالا باز همون ی قسمتی از دندون 6ام ک ب 7 نزدیکه درد داره ب سرما و گرما و جویدن حساسه و دردش عمقی نیس ک نیاز باشه قرص بخورم تا نیم ساعت دردمتوسطی  داره بعدش خوب میشه
حالا نمیدونم چشه اصن .شاید من حساسم
سلام خواهش میکنم
احتمالا شما حساسیتت بیشتره ولی همین درد سطحی تا یک ماه طبیعیه، به مرور عاج ترمیمی ساخته میشه و دردت تموم میشه. اگه بعد از این مدت دردش تشدید شد باز باید پیش دندونپزشکت بری و احتمالا با وجود اینکه پوسیدگی دندونت به عصب نرسیبه، دندونت عصب کشی بشه
باران
ممنونم دکتر هوپ جان 💕
خواهش میکنم 🌹
آرزو ﴿ッ﴾
ان‌شاءالله دو هزار روزگی‌‌ش :)
واقعا این پیرزنه خیلی باحال بود :)) و کامنت‌های جولیک :))
ان شاالله
آره کامنت هاش قابلیت پست جداگونه داشت :-)
باران
سلام دکترهوپ جان
امروز دندونی ک 17 روز پیش پر کردم موادش افتاد وقتی ک غذا خوردم و بیشترش موقع ادامس جویدن. خیلی ناراحت شدم و گریه کردم چون کنکوریم ب هزار بدبختی وقت خیلی پیداکردم برم پر کنم حالا درد شدید داره))):دندونپزشکمم رفته مسافرت):بنظرتون بذارم بعد کنکور پرش کنم خیلی خطرناکه؟
سلام عزیزم، با مواد همرنگ مگه پر کرده بودی که افتاد؟
دو ساعت بری دندونپزشکی دندونت رو درست کنی، بهتر از اینه که کلی درد بکشی و از درس خوندن بیوفتی عزیزم
باران
اصلاح کنم کامنت قبلمو
وقت خالی  (:
باران
ببخشید من زیاد سوال میپرسم
مگه من چند تا خانم دکتر به مهربونی شما داریم؟ (:
چرا مواد دندونم افتاد؟اون روز دکتر خیلی خسته بود و کارش واسه من عجله ای بود چون وقت قبلی نداشتم
نه عزیزم خواهش می کنم، شما میپرسی منم در حد علم خودم جواب میدم.
اگه مواد همرنگ بوده این مشکل شایعیه که پیش میاد و از طرفی قبلا گفتی درد داشتی بعد از ترمیم، باید نوع ترمیمت رو عوضی کنی.
باران
ممنونم ب خاطر جوابتون(:💕💕💕
مواد همرنگ نبود نقره ای بود(امالگام)
پس بعد میرم درستش کنم
مچکرم (:

آمالگام به ندرت میوفته، حتما برو بعد از عید پیش دندونپزشکت
خواهش میکنم
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan