هوپ و بیماران در هفته‌ای/نیم‌سالی که گذشت (۴۷)

  • ۰۹:۱۳

اراک- هنوز دندون شیری توی دهان داره ولی وقتی می‌پرسم: چند سالته؟ میگه: نوزده بیست! به دخترک دو ساله‌ای که گریه‌کنان مادرش رو ‌میخواد نگاه می‌کنم و میگم: نه کمتری، خیلی کمتر.

اسلام‌شهر- زن میان‌سال خیلی دقیق و حساس بود روی تک تک دندون‌هاش. هر بار که می‌دیدمش حس می‌کردم معلمی سخت‌گیره و من شاگردی هستم که باید نظرش رو جلب کنم. قبل عید پُستش رو تحویل دادم و بعد از عید قالب‌گیری روکش کردم. روز تحویل روکش، سوال کرد که جنس روکشم چیه؟ داخل و بیرون روکش رو نشونش دادم و توضیح؛ که روکش از دستم رها شد و داخل دهانش افتاد! بدون فوت وقت و سریع از دهانش خارج کردم. گفتم: داشتین قورت می‌دادین، اینطوری کامل متوجه می‌شدین جنسش چیه!

غش کرد از خنده. درسته خانم معلم می‌زد ولی مامای بازنشسته بود.

بهارستان- در تعریف میزان صمیمیت من و بیمارانم همین بس که کله سحر، بیمار کلینیک زنگ زده به انسی (منشی مطب) که من دوست خانم دکترم، شمارشون رو بدین به خودشون بگم امروز دیرتر میام! بعد اصلا من نمیدونم طرف کیه انقدر که فامیلیا یادم میره. رفتم کلینیک و تازه فهمیدم کیه و تو راه تصادف کرده و می‌خواسته بگه دیر می‌رسم.

بابل- یک بار هم طرف به منشیم گفته بود دوست خانم دکترم، نوبت بدین بهم. فامیلیش اصلا واسم آشنا نبود تا نوبتش بشه کلی فکر کردم و باز یادم نیومد. زن و فرزند اومدن و باز نشناختم. ازشون پرسیدم چه کسی معرفی کرده من رو که همون فامیل کذایی رو گفتن. اسم از دهان زن خارج شد و یادم اومد منظور خانم خرازی سر خیابونه که مامانم بهش کارت ویزیتم رو داده! دوستم آخه؟!

زنجان- مرد جوون از وقتی روی یونیت خوابیده تا نیم ساعت بعدی که کارش طول کشید، حداقل سه چهار بار گوشیش زنگ خورد و یکی از ترانه‌های ابی پخش شد و هی رد تماس زد. آخر گفتم که یا سایلنت کنه یا جواب بده. جواب داد و گفت که کجاست، دو سه بار باشه باشه گفت و قطع کرد و با خنده گفت: مرسی که گذاشتین جواب بدم. خیلی خیلی تماس مهمی بود.

گفتم: خواهش می‌کنم.

- خیلیییییی کار حیاتی بود. می‌خواست بدونه شام لازانیا می‌خورم درست کنه؟!

خرم‌آباد- همون بیمار بالایی خوابیده بود که به دستیارم گفتم: خانم فلانی بگو بیمار بعدی که بچه است بخوابه روی اون یونیت. ژل بی‌حسی بذار و سرکوتاه. آمپول بی‌حسی آماده تزریق رو از توی جیبش درآورد و گفت: حواسم هست نبینه.

مرد دوباره زبون باز کرد: ای نامردااا! با ژل می‌رین ولی آمپول هم می‌زنین به بچه؟

ساری- مسئول پذیرش صدام کرد: بیمار قبلیتون کارتون داره.

پیرمرد سرش رو نزدیک شیشه پذیرش آورد و گفت: داشتین به دستیارتون می‌گفتین گردن‌درد و کمردرد دارین. می‌دونین باید چیکار کنین؟

گفتم: چکار باید بکنم آقای نون؟ 

گفت: مرتب قلم گوسفند یا گوساله رو باید بذاری یه صبح تا شب بپزه و بخوری. دیگه جونم برات بگه آبِ کله پاچه هم خیلی خوبه برات. باید چیزای قوت‌دار بخوری که بتونی کار کنی.

با چشم‌هام لبخند زدم: باشه حتما. مرسی از توصیه‌تون. یادتون نره حواستون به ترمیمتون باشه!

سنندج- از معدود بیمارانی که بعد از پیدا کردن و خوندن پیج کاریم مطب اومدن خانم جوونی بود که همون اول کار اعتراف کرد اول پست‌هامو خونده و استنباط کرده که من برخلاف بقیه دندونپزشکا ترسناک نیستم و تصمیم گرفته پیشم بیاد! یک بار دوره دانشجویی پیرمردی گفته بود که دست‌هات آدم‌ها رو آروم می‌کنه، جدی نگرفتم؛ ولی واقعا خوب بلدم چطوری ترس و استرس بیمارهام رو منیج کنم. 

گرگان- از عجایب مطب هم اینه که مثلا زنگ می‌زنن و تلاش می‌کنن از انسی اطلاعاتی بیشتر از اون که نیازه بگیرن: خانم دکتر دیگه کجاها کار می‌کنن؟ مجردن؟ و ... بهش اولتیماتوم دادم در برابر اینطور سوال‌ها بگه: نمی‌دونم. یا بگه: نامزد دارن. 

شگفت اونجا که زنی چندین بار تماس گرفته و من سر بیمار بودم و اصرار که کار خصوصی دارم و باید با خودشون صحبت کنم و انسی گفته نمیشه به خودم بگین و بالاخره گفته میخوام خواستگاری کنم و جواب شنیده متاهله. باور نکرده و گفته: کی ازدواج کرد؟! ولی سریع موضعش رو عوض کرده: خودت چی؟ خودت ازدواج نمی‌کنی؟! که باز جواب شنیده: منم نامزد دارم.

گوشی رو قطع کرد و به حالت غش اومد سمتم که: هار هار هار منم از امروز نامزد دارم خانم دکتر!

نیشابور- بهش میگم: خاله حواست باشه که تا چند ساعت با این سمتت که دندونت رو درست کردم، غذا نخوری.

با حاضرجوابی که بازم ازش دیدم میگه: من که نمی‌خوام غذا بخورم باهاش، زبونم لقمه رو هول میده این ور!

دزفول- روکش بیمار رو تحویل دادم و راضیم. دستیارم پیشبند رو از گردن بیمار باز می‌کنه و‌ میگه: مبارکتون باشه.

می‌خندم: تبریک می‌گن اینطور وقتا؟! 

میگه: آخه دکتر فلانی همیشه به بیماراش می‌گفت که مبارکتون باشه. رو به بیمار می‌کنم و میگم: خوب کاری می‌کنه. مبارکتون باشه. ایشالا سالیان سال واستون بمونه و باهاش مرغ و چلو و پیتزا بخورین.

آمل- الان که کلاس‌ها دوباره حضوری شده ولی اون موقعی که هنوز آنلاین بود، چندین بار بیمارهایی داشتم که هم‌زمان هم زیر دست من بودن هم توی کلاس! از یک نفرشون پرسیدم: هندزفری داری؟ گفت: نه. گفتم: پس فقط واسه حضوری خوردن آنلاینی. گفت: آره ولی کلاس شوهرمه. جای اون حاضرم!


+ نگاه کردم آخرین‌بار دی ۱۴۰۰ چنین پستی نوشتم. انقدر زیاد بودن خاطرات که خیلی‌هاشون رو یادم رفته و ده دوازده تا رو هم گذاشتم سری بعدی ایشالا.


  • ۴۰۹
Reyhane R

سلام.چه زود به قولت عمل کردی.خداروشکر به مرحله گوجه نرسید 🤭

 

زنجان، شاید اقاهه از این بدغذاها بوده.بیایین زود قضاوت نکنیم 😄✋

 

گرگان، واه واه 🙄😁

مردم چه جوری زن پیدا میکنن واسه پسراشون!

 

آمل، خیلی باحال بود 🤣🤣🤣

وای این آموزش مجازی مخصوصا برای بچه ها یه سم خالص بود.خداروشکر تموم شد 🙃

 

+ یه سوال داشتم.چه جوری میشه تشخیص داد دندون بچه شیری هست یا دائمی؟ اگه یادمون نباشه قبلا افتاده یا نه...از رو ظاهرش میشه میفهمید؟

سلاممم، چند نفر شدیدا اعلام آمادگی کردن ترسیدم :-))

- نمیدونم ولی آخه ینی نمیدونه طرفش چه غذایی دوست داره و باید هزار بار بزنگه تا بپرسه؟
- اصن یه وضعیه

آره بابا چی بود انلاین. بذار برن یه چیزی یاد بگیرن‌.

خب معمولا باید دندونپزشک باید معاینه کنه تا از ظاهرش متوجه بشه ولی اولین دندون دائمی که درمیاد دندون آسیاب اوله که پشت دندون های شیری رویش میکنه و والدین فکر میکنن دائمیه. میتونی بشماری دندون های هر فک رو اگه از بیست تا بیشتر شدن اخریا دائمیه.
Mavi ...

خلاقیت انتخاب اسم برای هر ماجرا عالیه.

و خانم دکتر تقصیر خودتونه این‌قدر دکتر خوبی هستید که بیمارها زیادی احساس صمیمیت می‌کنه.

 

خلاقیت دوستان بود که اسم شهرستان‌ها رو بذارم :-))
نه والا، حریم نگه میدارم ولی یک سری خیلیییی صمیمی میشن دیگه.
زری ...

کلاس شوهرشو حاضری میزده :))))

گاشششش

 

وای عالی بودنننن :)))

آره خیلیم پرشور حواسش بود که واکنش نشون بده چند دقیقه یک بار 
شارمین امیریان

سلام.

 

وای منم دارم از این مراجع‌های صمیمی! بعد جالبه دوست و فامیل خیلی رسمی از منشیم وقت می‌گیرن و هزینه پرداخت می‌کنن، حتی اگه نخوام بگیرم، ولی کسایی که من اصلا نمی‌دونم کی‌ان می‌خوان با خودم حرف بزنن، تخفیف آن‌چنانی می‌خوان یا تو نوبت گرفتن توقعات خاصی دارن.

سلام
منم دقیقا همینطور. فامیل و دوست میان و اصرار که بدون تخفیف و کامل حساب کنم وگرنه نمیان. بعد دقیقا هم این موردی که تعریف کردم و هم یکی از دوستان عموم تخفیف حسابی میخواستن.
ربولی حسن کور

سلام

ممنون که به گوجه هامون رحم کردین!

اراک. اگه از نظر خودش کار درستی کرده بود دلیلی نداشت دروغ بگه

اسلام شهر. ما که خیلی غذاها را خوردیم و نفهمیدیم جنسشون از چیه؟! برای روکش فرق میکنه؟!

بهارستان. من که از این یک نظر شانس آوردم. همین که درمونگاه ثابتی ندارم باعث میشه مریض ثابت هم نداشته باشم.

بابل. وا پس شما دیگه به کی میگین دوست؟!

زنجان. حالا جدی میگفت یا میخواست خانمشو مسخره کنه؟ چون ظاهرا بالاخره نگفته درست کنه یا نه؟

خرم آباد. یعنی برای عسل هم آمپول میزدند و ما نمیفهمیدیم؟! چون ما که داخل نمیرفتیم.

ساری. میدونم نیتش خیر بوده اما بعضی ها که میخوان برای همه چیز نظر بدن حوصله مو سر میبرن.

سنندج. برم پیج کاری ها را چک کنم!

گرگان. الانه که جناب همسر میگن اصلا دیگه نمیخواد بری سر کار!

نیشابور. قبلا که مطب نزده بودین خیلی بیشتر از بچه ها خاطره میگذاشتین. چرا این قدر کمتر شدن؟

دزفول. یکی از اقوام عینک خریده بود وقتی بهش گفتن مبارک باشه گفت کوری هم تبریک داره؟!

آمل. نگین که شوهرش دبیرستانی بود!

اون کامنت خصوصی هم یادتون نره!

سلام آخه از بس گفتین گرونه ترسیدم گناه کنم نعمت خدا رو :-)))

-آخه میدونین دکتر؟ از اتباع بود و واقعا سنش کم بود، اصلا شاید نمیدونست چند سالشه.
- با روکش؟ مهم نیست آخه جنسش جی باشه، این خانوم زیادی ریزبین بود.

- مریضای ثابت اگه خوش اخلاق باشن، راحتم باهاشون کار کنم. هرچند استرسش هر بار هست که نکنه دندون قبلی مشکلی پیدا کنه.

- دقیقا به همینا میگیم دوست :-)))
- آدم فانی بود در کل ولی جدی میگفت!

- پالپوتومی بدون بیحسی تقریبا محاله.
- آره متوجه هستم چی میگین.

- نمیگم نمیتونین پیدا کنین چون دو نفر از بچه های اینجا پیدا کردن!

- :-)))) 
- راستش کلا اطفال به ندرت کار میکنم. ینی تا مجبور نشم دست نمیزنم. بزرگسال راحت ترم‌.
- بزرگوار رک بوده!.
- نه بابا کلاس دانشگاه بود.
بله بله
x

هوووپ اولین باره که احساس متفاوتی دارم از خوندن پست درباره ی بیمارها

میدونی چی میگم ؟ اولیم باره که حس می کنم عمیقا وارد جنبه ی فان کارت شدی و از چالش ها خیلی ریلکس و شیک عبور کردی 

 

اونجایی که گفتی داشتی قورتش میدادی و این جوری قشنگ متوجه جنسش می شدی ،یه لبخند بزرگ اومد رو لبم که این دختر چقدر عالی رو خودش کار کرده که به جای کلافه شدن از مریض و سوالاش ، این قدر شیک و مسلط جواب داده 

 

+راجع به مبارک باشه گفتن انسی " یاد لیزر موهای زائد افتادم: دی "

عزیزم. انقدر خوشم میاد با ریزبینی خاص خودت پست‌ها رو میخونی.
دیگه از بس از هر نوع حادثه ای یکی یک بار واسم رخ داده، منیجش رو یاد گرفتم. یک نمونه اش همون فکی که گفتم بهت هفته قبل اتفاق افتاد.

بوس بهت :-*

+ بعله بعله ایشالا به شادی و در راه خوب استفاده کنین :-))))
حامد سپهر

بابل: ما هم هرجا میریم میگیم ما آشنای آقای محمدی هستیم:))بلاخره هرکس یه دوست با فامیل محمدی داره دیگه:))

زنجان: من زنجان رو دوست دارم:)

ولی عجب کار مهمی بوده:))

ساری: اون پیرمرده نگفت بعداز خوردن اونهمه آب قلم و آب کله پاچه اونوقت باید بیوفتی دنبال درمان چربی و کلسترول:)

گرگان: کلا یه تابلو بزنید ما در این مطب دختر مجرد نداریم خلاص:))

دزفول: ایشالا چرخش براتون بچرخه هم میگن؟:)

آمل: من گواهینامه‌م صادره از آملِِ:)

امان از این آموزش مجازی و پدرهایی که جای بچه‌ی اول ابتداییشون میگفتن خانوم ما حاضریم:))

- اون وقت اگه ازتون توضیح بخوان کدوم‌محمدی چی میگین؟

- کارش فوق اورژانسی بود!

- نه فقط رسالتش در حد ابلاغ پیام بود.
- اره تابلو بزنم ممنون صرف شده پیشنهاد ندین برین تورتون رو جای دیگه پهن کنین!
- من این چرخش بچرخه رو تقریبا واسه هر چیزی میگم. پس اینم میشه!
 - چرا آمل؟ 
- :-)) امان
هـیوا .

فقط اون تیکه که وقتی فهمیده روو آورده به منشی :))))) اینقدر زود آخه ؟ :|

 

آقا ما کلاسا هم که حضوری بود جای همدیگه میرفتیم سرکلاس، حتی مورد داشتیم جای یکی دیگه امتحان پایان ترمم دادن :)) کلاسای آنلاین که دیگه واقعا چیزی نیست :دی

فقط میخواست بگیره :-))))
ما از این خبطا نمیکردیم خب واس همین تعجب کردم
ماوی

وایبِ ترمینال گرفتم از نامگذاریت :))

 

اماااا قبل اظهار نظر راجع به این پست بگم که من یه چند وقت نبودم همش، فضا چقدر قلب قلبی اکلیلی و رنگین کمونی شدههههههه. 

خیلی خوشحال شدم برات دختر. انگار داره یه اتفاقایی تو دلت می افته. کلی ذوق و آرزوی خوب روانه ات کردم از این فاصله‌ی دور. 


بعد اینکه این پستت علاوه بر وایبِ ترمینال :)) خیلی این وایب رو به من داد که چقدر داری خبره تر و جا افتاده تر میشی! اینکه ماجراها تو مطب خودته،تسلطتت، به قول خودت آرامشی که می دی، پیجی که زدی!

خیلی حس خوبیه که این رشد رو آدم می بینه تو دوستاش! حتی دوستای وبلاگی.

خوشحالم برات :)

ترمینال :-)))
شاید باورت نشه ولی امروز بعد مدتها به وبلاگت سر زدم و گفتم چرا ماوی نیستش، بعد گفتم ینی میاد اینجا کامنت بده؟ الان کامنتتو دیدم لبخند زدم.

در مورد پاراف دومت مرسی :-))))) ایشالا تمام آرزوهای خوب واس خودت
هر رشدی کنارش رنج داره و من با تمام وجودم حسش کردم و میکنم ولی آره هی دارم تغییر میکنم.

ممنونم مهربون
ن. ..

اون آمل بزنه تو سرش

چرا خب؟
سین

وای عالی بود همه‌شون!

خصوصا اونکه به جای شوهرش سر کلاس بود :)))

من و همسرم هم زیاد از این کار‌ها برای هم کردیم :D(البته سن و سال ما از دانشگاه گذشته، اما برای دوره‌های اجباری و ...)

پ.ن: خیلی خوشحالم که شنگول‌تری این روزها :) امیدوارم شنگولیتت (!!) ماندگار باشه عزیزم

مررسی
آره فکرشو نمیکردم ولی خاطره محبوب این پست شد.
آخی... بامزه است یه جورایی.

قربانت مهربون ایشالا همه شنگول شن مخصوصا شما و همسرت
نسرین ⠀

احتمالا اون خانومه فقط دنبال دختر دندونپزشک بوده:)

مثل مادر دوستم که پسرش دکتری مشاوره داره  و پاشده رفته دانشکده دندانپزشکی که عروس انتخاب کنه و اتفاقا موفق هم شد آخرش:)

آخه وقتی فکر کرد من متاهلم از دستیارم خواستگاری کرد. فقط میخواسته دختره شاغل باشه!
از این دست خواستگاری‌هایی که میگی فراوون دیدم‌
نسرین ⠀

خواستگاری فلافلی:))

پره از حس بد به خدا
ن. ..

خسته نباشی، چرا خوب؟! چون کلاس یکی دیگه را یکی دیگه شرکت کرده

اطلاعاتشو چجوری بهش می رسونه؟ 

چمیدونم ولی انقدر همه گفتن رواله توی این پست که این همه خشانت نیاز نیست به نظرم
بلاگر کبیر ^_^

خیلی خفن بود .

 

من شخصا ترس زباد از دندون پزشکی دارم . صندلیشو میبینم دلم مالش میره دست و پام رعشه میگیره . دو هفته دیگه نوبت دارم ، کاش اینجا بودی

 

منم دقیقا همین حسو میگیرم که یه جوری هستی ترس ادمو میشوری میبری،

یه خانم دکتر هم تو ساوه داشتم اولین بار اون ترس منو شست و برد.

قررربانت
کاش اونجا بودم. از خدام بود دندونپزشکی با اجازه کار اونجا باشم ولی حال تلاش و شروع از صفر ندارم...

بوس بر تو از راه دور
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan