هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (10)

  • ۲۳:۱۶

000- آخرهای تایم کاریِ یکی از روزهای بسیار شلوغِ قبل از ماه رمضان بود. شب قبلش بخاطر حضور پشه توی اتاقم، تا ٦ صبح نخوابیده بودم و بعد برای فقط یک ساعت غش کرده بودم. دوستم هم نشسته بود کنار دست خانوم نون و علی رغم اینکه دندون عقلش رو به تازگی کشیده بودم و طبیعتا باید زبون به دهن می گرفت! همین طورررر حرف می زدن و من؟ به حد مرگ خسته بودم و سرم توی دهن پسر جوونی بود که گفته بود فقط یک دندونم رو پر کنین. این شد که دندون پره مولر اول ( شماره ٤ از خط وسط) رو تراش دادم ولی نوار ماتریکس رو دور دندون پره مولر دوم (شماره ٥) بستم: خانم نون یک واحد آمالگام لطفا. از دوستم دل کند و رفت و اومد و آمالگام کریر رو داد به دستم. حواسم رو به دندون دادم: وای این چرا هنوز پوسیدگی داره؟! با خستگی نوار رو باز کردم. پوسیدگی رو برداشتم، با تعجب فکر می کردم من که این شیار رو همین الان باز کردم! سریع تراش دادم و نوار رو دوباره بستم و پر کردم دندون رو و اومدم با خوشحالی یونیت رو به موقعیت نشسته دربیارم و مریض رو مرخص کنم که دندون شماره چهارِ تراش خورده و پر نشده، خورد توی ملاجم!! 

هیچی دیگه. زیر خنده ی دوستم و خانوم نون و مریض اون رو هم پر کردم و چون اشتباه از من بود، به پسر گفتم برای یک دندون فقط قبض بگیره. پسر هم ذوق مرگ و راضی رفت! خدا رحم کرد که اشتباهم در همین حد بود و دندون اشتباهی نکشیده بودم! :-/


001- این همه وقت اینجا کار کردم، هیچ وقت حال مریض هام اونقدری زیر دستم بد نشد که سِرُم لازم بشن. دندون خانمی که بعدا اعتراف کرد منس بوده و حال خوشی نداشته رو کشیدم و فشارش افتاد و گوشه اتاق نشسته بود و آب قند می خورد و فایده ای نداشت که مرد قلچماق با دست های پر از تتو بعد از زدن بی حسی بهش، به زن نگاه کرد و اون هم حالش بد شد و خودش رو از یونیت پایین انداخت و کف زمین نشست. اینطور شد که زنگ زدیم از اورژانس مرکز پرستار مرد، مرد تتلویی رو برداشت برد و پرستار زن، زن بی حال شده رو. من و خانم نون هم مونده بودیم بخندیم یا گریه کنیم؟! :-/

 

010- روز به شدت شلوغی بود؛ تازه یکم سرمون خلوت شده بود که اذان رو گفتن. رو کردم به خانوم نون: عههه وضو ندارم که تا مریض بیاد برم نماز.

اخم هاش رو به شوخی کشید تو هم: بشین خانوم دکتر. کم صبح تا حالا خم و راست شدی، نمازم میخوای بخونی؟ بعد به قیافه متعجب من نگاه کرد و گفت: استففرالله من شیطونم!


011- دندون پسربچه رو ترمیم کردم. بلند شد و رفت اتاق وسایل. بلند داد زد: عه اینجا ترشی هم دارن ماماااان

گویا شیشه دندون های کشیده شده ی من رو پیدا کرده بود!


100- عکس دندون مرد رو دیدم و گفتم فلان دندون هاتون ترمیم نیاز دارن. نوبت بدم بهتون؟ - بله حتما

دستیارم نبود. دفتر نوبت دهی رو باز کردم: اممم... ٢٤ ام نوبت خالی دارم فقط ماه رمضونه ها؟ مشکلی ندارین؟ 

مرد سری بالا انداخت: نه! این همه سال روزه نگرفتم، امسالم روش!

سری تکون دادم: باشه.


101- دندون عقل پایین زن رو کشیده بودم و دندون جلوییش هم ترمیم شده بود. بعد از زن نوبت شوهرش بود که خوابید روی یونیت. بی حسی رو زدم و منتظر موندم که اثر کنه. ولی زهی خیال باطل. بی حسی دوم هم بی اثر بود. بی حسی سوم رو داشتم آماده می کردم که زن که گوشه ی اتاق نشسته بود به زبان اومد: من هنوز فکم بی حسه، درد ندارم، طوری نیست واسه شوهرم بدون بی حسی تراش بدین

خندیدم و گفتم: آ آ آ ! همون قضیه ی یه روح در دو بدن و ایناست، آره؟


110- این خاطره هم داغ داغ مال چند ساعت پیشه: گوشیم زنگ خورد. شماره ناشناس بود. جواب دادم. مردی گفت: سلام خانم دکتر هوپیان؟ 

-بله خودم هستم، بفرمایین؟ 

مرد مِن من کرد: راستش می خواستم واسه یه دندون هام بیام خدمتتون. قبلا دانشکده واسم دندون درست کردین. الان کجا کار می کنین؟

گاردم بسته شد: می تونم بپرسم شماره من رو از کجا آوردین؟

با بی قیدی خندید: خودتون بهم دادین

با تعجب آمیخته به خشم: من هیچ وقت شماره ام رو به بیمارهام نمیدم آقا!

-خودتون بهم دادین شمارتون رو و بهم زنگ زدین!

عصبانی شده بودم، چون فهمیده بودم که این پسرِ پررو کیه. هنوز داشت حرف می زد: رفتم یه جا دندون بکشم، فکم رو شکستن. فقط کار شما رو قبول دارم. میخوام بیام پیشتون.

میخواستم بگم: آره جون خودت! واسه کار دندونپزشکی میخوای بیای پیشم؟ کی بود رفته بود پیش پسر همکلاسیم که فلانی رو میخوام، باهاش حرف بزن و اون هم اومده بود میگفت چیکارش کنم هر کاری میکنم پیچونده نمیشه؟ هی هر روز می پرسه حرف زدی باهاش؟

پسر دوباره اصرار کرد: نگفتین کجا هستین الان که بیام خدمتتون؟

خدایا بعد از سه سال دست بردار نیست. نفس عمیقی کشیدم: من دیگه توی این شهر کار نمی کنم. ( نگفتم به زودی برمیگردم!) 

با ناراحتی گفت: باشه

گوشی رو قطع کردم و شماره رو بلاک. باید همون یک سال پیش که نصفه شب توی واتس اپ پیام داد: سلام خانم دکتر خوبین؟ از همه جا بلاکش می کردم. قیافه ی مادرجان شکوه که صدای پسر رو کاملا شنیده بود، دیدنی بود: چرا زدی تو ذوقش؟

-مااااامااان!


111- دقت کردین سه روزه پشت سر هم دارم پست می ذارم؟! اگه گفتین ما بلاگرا معمولا چه زمانی خیلی فعال می شیم؟!

  • ۶۷۳
آبان ...
من وقت هایی که غصه دارم فعال تر میشم 
امسال روزه نگرفتن خیلی شایع تر شده 
گیو می فایو ✋🏻

آره با اینکه هوا خنک تر تابستونه، گویا لج کردن همه با همه چیز!
آرزو ﴿ッ﴾
یعنی دندون‌هایی رو که می‌کشین نگه می‌دارین؟ [اون ایموجی که دهن نداره]
اونایی که یه دانشجوی بخت برگشته ی دندونپزشکی بتونه روش تمرین کنه رو، بلهههه
پا ییز
تو پستی که لینک شده نوشتین شماره شو بلاک کرده بودین که🤔
مرررسی دقت! گوشیم رو عوض کردم تو این سه سال آخه.
پا ییز
😊
ازش بدتون اومد یا به خاطر مرتبه ی تحصیلیش بود؟ 
راستشو بگم جفتش. لیسانس تربیت بدنی واقعا ربطی به من نداره و مهم تر از همه رفتارش اذیت کننده بود.
divane !!
من وقتایی که حالم خوش نیست خیلی فعال میشم.
پست پشت پست:)
امیدوارم حال دلتون خوش باشه همیشه ولی:)
من بعضی وقتا میرم تو لاک خودم و یهو دو هفته پست نمیذارم، بعضی وقتا برعکس!
ایشالا حال دل همه خوش باشه :-)
مهدی ­­­­
شیشه دندون های کشیده شده o_o ایییی
قبلا یه پست عکس دار ازش گذاشتم از بس اعتراض کردن، برداشتم :-))))
مهربان
ولی من واست کامنت میزارم
و یه گوش مفت هم دارم
کامنت رو که ده تا پست یکی میذاری!!
مرسی رِفیق
گندم بانو
کاش ازش پرسیده بودی ارشدشو گرفت بالاخره یا نه! :)))
نمیخواستم به روی خودم بیارم که شناختمش، از اینی که هست پرروتر میشد!
🦉 شباهنگ
ترشی دندون :|
به‌راستی که سر سفره سحر حالم به هم خورد :|
اه
اه اه

+ یاد عصب دندانش که زده بود روی دیوار خوابگاه می‌افتد...
تا تو باشی سر سفره سرت تو گوشی نباشه و فقط ذکر و استغفار بگی :-))))
حمید آبان
من وقتایی که بیکار میشم یا بهتره بگم سرم خلوت میشه بیشتر پست میذارم!
با توجه به گیو هر فایو ، معلومه ناراحتین!
شاعر در این باره می‌فرمایند:
دائماً یکسان نباشد حال دوران غم مخور...
عجب پسر پیگیر (سیریش)ی بود :))
ناراحتِ مِلویی که وقتم زیادی آزاد بود در آخر هفته.
به به به شاعر!
سیرییییییششششااا
نسر ین
حالا یه عده کارشناس نما پیدا میشن که بگن وا حالا هی بگین شوهر نیست🤦
مگه خسته می‌شن از این پیگیری ها. 
بلاگرها وقتی خسته و دلگیر و غمگین و داغون هستن زیاد پست میذارن، خودم که اینجوریم. 
آره نیان بگن هم تو سرشون هست که این دختره که میگه متمایله به ازدواج چرا به این خواستگاراش روی خوش نشون نمیده!
نه نمیشن!
من اگه خییییلی داغون باشم نمیتونم پست بذارم اصلا. ولی ناراحت و سر خلوت که باشم چرا...
یانوشکا ..
من که وقتای امتحان فعال میشم که خب درمورد تو صدق نمیکنه :))) خودت بگو چی شده؟ 😅
من هم زمان امتحانا همیشه اینجا پلاس بودم.
شکست عجقی خوردمممم :-))))
حامد سپهر
اون پسره خوبه موقع تتو کردن غش نکرده بوده:))
ماه رمضون مگه بعد افطار کار نمیکنین؟
اون زنه هم شاید دلش پر بوده  از شوهرش که گفته بدون بی حسی بتراش:))
اصلا به قد و هیکلش نمیخورد. بعدش گفت از صبح ناشتا بوده.
نه بابا از هفت و نیم تا دو یا ٤ بعد از ظهر :-///
اینم محتمله :-)))
samaneh rsl
من خودم وقتایی فعالم که ذهنم خیلی شلوغه و هی نیازم دارم بنویسم ! گاهی هم حال دلم خوش نیست و نوشتن ارومم میکنه :)
حالا که دقت میکنم این مورد هم یکی از مواردیه که من بعضی وقتا بخاطرش فعال میشم.
نوشتن محشرهههه
مهربانو
واای اون تتلوییه کشت منو از خنده 
خودم به زور جلوی خنده ام رو گرفته بودم.
فرشته ی روی زمین
فقط حرف اون پسر بچه : )))))
باید میدادم بچشه طعمش رو :-)))
شارمین امیریان
000. خدا از این دندونپزشکای خسته ی پذیرنده و جبران کننده اشتباه سهوی خودشون نصیب همه مون بکنه 😁
010. خانوم نون😂
011.دکتر!!! 😒
110. سکوت می کنم که این سکوت منطقی تره! 😂
111. من وقتی ذهنم خیلی درگیر باشه مدام پست میذارم. مثل همین روزهام. وقتی غمگین باشم معمولا یه مدت روزه سکوت سفت و سنگینی می گیرم بعد یهو سد می شکنه پست پشت پست سرازیر میشه!


شماره گذاریت بامزه بود. ترکیب 0و 1با چینشهای مختلف. یاد معماهای ریاضی_منطقی افتادم!😉

...- ایشالا ایشالا :-))))
١١٠- آفرین سکوت بکن چون هر چی بگی سرت میاد!
١١١- من هم دقیقا همین طورم شارمین

اعداد باینری هستن، پبشنهاد یکی از بچه ها
Merida aa
واقعا پسره چی پیش خودش فکر کرده :|
تیری در تاریکی!
** سیلاک **
خدا قوت .. خدایی تو ماه رمضون کار کردن سخته 

وسط این بی شوهری بیا هی یکی یکی اینا رو بلاک کن ^_^  من موندم اینا چه اعتماد به نفسی دارن اینهمه بهشون جواب رد دادین بازم از یه در دیگه وارد میشن !!!
خیلییییی! ممنونم
بابا اینا خواستگار نیستن که! نمیشه که هر کسی دلش خواست خواستگاری کنه و ما هم واسشون ذوق کنیم!
پرروان پررو
ام اسی خوشبخت
شماره گذاری مورد علاقه من!
چقدر تلفات داشت این پست، خداقوت :))

اعداد باینری واسه مهندسا خیلی جذابه
تلفات؟! مررررسی
ام اسی خوشبخت
جذاب نیست که یه دنیای مجازی به این بزرگی فقط با همین 1 و 0 ها درست شده, این همه تجهیزات فقط با همین 1 و 0 ها کار میکنه.
اگه این 1 و 0ها نبود نه وبلاگی بود, نه این همه دوست و ارتباط و ... . دیگه نمیتونستیم بشینیم تو خونه و به همه جای دنیا سفر کنیم. به نظرم خیلی جذابه.

منظورم از تلفات, بی هوشی و از حال رفتن بیمارا بود.
چرا واقعا جذاب و عجیبه! 
^_*
آره بی هوشی، اشتباه پر کردن و مریض پررو :-)))
آسـوکـآ آآ
وقتی تو تنگنا هستیم. از هر نوعیش. مخصوصا عاطفیش. تازه مطمئنم هرچقدر غصه‌دار تر باشیم بهتر می‌نویسیم.
کاملا همین طوره آسوکا
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
ترشی:-)))))

حالا چرا میزنی تو ذوقشD:
لازم بود
معلوم الحال
خواستم بگم توی دهات ما، بلاگرا وقت امتحانا فعال میشن که دیدم یانوشکا پیش دستی کرده :) هیچی دیگه. حاضری منم بزنید میخوام برم د:
مگه قرار شده حاضری بزنین آیا؟! 
:-))
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan