میم مثل مادر

  • ۱۴:۰۵

عروسکِ زشتِ صورتی پوشم رو روی پشتی خوابوندم. درسته همه میگفتن زشته ولی من عاشقش بودم. فکری به ذهنم رسید. چشم هام رو بستم. از ته دل دعا کردم. سعی کردم مثل مامان بابا سجده کنم. سرم رو روی زمین گذاشتم. طولانی. باز هم تند تند دعا کردم. حتی فکر کنم قطره اشکی هم ریختم که خلوص نیتم رو ثابت کنم. به ساعت نگاه کردم. گفتم وقتی عقربه بزرگه رفت اون پایینِ پایین بهش نگاه می کنم. پشتم رو به عروسک کردم. دل توی دلم نبود. چطوری قراره بزرگش کنم؟ وای یعنی میشه؟ جلوی خودم رو به سختی گرفتم که زودتر از وقت نگاه نکنم و به خدا فرصت کافی بدم. بالاخره عقربه تنبل رسید به اونجایی که باید. با استرس برگشتم. عروسکم مثل قبل خوابیده بود. زشت. آروم. بدون حرکت. عروسکم زنده نشده بود. عروسکم دخترم نشده بود.

***

بله من از بچگی در همین حدی که خوندین، عشق مادر شدن بودم. وقتی میگم بودم منظورم این نیست دیگه نیستم. هستم. شاید بیشتر از قبل. ولی می ترسم. از بچه دار شدن و تربیتش می ترسم. قبلا هم گفتم اخیرا متوجه شدم انقدر پرورش کودک سخته برخلاف چیزی که قبلا فکر می کردم و چقدر تربیت هفت سال اولش میتونه سرنوشت عاطفی آینده اش رو تعیین کنه که نمی دونم اگه امکانش هم پیش بیاد، جرئت کنم مادر بشم یا نه؟

ببخشین که بیشتر از این نتونستم احساسی بنویسم. توی پست های قبلی گفتم که احساساتم این روزها متلاطمه. پیشنهاد می کنم به جاش تگ کلوچه درون رو بخونین.

فقط این رو نوشتم تا دعوت حورا جان رو اجابت کرده باشم، هر چند از زمان چالش خیلی گذشته.

  • ۳۰۴
ن. ..

پخ 

اصلا اینجوری نبودم 

ولی من اینجوریم خیلی
نورا
دیمیتر درونت خیلی اکتیوه :)) . البته که مادر شدن و فرزند پروری مسیولیت بزرگیه اما میگن صد ساعت اموزش کافیه واسه تربیت فرزند، فکر نمیکنی راجع به بچه بزرگ کردن داری زیادی وسواس به خرج میدی؟؟
رفتم سرچ کردم تا منظورت رو متوجه بشم! آره احتمالا :-)
با صد ساعت آموزش فقط؟ خیلی ساده انگارانه است. باید والدین از لحاظ روحی توی شرایط خوبی باشن، رابطشون سرشار از عشق و استیبل باشه، شرایط مالی مناسبی داشته باشن، شرایط کشور و اجتماع هم که تاثیرگذاره. من کوچکترین خاطرات بچگیم اخم و تخم ها محرومیت ها هر چند اندک رو به خاطر دارم و طبق نظر همه روانشناس ها همون که گفتم برنامه عاطفی زندگی اینده ما توی کودکی ریخته شده رفته و الان توی جوونی شاید بتونیم ده درصد تغییر ایجاد کنیم. از این بعد نگاه کنی متوجه مسئولیت فجیع مادر شدن میشی و اینکه من هنوز مجردم. از الان خودم رو اماده کنم خیلی بهتره تا بعد از ازدواج و بارداری.
نورا
اره دقیقا درست میگی. اول باید خوده مادر شخصیت و روان سالمی داشته باشه بعد یه ادم دیگه رو وارد این دنیا کنه.اگرم نداشت باید اول روحشو اوکی کنه....... این صد ساعتو برای اون زوجای سالم و با شرایط خوب میگن.
همین دیگه. صرف داشتن توانایی بارداری، دلیل بارداری نمیشه :-)
مهرداد ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏

چه‌قدر مادرانه 😊

حقیقتش واقعا مسولیت سختی هست ، اما همه چی که ایده‌آل نیست ،داشتن شرایط متوسط و تلاش برای بهبود خودش تحسین برانگیزه، شاید هیچ وقت آدم مثلا نتونه بگه به بچه اش چرا به این دنیا آوردتش، اما دوست داشتن و علاقه به فرزند و همچنین حس متقابل می‌چربه به این سختی ها.

 

 

خب من هم دنبال ایده ئال کامل نیستم. فقط حرفم اینه وقتی کوچیکترین رفتارهای والدین در قبال هم و در برابر بچه میتونه سرنوشتش رو عوض کنه، کار فوق العاده ریسکیه. 
آتنه

منم از این دعاهای خالصانه همراه با اشک زیاد داشتم دوران کودکی،انگار چون حس میکردم خیلی غیر ممکنه تمام سعیمو میکردم خلوص کامل داشته باشم اون لحظه،تا خدا بیشتر تحت تاثیر بگیره...عاه،چقدر صورتی بودم...جوانی هم بهاری بود که بگذشت!:دی...

این روزا زیاد به مادرانگی فکر میکنم و چقدر زیباست پرودگارا!،هیچ وقت از خانم! بودنم (ملت به زن حساسن:-/)ناراحت نبودم،ولی راستش خود ماهیت زن و دردهاش!،گاهی حس ضعف میداد بهم،ولی این توانایی مادر شدن،نیشمو تا گوش باز میکنه که هیچ،سرشار از نیرومند بودنه،خیلی حس توانایی زیبایی داره به نظرم...ولی بازم جدا از تمام ترس هایی که دارم،اخرش به این نتیجه میرسم با وجود تمام ادعاهام،اصلا خودخواه و ریسک پذیر تو این حجم،نیستم،حتی فکر میکنم مسئولیت پذیر در جایگاه یه مادر نیستم،از اون مدل مسئولیت پذیری های قبل از انتخاب رو میگم...شایدم فقط زیادی محافظه کار شده نسل ماها،هوم؟...

امیدوارم با وجود همه چیز،یه روز عروسک صورتی پوشت،اینبار با در نظر گرفتن ژن مادر زیباش،واقعی شده،دخترت شده،بغلت باشه...

پستت واسه من احساسی بود،مخصوصا که فهمیدم یکی دیگه به غیر خودم واسه ارزوهای محال گریه میکرده تا واقعی بشن.

من هم ؛-) به زوووور تلاش میکردم اشکم بیاد و نمیومد.
خیلی ملت حساسن!!
دقیقا حس قدرتمند بودن داره مادری. ولی آره ماها داریم روز به روز محافظه کارتر میشیم و نمیدونم این خوبه یا بد!
مادر زیباش :-)))) دقت کردم هر بار تگ کلوچه درون رو میذارم بی استثنا این دعا رو داری واسم. ایشالا واس خودت :-*

نسرین ⠀

ای جانم:)

جان به تو :-*
رنگین کمان

چندوقته من بچه تو بیمارستان میبینم ازش عکس میگیرم میفرستم براش و کلی ذوق میکنم اونم مدام عکس بچه هایی که ویزیت میکنه رو برای من میفرسته کلی ذوق میکنه

یه بار که یه دختر ۳ ساله رو برده بودن پیشش برای من فیلم گرفته بود یکساعت داشت با دختره حرف میزد و بازی میکرد

یعنی اینقدر دلمون بچه میخواد که حد نداره ولی امان از شرایطی که اصلا مناسب نیست و بعید میدونم تا چندسال آینده هم مناسب بشه :(

شما هم یک جور دیگه درگیرین.
متریال لازمه رو پیدا کردین. شرایط عاطفی خوبی دارین خداروشکر ولی شرایط زندگیتون استیبل نیست و نمیتونین به آرزوتون برسین.
آبان ...

یه مدته همکارام پرونده های فرزند خواندگی ) اخذ شناسنامه ) میگیره  و راستش فهمیدم نوزاد دختره گرون تر از پسره ! و با حدود ۶۵ میشه یه بچه خرید و شناسنامه قانونی گرفت ‌‌‌....واقعا تو چنین جهانی ، دلم نمی خواهد مادر شم ...اما زوجین که این بچه ها را خریده بودن واقعا عاشق بودن ....

آره چندین ساله دختر پرطرفدارتر شده! 
فروش بچه؟ به همین راحتی؟ پول دادن به خانواده یا بهزیستی؟
x

ما تو فامیل داریم چند مورد داریم اصلا شرایط و صلاحیت مادر شدن نداشتن ولی بی خیالی شون باعث شده احساس کنن یه تخم گل پرت می کنن یه جا خودش بزرگ میشه!!! :))) دقت کن حتی نمی کارتش و مراقبت ازش کنن پرت می کنن :)) 

 

 

مثال خیلی خوبی زدی. خیلیا دقیقا همینطوری که گفتی بچه بزرگ میکنن فارغ از اینکه بچه که بزرگ شد پر میشه از آسیب های مختلف.
ماوی.

ولی من فکر می‌کنم تو  مامان خوبی می‌شی هوپ!

اصلا همینکه نگرانی مامان خوبی نشی یه نشانه برای اینه که مامان خوبی میشی. از من گفتن!

 

در حال حاضر به خاطر تلاطم های روحی جوابم به حرفت اینه: نمیدونم واقعا، شاید! 
شاید هم مادر نشم هیچ وقت
آرام

سلام .من خواننده خاموش بودم اما دیگه نتونستم

باورتون میشه من از بچگی تا الان موهام دارم بزرگ می کنم به عشق انگشتای کوچیکی توش اسیر کنم ؟؟؟

سلام، نمیدونم چطوری می تونین خاموش باشین؟ :-(

جدی؟! یعنی الان راپونزلین؟! :-)) بچه موهات کوتاهم باشه مثل من، باز موهاتو میکنه!
واران ..

امیدوارم خیلی زود عروس بشی بعد هم من مطمئنم تو نه تنها مادر خوبی میشی بلکه مادربزرگ مهربون و خوبی هم میشی :))

و خوش بحال بچه هات و نوه هات و ندیده هات و از همه مهمتر عروس ها و دومادهات ؛))

 

 

سلام 

روزت بخیر هوپ نازارم ❤

 

 

سلام قشنگ جان :-)
نه زود نمیخوام عروس شم. گزینه دست به نقدش هست ولی خوشم نمیاد ازش. بگی زود عروس شی حالم خراب میشه.
ولی امیدوارم. هرچند حس میکنم یه مامان سختگیر و مهربون بشم. 
تو بهتری از من توی این موارد واران
واران ..

آقا بذار پس من دعامو  عوض کنم :))

 

خدایا خودت این دوست منو که اسمش در اینجا هوپ است و دندونپزشک هم هستند و خیلی هم مهربونن :))

 و خودت میدونی اسمش کیه!

لطفا ای خدای مهربونم ،  هر وقت که ایشون (هوپ نازار)  موقعیتش رو  خودش سنجید و خودش اون شخص رو دوست داشت و دو نفری همو دوست داشتن خودت اونموقع عروس شدنش رو  جور کن :))

الانم  لطفا دست نگه دارید و عروسش نکنید :)

بچه مون الان آمادگیشو نداره :))

اون شخص  دست به نقد رو هم بفرست واسه شخصی که میخواد عروس بشه نه هوپ که ازش خوشش نمیاد :))))

 

خدایا اینا رو بیزحمت مستجاب کنید :))

ممنونم از محبت همیشگی تون نسبت به بنده هات ❤🙏

 

+

خوبه ؟!:))

 

++

مهربون و سختگیر خوبه که!:))

 

 

++

تو کدوم موارد من بهترم ؟!:))

 

 

یکبار خوشم اومد کامنتم کوتاه شد :))

ولی وَچَه بو ؟!:)) 

ولی چه فایده ؟!:))

قشنگ دوباره اومدم و کامنت طولانی نوشتم :)))

 

 

 

خوب نه عالیه :-))))
فداتم
خب حس میکنم از دست من فرار میکنن میرن سمت باباشون :-))))
مهربونیت، عشق وجودیت، رفتارهات، کدبانو بودنت

وچه بو :-)
طوری نیس
آرام

ببخشید .

نه الان یه نصف راپونزل هستن آخه تو طول سال یه مقدار از پاییناش کوتاه می کنم .

آره ایشا.....قسمت همه

همونم خیلیههه. من بلندترین حالت موهام تا نزدیکی های باسن بوده و از ترس موخوره مثل شما هی مرتب دمش رو کوتاه میکردم.
ایشالا
شارمین امیریان

سلام. 😘

کامنت آریانه و جوابت منو یاد این انداخت:

همیشه بوده باورم، که با تو من برابرم

اگه قویه بازوهات، به جاش منم یه مادرم

 

یعنی من هزار بار این آهنگ رو گوش کردم و فکر کنم ۹۹۹بارش به "اگه قویه بازوهات، به جاش منم یه مادرم" که رسیدم از شوق، چشمام خیس شده (حالا خوبه مادرم نیستم🤦‍♀️).

سلام علیکم
چه شعری. دیشب که خوندمش چون عصبی بودم نفهمیدم. الان خوشم اومد.
تو که احساسی تر از منی زن!
منتظر اتفاقات خوب (حورا)

ممنون که نوشتی*_*

ولی یه روزهایی هم ما عروسک‌هامون رو آدم زنده به حساب آوردیم باهاشون حرف زدیم و مراقبشون بودیم:)

قربونت مرسی از دعوتت
اون که صد البته من واسه عروسک باربی ( البته فیکش نه اصل!) با جعبه کفش یه خونه کامل با تماااام وسایل ساخته بودم. دلم تنگ شد.
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan