اورکا! اورکا!

  • ۱۱:۵۳

یادمه پارسال این موقع ها، مادرجان شکوه رو بردم بخش تا دندونش رو ترمیم کنم. کارش ترمیم کامپوزیت و خیلی سبک بود، زود تموم شد. کلی از زمان بخش مونده بود. آینه و سوند رو برداشتم و شروع کردم به اکتشاف در جای جای دندوناش و فهمیدم دندون عقل بالاش پوسیدگی سرویکال( روی طوق دندون) داره! حالا از من اصرار که خودم میخوام کار کنم... من می تونمممم... و از استاد انکار که کار تخصصیه و نمیشه... میدونین؟ من هر چی نداشته باشم، اعتماد به نفسم خوبه! اینکه با چه بدبختی و آه و ناله و دهان و لپ درد و زخم گوشه ی لب مامان و کمک استاد کار جمع شد بماند؛ چون دندونش خیلی عقب بود و برای تراش باید لپ مامان کامل کنار زده می شد و صورت کشیده مامان به سخت تر شدن اوضاع کمک میکرد! حالا دقیقا در این لحظه که کتاب جلوی روم بازه کلید حل مشکلم رو پیدا کردم و اورکا اورکا گویا پریدم توی کوچه... عه نه! توی وبلاگم که بنویسم:

( زود از عکس رد بشین، زشته! عیبه! )

دسترسی ب سطح فیشیال (لپی) آسیاهای بزرگ فک بالا به دلیل نزدیکی زائده ی کرونوئید به این سطح محدود است و بیمار با نیمه باز نگه داشتن دهان و منحرف کردن فک پایین به سمت دندان مورد درمان، می تواند به حل این مشکل کمک کند.

نکته ی اخلاقی این پست هم اینه که اگه به درس دل بدی، هر بار یه نکته ی جدید و کاربردی توی کتاب هات پیدا میکنی. بله! پس دخترم پاشو برو سر درست، دهه!

  • ۹۶۲

بیایید با فرهنگ باشیم! (2)

  • ۰۷:۱۶

 به خاطر استرس و دوندگی زیادی که در دو ماه گذشته داشتم، سطح هورمون هام بهم ریخته بود و نگرانم کرده بود، خانم دکتر برای اطمینان بیشتر برام سونو نوشت، شروع کردم به لیوان لیوان آب خوردن و راه رفتن، مرتب این جملات به گوشم می رسید: 

- ماه چندمته؟! 

- دیر نبود واسه ی بارداریت؟

- بچه چندمته؟ 

- عه دومی دختره؟ پس جنست جور شد!

- آخی بچه دار نمیشی؟! مشکل از خودته یا شوهرت؟

- چرا زودتر به فکر بچه دار شدن نیوفتادی؟

- خاک عالم! توی عقد باردار شدی؟

درسته که قبلا عشق پزشکی و تخصص زنان و زایمان بودم و هنوز هم خوشم میاد ازین مقوله، ولی خیلی جو خاله زنکی بین بیمارهای مطب های متخصص های زنان رو نمی پسندم. یه محیط کاملا زنونه که زن ها برای گذروندن وقت و رسیدن نوبتشون شروع میکنن به پرس و جوی زیاد از زن های اطرافشون! 

خودم رو به نشنیدن زده بودم و هی از مادرجان شکوه می پرسیدم: مامان اینی که میگین باید دستشوییت بگیره، یعنی در چه حد؟ 

یک ساعتی گذشت و گلاب به روتون به مرز انفجار رسیده بودم و پشت در اتاق سونو منتظر ایستاده بودم و تکون نمی تونستم بخورم! یکی از این خانم ها من رو گیر انداخت و سوالات رگباریش شروع شد:

- بارداری؟!

به زور خندیدم: نه! 

- آخی باردار نمیشی؟!

بهم برخورد - نه! یعنی میشم! نه یعنی مجردم! :|

کمی ساکت شد و بعد دوباره پرسید: پس مشکلت چیه؟

خیلی دلم میخواست بگم مگه فضولی خانم؟ ولی مشکلم رو بهش گفتم. 

- وای یعنی چرا اینجوری شدی؟! 

- نمی دونم احتمالا هورمون هام پایین و بالا شدن.

خداروشکر دیگه سوالی نپرسید و من وارد اتاق شدم و دکتر خیالم رو راحت کرد، پشت در اتاق هم به کنجکاویش در مورد نتیجه ی کارم جواب دادم، ولی دوست داشتم بگم خانم سرت به کار خودت باشه! مشکل من چه ارتباطی به شما داره؟ ولی متاسفانه هیچی نگفتم.

واقعا چرا اینجوری هستیم ما؟! چرا انقدر سخته که دماغمون رو از زندگی مردم بیرون بکشیم؟! بیایید به حریم شخصی بقیه احترام بذاریم... :-/

+ پی نوشت: تلاش دو ماهه ام، به طرز خیلی خوبی جواب داد؛ این هم جایزه ای که برای خودم خریدم:


  • ۴۴۳

بیایید با فرهنگ باشیم!

  • ۱۳:۱۱

بیایید وقتی تازه عروسی با ذوق و شرم، توی گروه اعلام میکنه بارداره، با جملاتی مثل: وای خواسته بود یا ناخواسته؟! ... وای خیلی زود بود براتون!... حالا شوهرت دختر میخواد یا پسر؟! ... توی ذوقش نزنیم!

بیایید وقتی کسی اعلام میکنه جدا شده، زخمی روی دلش نشیم با سوالات و سرزنش ها و قضاوت هامون!

بیایید در مورد دیر شدن ازدواج اطرافیانمون، ادامه تحصیلشون، نحوه ی پوششون، زمان عروسی و طولانی شدن دوران عقدشون، نوع رابطه ی خاص زناشویی شون، زمان بچه دار شدنشون، میزان حقوقشون و مثال هایی فراوان از این دست کنجکاوی نکنیم و دماغ خود رو از زندگی بقیه بیرون بکشیم!

بیایید با فرهنگ باشیم ؛)

  • ۵۷۷

ای دوست برای دوست، جان باید داد!

  • ۱۸:۰۳

1. ما جماعتی که به وبلاگ هامون دلبسته ایم و خیلی از ناگفته هامون رو به راحتی اینجا میگیم چون فکر می کنیم کسی ما رو نمی شناسه، اگه یه روزی متوجه بشیم که یه آشنا نوشته هامون رو می خونه، چکار می کنیم؟

  • ۸۳۹

اینم یه پست مخصوص شب جمعه!

  • ۲۰:۱۰

هوس که شاخ و دم نداره! یه روز رنگینک هوس میکنی و  دو روز بعدش حلوا.

قبول ندارم که حلوا رو فقط باید توی عزا پخت و خورد، شب جمعه هم میشه این دسر خوشمزه رو به نیت اموات درستش کرد و زد بر بدن...

رنگینک فرد اعلا :)


حلوای شب جمعه!!

+ بد نیست نگاهی به پست شب جمعه زیزیگلو بندازیم!

+شما هم اگه تک و توک بین موهاتون موی سفید پیدا کنین، از نزدیک انتهای مو اون رو می چینین یا من فقط اینجوریم؟! :|

  • ۷۵۷

جات توی گلدونه...

  • ۱۹:۳۰

وارد حیاط بزرگ و باصفاشون شدیم، چمن کاری های خوشگل، نیمکت های چوبی، حوض پر آب... هوای خوب ... ظواهر نشون میداد که همه شرایط برای یه زندگی خوب فراهمه، ولی اینطور نبود...  یه حس خاصی اونجا جریان داشت... یه حسی مثل حس غروب جمعه، به همون دلگیری... به همون تلخی... 

نگاهم به دو پیرمردی افتاد که روی نیمکتی نشسته بودن و پشت سر هم سیگار دود می کردن... نگاهشون بی تفاوت بود و میلی به صحبت کردن با غریبه ها نداشتن..

  به شوق جواهر رفته بودم و دوست داشتم زود از بقیه جدا بشم و پیداش کنم... مخصوصا که چند ماه پیش اخبار با انگشت جوهری رو به دوربین نشونش داده بود...

  • ۳۹۶

یادم باشد

  • ۱۸:۰۹

همیشه این رو به خاطر داشته باش که بزرگی به مدرک و مقام نیست که بهش بنازی و دماغت رو بگیری بالا و از کنار بقیه با غرور رد بشی ! 

همینطور آویزه ی گوشت باشه که تو تحت هر شرایطی باید با مردم با احترام و خوبی صحبت کنی ... چه بی حوصله باشی ، چه ناراحت و چه بیمار ... 

بدون که حالا حالاها باید تمرین صبر و تحمل کنی در رابطه با دیگران ، چه یک پیرزن کم تحمل و کنجکاو باشه ، چه یک دختر حراف و چه یک مرد بی ادب ... هنر اینه که با همه مهربون و خوش خلق باشی وگرنه با فرد سازگار که همه راحتن و مشکلی ندارن! 

بیشتر از این ها ازت انتظار میره ، سعی کن انتظارها رو برآورده کنی و هیچ وقت ندای وجدانت رو نادیده نگیری :)

دوستدارت : لوامه درون

  • ۲۴۱

در سطح شهر

  • ۱۶:۵۷

به تازگی توی سطح شهر پر شده از این بیلبورد پند آموز فرهنگ شهروندی : 

همه جدایی ها بد نیست* ...

امیدوارم این پیام های اخلاقی که هر چند وقت یک بار عوض میشه ، واقعا روی مردم تاثیرگذار باشه . مثلا یک مدت آموزش صبر و تحمل میدادن ، یک وقتی درباره مذمت غیبت حرف میزدن و مدتی بعد توصیه میکردن به صله رحم ...

 شاید به این امید که مردم همیشه عجله دار ایران ، وقتی برای دقایقی پشت چراغ خطر می ایستند به جای اینکه سرشون رو به این طرف و ماشین بغلی و مغازه اون ور خیابون بدوزن ، حواسشون پرت این تابلوها بشه و کمی فکر کنن در موردش و باز هم شاید تغییر هر چند کوچیکی در رفتارشون بدن ...

* هر چند من جور دیگه ای از این جمله برداشت کردم ، ولی گویا هدف و رمز این جمله چیزی دیگه ای بوده :))

  • ۳۰۳

سخنان برادرانه

  • ۰۰:۵۲

 ازت خواهش میکنم احساس قشنگت و سفت و محکم در دلت نگهش دار تا بتونی به کسی که واقعا شایسته توست بدی و نگذار که اذیتت کنه.

میدونم تو سرشار از احساسی، سرشار از عشق و محبتی هم نیاز داری که دوست بداری و هم نیاز داری که دوست داشته شوی،

میدونم که گاهی از شدت تنهایی و هجوم احساسات یا خاطرات، بار سنگینی بر روی سینه ات حس می کنی،


بدون موهبت جلا خوردن روح و وسیع تر شدن احساس و شخصیتت به تو داده شده،


گاهی باید گام در پرتگاه بگذاری تا بدانی پرواز را بلدی و انگاه اوج بگیر.


ایزد یکتا تو را دوست دارد و از تو جواهری ناب می سازد،...

عشق موهبتی است الهی، آزمونهای سختی دارد، تو بزرگ و قوی باش و سرت را بالا بگیر و از دل این آزمونها بگذر...

تو دختری  که تجربه ای گرانبها و به قیمت بسیار زیاد و سخت و دشوار بدست آورده هستی، این کم چیزی نیست،...

 تو دیگر آن دختر سابق نیستی، تو بزرگتر، عمیق تر و عاقل تر هستی، اینها حاصل همین زخمیست که خورده ای. و تو باید ترمیمش کنی....


+ مرسی که هستی ،حتی به صورت مجازی :)

  • ۴۵۰

از چی خجالت می کشی ؟

  • ۲۲:۳۷

توی این فکرم چرا ما جمعیت اناث ایرانی از مسئله ای مثل عادت ماهیانه خجالت می کشیم ؟! چرا وقتی از درد داریم به خودمون می پیچیم ، باید تظاهر کنیم به اینکه سردرد داریم تا بتونیم مثلا از خدماتی مرد دانشگاه ژلوفن بگیریم ؟ 

چرا وقتی  مسکن هم چاره ساز نبوده و حالمون سر کلاس بد شده ، بیشتر ازین که نگران خودمون باشیم ، نگران این هستیم که وای پسرای کلاس حالا پچ پچشون شروع میشه ؟

چرا وقتی کل ماه رو منتظریم تا پریود بشیم تا با خیال راحت لاک بزنیم و نگران پاک کردنش واسه نماز خوندن نباشیم ، از ترس اینکه فلان پسر هم کلاسی ، فامیل یا برادر بفهمه ، ناخن های لاک زده خوشگلمون رو قایم می کنیم ؟ 

اصلا چرا اینجا مثل ژاپن ما زن ها نشونه ی این دوره رو به لباسمون نمی زنیم تا بقیه بفهمن و توی این چند روز سر به سرمون نذارن ؟ رعایت حالمون رو بکنن ؟ مهربون باشن باهامون ؟! 

خدایی من به شخصه تغیرات روحیم توی این چند روز اصلا دست خودم نیست ، به شدت زودرنج میشم و رنجور و بی حوصله ... درد دارم و ندارم ، حالم خوبه و نیست ، پریود شدن رو دوست دارم و ازش متنفرم ! 

+ امروز سر همین حساسیت با باباییم بحثم شد :| 

  • ۳۰۹
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan