هر کسی از ظن خود شد یار من/ از درون من نجست اسرار من

  • ۲۲:۴۰

استاد هوپ: سلام وقتتون بخیر، امروز می تونین به جای ساعتِ فلان، دو ساعت زودتر بیاین؟

هوپ: بله مشکلی نداره آماده ام.

پنج دقیقه بعد: اگه بخواین بهمان ساعت هم میشه بیاین.

-چرا امروز تایم هاتون این شکلیه؟ هنرجو ندارین مگه؟

+ نه امروز رو همه پیچوندن. فکر کنم بخاطر ولنتاینه.


ساعتی بعد سر کلاس:

هوپ: یه سوال، امروز چند نفر حاضر شدن؟

استاد هوپ: دو نفر! فقط شما و یکی از خانم ها که مسنه، اومدین. 

برای لحظه ای ساکت شدم و زدم زیر خنده. خنده ای که قطع نمی شد. 

استاد هم خندید: یکی نیست به روم بیاره حالا که کنایه می زنی، خودت واسه چی امروز کلاس برگزار کردی؟



*استوری روانکاو عزیزدلم که وقتی متوجه شد توی وبلاگم برون ریزی احساسی دارم، کلی تشویقم کرد:

لطفا اگر در حال حاضر در رابطه عاطفی نیستین، برای ولنتاین و برای خودتون ارزش قائل باشین و برای خودتون کادو نخرین.

شما با کادو خریدن به خودتون القا می کنین که من می تونم خلا تنهایی امروزم رو خودم پر کنم.

در حالیکه تنهایی، خلا نیست. ممکنه شرایط امروز شما حاصل یک خرد و تصمیم گیری صحیح و پارتنر داشتن یک شخص حاصل بی خردی و تصمیم گیری اشتباهش باشه.


** عنوان از مولانا


  • ۲۴۵

هوپ به چند سوال پاسخ می دهد.

  • ۱۲:۵۳

به مناسبت چالش روزهای اخیر و خالی نبودن عریضه: 


١- راست دستین یا چپ دست؟

من یک چپ دست مغرورم. الکی گفتم انقدر از دو تا دستم یا از وسایل شما راست دست ها استفاده کردم که باید بگم من یه جفت دستم! 


٢- نقاشی تون در چه حده؟

در حد متوسط رو به پایین. زمان مدرسه خوب رو به عالی بود، حتی یه زمانی عشق طراحی های هنر راهنمایی بودم ولی بخوام نمونه نقاشی های الان رو بگم در همین حده!


٣- اسمتون رو دوست دارین؟

اسم واقعیم رو که بسیار دوست دارم. یعنی خیلیا بهم گفتن که بهت میاد فقط همین اسم رو داشته باشی و همین طور هر جا حرف هوپ (hope) میاد، یاد من می درخشد.


٤- شیرینی یا فست فود؟

جفتشون رو خوشم میاد ولی مسلماً اول شیرینی و کیک. واقعا به سختی جلوی خودم رو میگیرم وقتی از جلوی شیرینی فروشی ها رد میشم. مقاومتم در برابر فست فود بیشتره.

هفته پیش دست خواهرم رو گرفتم رفتیم یه شیرینی فروشی نزدیک خونه که کیک خونگی می فروشن. یه تکه چیزکیک، تیرامیسو و کیک شاتوت گرفتیم و رفتیم یه گوشه توی پارک نزدیک خونه و داشتیم توی سرما و با لذت می خوردیم که خواهرم عق زد و یک موی بلند از دهانش کشید بیرون! از اون موقع تا حالا به شیرینی فکر می کنم حالت تهوع می گیرم. :-/


٥- دوست دارین قد همسر آیندتون چقدر باشه؟ (سانت بگین حتما!)

خب طبیعتاً بخاطر قد تقریبا بلندی که نسبت به خیلی از دخترا دارم، پسرای قد بلند و با هیکل متناسب ( لاغر قد بلند بدم میاد!) چشمم رو سریع می گیرن. (اوف بر من!) ولی اخیراً یکم عقل برگشته به سرم و نظرم اینه دو سانت هم بلندتر بود ولی باشعور و دلنشین بود، قبوله! (دلم نمیخواد سانت بگم!) 


٦- کلاً سوال ٦ نداره این چالش.


٧- عمو یا دایی؟

داییم رو بیشتر دوست داشتم، چون توی بچگی خیلی باهام بازی می کرد و هرررر بار می دیدمش بهم هدیه می داد. منم به بچه هاش خیلی هدیه دادم تا به حال. لازم به ذکره که عروس بالقوه اش هم هستم. عموهام رو هم دوست دارم ولی کوچیکه رو الان بیشتر از داییم هم حتی دوست دارم.


٨- خاله یا عمه؟

با عمه هام راحت ترم. 



٩- مث اینکه به عدد ٩ هم اعتقادی ندارن!


١٠- عدد موردعلاقتون؟

به همین سوی چراغ قسم، یاد دفتر خاطرات دوره دبستان افتادم که بالای هر صفحه سوال بود و هر نفر یه عدد داشت و باید به سوالات مختلف دفتر جواب میداد! 

عدد موردعلاقم رو بگم؟ که چی؟! :-/ عدد موردعلاقه خاصی ندارم.


١١- اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

خیر، اولین وبلاگم توی بلاگفا بود و هنوز بخشی از خاطراتش از گزند اون سونامی در امان مونده ولی دومین وبی رو که زدم حذف کردم.


١٢- با کی بیشتر صمیمی هستین تو بیان؟

اگه فقط معیار بیان باشه: شارمین، آبان، مهربان، یانوشکا، واران، گندم، شباهنگ و ...(بدون لینک بپذیرین!) 


١٣- بابا و مامانتون تو بیان؟! 

شارمین حق داشت هی بگه دهه هشتادیا دهه هشتادیا! چیه این سوال آخه؟!

مامان ندارم ولی مادرشوهر دارم (نیروانا) و همین طور دو تا زن! ( شارمین و مانته نیا که از بلاگفاست.) 


١٤- رو جنس مخالف کراش داری؟ 

نه پس به جنس موافق گرایش دارم. البته حساب شارمین و مانته جداست! داستان داره. 


١٥- مترو یا قطار؟

صد در صد قطار. توی مترو همش استرس رد شدن از ایستگاه های موردنظرم رو دارم، جای نشستن هم نیست معمولا از پنجره هم بیرون رو نگاه کنی منظره قشنگ نمی بینی. قطار رو عاشقم فقط دیر می رسه.


١٦- به نظرت شادی یعنی چی؟

شادی یعنی احساس رضایت از لحظه ای که توشی و کوتاهه، خیلی خیلی کوتاه. 


١٧- سه تا از صفاتت؟

مسئولیت پذیر و باوجدان، بی اعصاب، شوخ


١٨- اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی، دوست داشتی جای کی باشی؟ 

همین هوپ باشم با همین خانواده و دوستان ولی نه در ایران. یه دندونپزشک در کشور جهان اول با تمام امکانات روز دنیا. 


١٩- الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

در حال حاضر وسط کمرم درد خفیف داره و اذیتم می کنه.

 از چی ناراحتم؟ حسودی می کنم به اینکه استادم با اینکه بهم گفته از پیشرفتت متعجبم و حتما توی کنسرت شاگردهام بعد کرونا هستی، ولی مرتب هر جلسه یادآوری می کنه که یه شاگرد مسن داره که بهترین شاگردشه و هی اون آقا رو توی سرم می کوبه! :-/

چون فردا ولنتاینه از اینکه تا به حال ولنتاین نداشتم، هم حس ملوی بدی دارم! ( باشه اصن ولنتاین خارجکی، از اینکه تا به حال سپندارمزگان نداشتم هم دلخورم!) 


٢٠- به چی اعتیاد داری؟

گوشیم. کلافه کننده شده دیگه این اعتیاد. 


٢١- اگه می تونستی یه جمله به کل دنیا بگی، چی می گفتی؟

بهشون میگم فکر می کردین یه روز اونقدر به ماسک عادت کنین که بدون اون حس عدم امنیت شدید بهتون دست بده؟! 


٢٢- پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

این سوال از مواردیه که  یک سال دیگه ازم بپرسن ممکنه یه جواب دیگه بدم؛ ولی در حال حاضر:

١/ وقتی می زنم روی صفحه گوشیم و می بینم کمتر از ١٥ دقیقه تا پایان ورزشم مونده!

٢/ وقتی گرافی پایانی از دندون بیمار ظاهر میشه و همه چیز اکیه.

٣/ وقتی بابام با جعبه شیرینی میان خونه.

٤/ وقتی بعد از n بار تمرین، بالاخره درست می زنم و استادم میگه تو همونی بودی که جلسه اول اون مدلی بودی و من ناامید بودم ازت؟

٥/ وقتی نامزدم فرار نمی کنه و وایمیسته و باهام توی تماس تصویری حرف می زنه. 



٢٣- اگه می تونستی به عقب برگردی، چه نصیحتی به خودت می کردی؟

می گفتم واسه مسئله ای که ٥ سال دیگه برات اهمیت نداره انقدر حرص نخور و خودت رو سرزنش نکن. 


٢٤- چه عادت/ رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

اینکه اکثرا عجله دارم و روی دور تندم و شاید خودخواه بودنم و تمایل به قانع کردن بقیه با توضیحات زیاد.


٢٥- صبحا اگه مامان/ بابات از خواب بیدارت کنن، چطوری این کار رو می کنن؟

فقط گاهی ماه رمضون بیدارم می کنن. اونم یا تک می زنن که گوشیم سایلنته متوجه نمیشم یا دیگه ببینن خواب موندم میان بالای سرم و من سکته می زنم. در حال حاضر خودم با اولین زنگ هشدارم بیدار میشم همیشه.


٢٦- کراش هاتون زمان مدرسه؟ ( با ذکر جزئیات)

لااله الا الله، چون به خودم قول دادم با صداقت کامل جواب بدم:

توی دبستان روی پسر دوست بابام که همون مدرسه ما و توی شیفت بعدی ما بودن کراش داشتم، یادمه یه بار بعد از تعطیل شدن ما و رسیدن اون ها دو دور دنبالم دور حیاط دوید!! الانم حرفش شد بابام گفت گویا یه شرکت صنایع غذایی زده. نزدیک به بیست ساله که ندیدمش!

زمان راهنمایی روی یکی از پسرای فامیل و همین طور یکی از فوتبالیست های استقلال کراش داشتم. دبیرستانی که شدم انقدر درگیر درس بودم که یادم نمیاد کراشی داشتم یا نه، البته سال کنکور روی معلم ریاضی کنکور دسته جمعی کراش داشتیم که فقط همین آخری مفید بود. بخاطرش بیشتر از زیست، تست ریاضی می زدم!


٢٧- تا حالا شده به کسی اشتباهی پیام بدین؟

واقعا یادم نمیاد. ولی شده الکی پیام بدم به کسی و بعد بگم ای وای اشتباهی بود که سر صحبت باز شه! :-/ ( من زیادی دارم با صداقت جواب می دم!)


٢٨- یک جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟!

من اگه بیل زن بودم... فردا ولنتاینه. هق...


٢٩- چه فرقی بین شما توی فضای مجازی با اونی که توی واقعیت وجود داره، هست؟

واسه دوستای مجازیم که مجازی و حقیقیم فرقی نداره. یک جورم تقریبا وقتی می بینمشون.

ولی توی فضای حقیقی آروم تر، منطقی تر و در مواردی مهربون ترم. توی وبلاگم زیادی رکم که توی فضای حقیقی درجه رک بودنم کمتره و بیشتر محافظه کارم و حسم رو مخفی می کنم.


٣٠- یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

هیچ دروغی نگفتم، فقط خیلی چیزها رو نگفتم.


٣١- توی بیان چند تا اکانت دارین؟

همین یکی.


٣٢- اولین دوستتون توی بیان؟

بذار برم اولین کامنت ها رو چک کنم. 

لیلی نامه (که نیست خیلی وقته)، سحر ( که اخیرا رفت) و شباهنگ


٣٣- چند بار توی وبلاگتون چس ناله گذاشتین؟!

خیلیییی! حتی تگ غر درون دارم. غم درون و شگفتی های برون هم اکثرا چیزناله ان. کلاً نظر من اینه وبلاگ در قدم اول برای برون ریزی شخص نویسنده است. پس حس و حال من و حس آرامشی که بعد از نوشتن پیدا می کنم، بیشتر اهمیت داره تا اونی که می خونه و ناراحت میشه. ( بله خودخواهیم اینجا مشخصه) 


خوشحالم که بالاخره تموم شد...

هر کسی دوست داشت و حوصله و وقت، شرکت کنه.

  • ۴۲۷

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٣)

  • ۲۲:۴۵

اکسیژن- دفعه اول که دختر ١٣ ساله دهانش رو باز کرد، از اون حجم پوسیدگی و التهاب لثه هاش شگفت زده شدم. وقتی دندون های قدامی اونقدر شدید از طوقشون پوسیده باشن، نشون دهنده بهداشت فوق العاده ضعیفه. بهش گفتم میری عکس می گیری و اول از همه با جرم گیری شروع می کنیم و تا لثه هات و بهداشت دهانت خوب نشه، دست به دندون هات نمی زنم. 

نوبت اول جرم گیری رو در دریایی از خون، انجام دادم.حتی بخشی از لثه هاش رشد کرده و داخل حفره دندون رفته بودن، کمی از قسمت های اضافه لثه رو برداشتم. با تحکم و با مهربونی بهش گفتم چطور مسواک و نخ رو استفاده کنه و مجبورش کردم نوبت بعدی با مسواکش بیاد تا ببینم یاد گرفته یا نه. 

سری بعد حال لثه هاش با توجه به اینکه دهانشویه هم استفاده کرده بود، خیلی بهتر بود. با اینکه دندون های خلفی پوسیده ای هم داشت، حس کردم نیاز به انگیزه بیشتری برای همکاری داره، پس با دندون های قدامیش شروع کردم. دو تاشون رو ترمیم و دو تای دیگه رو پالیش کردم و گفتم حالا پاشو خودت رو ببین. وقتی دهانش رو شست و دوباره اومد پیشم به وضوح ذوق زده بود. گفت: ٤ تاشو درست کردین؟ 

گفتم: نه دو تا.

نوبت بعدی هفته بعد بود ولی دو روز بعد اول صبح با مامانش توی کلینیک بود با این شکایت که نوک اون دندونی وسطی که درستش نکردین، پریده. نگاه کردم دیدم بخشی از دندون شکسته از شانسش و اونقدر توی همون دو روز با دندون های جدیدش اخت شده که نتونسته بود تحمل کنه تا هفته بعد و اصرار داشت دندون سوم رو هم همین امروز ترمیم کنم. خنده ام گرفته بود. دستیارم می گفت: نه به اون موقع که دندون هات اونطور خراب بود و عین خیالت نبود، نه به الان که این یه تیکه کوچیک رو مخته. 


فلوئور- برای زن شیرده اوایل بهمن پارسال، عصب کشی کرده و قالب گیری پست و کور انجام داده بودم. سر نوبت بعدیش نیومد و همون طور که می دونین کرونا شد و من هم یادم رفت بیمار رو. 

زن بالاخره تصمیم گرفت بعد از یازده ماه بیاد. کلینیک پستش رو تهِ یکی از کشوها پیدا کرد و خب طبیعتاً ننشست و البته که مجبور شدم دوباره عصب کشی کنم دندونش رو، تا بیاد و دوباره قالب گیری کنم.


نئون- آقو ما یه شیفت فقط رفتیم توی یه کلینیک و انقدر بلا سرمون اومد اعم از غش کردن بیمار و شکستن ریشه دندون و بچه غیرهمکار و بی حس نشدن دندون و ... که گفتیم دیگه نمیایم. البته جَوِ اونجا رو هم دوست نداشتم.

بعد امروز نرس جدیده هی واسم آشنا میزد و یادم نمی اومد کجا دیدمش. آخر سر خودش دید نه بابا من اونقدرام دکتر بدی نیستم، لو داد که یادتونه فلان روز فلان کلینیک اومدین و بهمان اتفاقات افتاد و دیگه نیومدین؟! 

گفتم آره انقدر نحسی آوردم اون روز که عطاش رو به لقاش بخشیدم. اینجا چیکار میکنی شما؟

-بستن اونجا رو مگه خبر ندارین؟

+ نه!


سدیم- مرد میانسال جوری قبل باز کردن دهانش و اجازه برای معاینه گفت: فقط اومدم چکاپ بشم و برم بعد کرونا بیام که تا دیدم سه تا اندویی و شیش تا ترمیمی عمیق و پریودنتیت و تحلیل لثه پیشرفته داره، شوکه شدم و بهش گفتم: کرونا حالا حالاها نمیره ولی دندون های شما داره از دست میره، باید دست بجنبونین. 


منیزیوم- تا بود حواسم به ابروها و سیبیل و حلقه های مردم زیر دستم جلب می شد؛ تازگیا حواسم به ناخن هاشون پرت میشه. 

مثلا اون پسر خوش تیپه، احتمالا گیتاریست بود!


آلومینیوم- آخر وقت بود و من یک ربع بیشتر وقت نداشتم و اگر معطل می کردم، با توجه به طرح منع تردد حتما جریمه می شدم. 

مرد درشت هیکلی (شما بخونین تپل!) با درد شدید دندون هفتش اومد و عکسش رو نشون داد. به کاغذ توی دستش نگاه کردم و گفتم هیچیش معلوم نیست باید دوباره عکس بگیرین. جلوی چشمم پاره اش کرد و گفت باشه فقط نجاتم بدین. 

عکس جدیدش رو دیدم و سریعا مشغول شدم و پالپکتومی مختصری کردم تا دردش بخوابه. انقدر با وجود درد زیادی که داشت، من رو خندوند که حد نداره. 

جلسه بعد نگاه مرد بهم نگاه کسی به منجی ش بود! 

-دستت درد نکنه دکتر، چه کردی با من؟! خواب نداشتم چند روز. دردش خوابید راحت شدم. به خودم گفتم این خانوم دکتره اون روز مثل یه مرررد موند و دندون من رو عصب کشی کرد! 

اخم کردم: چرا مثل یه مرد؟!

سریع حرفش رو عوض کرد: نه نه مثل یه شیرزن! 

+ حالا شد!


سیلیسیوم- از زندگی مردم خبر ندارم ولی دلم میخواست کتک بزنم مردی رو که با چهره ی خونسرد بی توجه به درد زنش می گفت: دندونش رو بکشین میخوام جاش دندون بکارم!

 زیر بار حرف من نرفت که نرفت که دندون خانمتون باید عصب کشی بشه و قابل نگه داریه، و هزینه ایمپلنت ٣ برابر عصب کشیه. 

زن مظلوم پا شد و حین رفتن گفت: همه دندون هام رو همین طور مجبورم کرد بکشم.

من حواسم پرت فک گله به گله خالی از دندونش بود. هر چند من مدتی هست که نمی کشم و گفتم اینجا کارش انجام نمیشه. اینم دلیل اصلی اینکه انقدر اصرار دارم مستقل بشن خانم ها و دستشون توی جیب خودشون باشه به جای اینکه طفیلی شوهرشون باشن. 


فسفر- شیفت شب جمعه بود و خلوت! در باز شد و زن همراه دختربچه ای که ماسک صورتی با برچسب اِلسا روش بود، وارد شدن. 

مادرش سلام نکرده گفت: بهش قول دادم یه خانوم دکتر مهربون واسش کار میکنه.

ابرو بالا انداختم: از کجا معلوم جای من یه آقای دکتر نباشه. چون من استثنائاً امروز این شیفت اومدم. حالا از اون گذشته از کجا معلوم من مهربون باشم؟

مادره بیچاره موند چی بگه! 

ولی خدایی با اینکه بچه فوقِ لوس بود، نهایت تلاشمو کردم تا خانم دکتر مهربونه باشم براش و مامانه بدقول نشه.


گوگرد- به پسربچهه زیر دستم میگم: میخوای چیکاره شی؟ 

میگه: مهندس 

میگم: مهندس چی؟

میگه: راه و شهرسازی.

 آقا این دهه نودیا چرا اینطورین؟ من فقط بلد بودم بگم می خوام دکتر بشم و منظورم همون پرستارا که آمپول توی باسن میزنن بود!


  • ۴۳۳

خطاب به گلی گوشواره گیلاسی

  • ۱۲:۴۱

گلی

د نالوطی! باز کن اون کامنت هاتو تا نیومدم برات! ما رو اینطور دور ننداز و بیا  جزو اون دسته دخترای زیبایی که زیر ماسک ماتیک میزنن و نیاز به معاشرت باهاشون داری، حساب کن. 

شوخی کردم.

 همین که نشون دادی توی پستت دقیقا به اون رشته ای که دوست داشتی، رسیدی؛ حال ابری امروزم رو خوب کرد.

همش می ترسیدم از سختی رشته موردعلاقت بگذری و یه عمر حسرتش رو داشته باشی.

برو که خوب داری میری :-)

  • ۲۴۱

هر کی گفت چندشه، بلاکش می کنم!

  • ۱۳:۲۱

من از اون دختراییم که به اصرار پدرجانم، کله پاچه خور شدم. البته فقط آبگوشت و زبونش رو دوست دارم. زبونش رو هم بدین صورت که اول غر می زنم تهش رو جدا کنین؛ بعد سریع تکه تکه و لِهش می کنم و نفس عمیقی می کشم که: آخیش از شکل زبون خارج شد. دیگه اپیتلیوم سنگفرشی مطبقش رو نمی بینی. الان بخور!

در آبلیمو غرقش می کنم و با لذت می خورم. 

در راستای پست سگکی مستر هیچ، از صبح که جاتون خالی، کله پاچه خوردم توی این فکرم که چطوری یه درس اخلاقی از این فرآیند دربیارم، مغزم یاری نمی کنه. نظر شما چیه؟! ببینم فیلسوفمون کیه! 


+ ٢٢ فوریه رفتی که رفتی؟! 

  • ۴۵۵

حنا دختری در خانه + پی نوشت

  • ۱۷:۴۴
دخترای مردم یا جنس ناخن هاشون خوبه و بلند می کنن و سوهان می کشن و لاک می زنن یا میرن ژلیش و مانیکور و کاشت انجام میدن و هر جوری شده خوشگل و دلبر می کنن دستانشون رو.
 اون وقت من همه رو از ته ته گرفتم و بخاطر عشرت، تک ناخن اشاره دست راستم رو بلند گذاشتم ولی تو بگو آیا امکان داره با کارهایی که من تو کلینیک می کنم سالم بمونه؟ خیر.
 یه هفته توی آبلیمو خیسوندم، روز آخر شکست. این بار پا روی نفرتم از حنا گذاشتم و به خودم گفتم: تو که جایی غیر از سرکار نمی ری و اونجا هم همش دستکش دستته، کسی نمی بینه. مادره و فداکاری و نتیجه این (لینک) شد.
ولی فکر کردین آیا این سُس مثقال (مودبانه اش رو گفتم مثلا!) ناخن چقدر مونده باشه خوبه؟ بله تا بیمار دوم فردای حنا گذاشتن!
من که دیگه از خیر بلند شدن و شکل دادنش گذشتم و با مضراب می زنم ولی خب باید همون سُس مثقال باشه که گیر داشته باشه بهش.
و در آخر لعنت به بیان که می خواستم درباره ی ناخنم پنج شنبه اخیر غر بزنم و امروز سری بعدی هوپ و بیماران... رو بنویسم ولی تا امروز دستم به عکس گذاشتن بند بود و آخر هم نشد.

پی نوشت: راستش دیروز رفتم سازمان انتقال خون و برای بار دوم خون اهدا کردم. بعد وقتی بهم گفتن دفعه بعدی ٢٤ اسفند میتونی بیای، حس کردم چقدر این تاریخ آشناست و دفعه قبل هم انگار همین تاریخ رو گفتن بیا که طرح بودم و نرفتم. چک کردم و دیدم دقیقا سه سال پیش خون دادم برای زلزله زده های کرمانشاهی و بعدش رفتم طرح. (البته ٢٣ آبان ٩٦ بود) احتمالا شوعاف به نظر بیاد ولی خیلی راضیم از این کارم با اینکه دیروز تا حالا کمی بی حالم ولی به نظرم وقتی خداروشکر سالمم و کم خونی ندارم، وظیفمه که خون بدم، هرچند سه سال یه بار باشه به جای ٤ ماه یک بار! هنوز یک سال نشده که عزیزم بستری شد توی بیمارستان و سه واحد خون بهش زدن. بیمارستان ها و بیمارها نیاز دارن به خون ما.
  • ۳۵۹

قول میدم فردا آخرین بار باشه.

  • ۲۱:۴۰

مربیِ عشقم ( یعنی مربی که واقعا عشق میکنم باهاش انقدر که عشقه، نه مربیِ عشقم!) توی گروه اعلام کرد: خانوما برای کلاس امروز، چوب و یه جفت وزنه سبک نیاز دارین.

با خودم سبک سنگین کردم که وزنه که اکیه دارم هرچند باید بخرم سنگین ترش رو ( عمرا بگم سنگین برای من یعنی چقدر که مسخرم کنین!). چوب رو چکار کنم؟ بدو بدو رفتم پارکینگ، سراغ تِی و بیل. سرشون هیچ جوری جدا نشد. میله ی کمدم هم که فلزیه و سنگین. چکار کنم؟ دویدم بالا توی انباری. زیر و روش کردم و بالاخره یه چوب باریک و سبک اون ته مه ها پیدا کردم: قسمتی از چوب ماهیگیری پدرجان. 

خوشحال و شاد و خندان ورزش مجازی اون روز رو انجام دادم و فردای اون روز به برادرجان این موفقیتم رو اعلام کردم که بدین صورت توی ذوقم زد و بند دلم پاره شد: هوپ! میدونی چقدر این چوب گرونه؟! سه چار تومنه. بشکنه بابا کشته تو رو.

در حالی که به زور لب های آویزونم رو بالا می کشیدم، گفتم: بابا آخرین بار هف هش سال پیش ماهیگیری کرده خب، اصن میذارم سر جاش خب! :-((

من چوب میخوام خب!

  • ۱۸۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٨)

  • ۱۲:۴۸

سامسونگ_ اولین چیزی که موقع دیدن مرد به ذهنت می رسید این بود که: چقدر مشکیه! چقدر پشمالوعه! ریش بلند و مشکی، موهای مشکی انبوه! خوابید روی یونیت و گفت دندونم عصبی شده. خندیدم و گفتم درد دارین یعنی؟ تایید کرد.

معاینه اش کردم و متوجه شدم دفعه اولیه که اومده دندونپزشکی؛ گفتم: دندون شماره چهارت عصب کشی نیاز داره. برخلاف همیشه که اول عکس می گیرم و دندون رو بررسی می کنم و بعد بیمار رو قبول میکنم، چون به نظر خودم دندون ٤ دندون خوبیه بی حسی رو زدم و گفتم برو عکس بگیر بیا. عکس اول رو گرفتن و کن کات شد و چیزی پیدا نبود. گویا سرش رو تکون داده بود. رفتم داخل اتاق گرافی که متوجه شدم سر مرد گیج میره و داره فینت (غش) می کنه. به دستیار گفتم برو آب قند آماده کن، من حواسم هست و تنها شدم با مریض که یکدفعه شروع کرد به لرزیدن و سرش کج شد. ترسیدم تشنج کنه، کمک مردونه برای کنترل بدنش نیاز داشتم، جیغ زدم آقای دکتررررر بیاین کمک! همکارم اومد و خداروشکر لرزیدن مرد تموم شده بود و به هوش اومده بود. دوتایی زیر بغلش رو گرفتیم و روی یونیت خوابوندیمش. پرستار کلینیک اومد، نبض و فشار مرد رو گرفت، خوب بود. مرد فقط میگفت: دندونم خیلی درد میکنه از درد اون اینطوری شدم. 

پرسیدم: بار اولیه دندونپزشکی میای و بیحسی میزنن برات؟

گفت: بله! 

پرستار خندید: پس واسه همون اینطوری شدی. همه چی طبیعیه ولی خانم دکتر به نظرم امروز واسش کار نکنین. چون حس ضعف داری بیا تا برات یه سرم بزنم.


سونی اریکسون_ دفعه اولی که بچه های کوچیک زیر ٦ سال میان پیشم، اگر کار اورژانس نداشته باشن، با ترمیم ساده یا فلوراید تراپی و معرفی وسایل شروع به کار میکنم تا اعتماد ایجاد بشه. فاطمه کوچولوی خوش زبون ٥ ساله هم ازین دسته بود که جلسه اول یه ترمیم ساده براش انجام دادم تا بتونم جلسه بعد دندون دیگه اش رو پالپوتومی و روکش کنم. موقع چک کردن اس اس کراون اکثرا بچه ها خسته میشن، فشاری که به فکشون میاریم اذیتشون میکنه و گریه می کنن. فاطمه ی ناز هم برخلاف جلسه پیش اون روز از اول هی گریه می کرد و میگفت: دیگه تحمل ندارم کی تموم میشه؟ و دل من رو ریش می کرد. بالاخره روکشش رو چسبوندم و مرخصش کردم. دهانش رو شست و به اصرار پدر محترمش اومد و ازم برای اون ناآرومی کردنش معذرت خواهی کرد. عزیزززززم


نوکیا_ واقعا نمی دونم چرا مرداد ماهم انقدر پر بود از حوادث پشت سر هم کاری؟ گل سرسبدشون هم وقتی بود که زن با استرس دراز کشید و گفت: من قرص اعصاب میخورما. همه دندونام هم درد میکنه.

پیش خودم گفتم: خدا به خیر بگذرونه؛ که نگذروند!! کلا واسه اینطور مریضاست که اکثر حوادث غیرمترقبه اتفاق میوفته.

دندون تک کانال پنج بالاش نیاز به اندو داشت. آخرهای کار بودم که گفتم بذار یکم با هیپوکلریت (همون وایتکس ولی رقیق شده) هم شستشو بدم خیالم راحت بشه و کارش رو تموم کنم که گویا سوزن توی کانال دندون لاک (قفل) شده بود و من متوجه نشدم و خیلی خیلی کم هیپو از ته ریشه رد شد. زن یک دفعه همه چیز رو کنار زد و نشست و از درد نالید و گفت: اصلا نمیخوام کار کنی واسم، میخوام برممممم.

هرطوری بود خوابوندمش و به دندونش نگاه کردم. خدای من... دندونی که آماده برای اتمام کار بود، الان قل قل خون ازش میزد بالا. شوکه شده بودم. چی شد الان؟! پرفوره نکردم که؟ نکنه حادثه هیپو رخ داد؟ پس چرا صورتش متورم نشد؟ اینکه چطور بیمار رو منیج کردم و بعد با استرس با چندین اندودنتیست حرف زدم که چرا اینطوری شد و چه خاکی بر سر بریزم از حوصله شما خارجه ولی از استرسش چند روز نشستم تو خونه و سرکار نرفتم!!


آیفون_ این که میگن توی این روزها که همه ماسک میزنن عاشق نشین راست گفتن ها! از شوخی بگذریم مادرِ فرهاد کوچولو، سه جلسه برای دندون های پسرش اومد و من تصور دیگه ای از چهرش داشتم تا اینکه سری آخر ماسکش رو برداشت تا دندون های خودش رو معاینه کنم و دیدم مادر از نظر اسکلت بندی صورت کلاس توعه ( فک پایین عقب رفته یا فک بالای جلو اومده) و اطراف دهانش شواهد سوختگی و جای اسکار وجود داره. 


هوآوی_ زن بیمار قدیمیم بود و حتی اخیرا دندونی براش ترمیم کرده بودم. دختربچه اش هم از خوبان روزگار بود که عاشق این هستم براشون کار کنم انقدر که همکاری میکنن. مادر گفت: دهانش چند وقتیه بوی بد گرفته. میخواد بره مدرسه دیگه مجبورش کردم که بیاد دندونپزشکی. از کرونا میترسه نمیاد!

خندیدم گفتم: باریکلا از خودتون بیشتر رعایت میکنه.

لبخند دخترک معلوم نبود زیر ماسک ولی چشم هاش خندید! معاینه اش کرد و دیدم دندون شیری روکش دارش لق شده و بوی بد از همونه. براش سریع خارج کردم و گفتم: می تونی ماسکتو بزنی!


موتورولا_ داداشم پریده نصفه شبی تو اتاقم. قلبم اومد تو دهنم. گفتم: چی شده؟! 

با رنگ و روی پریده گفت: واااای دندونم لبش پریده. چیکار کنم؟ 

وقتی سکته رو رد کردم و قلبم آروم گرفت، دندونش رو دیدم. گفتم مهم نیست جای تخمه هاییه که شکستی. یه دکتر خوب برات پیدا می کنم بری پیشش.

گفت: یعنی به درد درست کردن یه دندونم نمیخوری؟

گفتم: فراموش نکن گفتم دیگه دست به دندونات نمیزنم!

به زور راضی شد بره بخوابه :-|


توئیت پسرک: موقع کار بعضی حرفایی که می‌خوام مریضم نفهمه رو به دوتراکی میگم به منشیم، متاسفانه مریض امروزمون کال دروگو بود و به ** رفتیم.


توئیت زِ: امروز بچه گفت برام یه «سرزمین دندون‌ها» بکش. حقیقتا بی‌سلیقه‌ایم که به سرزمین دندون‌ها میگیم دهان.


  • ۶۲۰

بنگاه شادمانی ٢

  • ۱۶:۳۷

یه جورایی انگار شدم دلال ازدواج

بدین صورت که هر کسی رو بهم معرفی می کنن، میگم خودم که نمی خوام ولی فلانی رو می شناسم دختر خوبیه و قصد ازدواج داره، بعد عکس و شرایط پسره رو می فرستم واسه دختره، اگه دختره اکی نداد که هیچی ولی اگه خوشش اومد عکس دختر رو میدم به خانواده پسر. بعد اونا می بینن و نظرشون رو میگن ولی تا الان همه موارد در مرحله عکس و شرایط متوقف شدن و پیش نرفتن. چقدر جوونا این دوره زمونه سخت گیر و پرتوقع شدن! نمی ذارن به سکه مون برسیم...

  • ۵۷۱

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٢٥)

  • ۱۲:۳۹

١- به پدرجان میگم اون دندون کنار ایمپلنتتون که ترمیمش کردم، خوب شد یا درد می کنه هنوز؟ میگن: چرا درد بکنه؟ پیش دکترِ حسابی درست کردم! ( حکایت بچه سوسکه که از دیوار بالا می رفت!)


٢- بچه های کلینیک گفتن امروز فقط اطفال گذاشتیم براتون. در باز شد و دو تا طفلِ عشق با مامانشون وارد شدن. اول دختربچه ی ٤ ساله رو خوابوندم، انقدر که این بچه ذوق و شوق داشت و غش و ضعف می رفت با داستان های مسخره من، خودم هم خنده ام گرفته بود. خواهر ٦ ساله اش به محض دراز کشیدن روی یونیت گفت: من قبلا هم پیشتون اومده بودم ها! مامانش گفت: از پارسال که اومد واسش ترمیم کردین، انقدر دندونپزشکی رو دوست داشته که مرتب قند و شکلات می خوره تا دندون هاش خراب بشن باز بیاد دندونپزشکی

یاللعجب از این دهه نودی ها! معاینه اش کردم و خبیثانه گفتم: نقشه ات ناکام موند زهراسادات! دندون هات سالم سالمن

شیطونک زود لب آویزون شده اش رو جمع کرد و گفت: چون خیلی خوب مسواک می زنم. 

فلوراید زدم براش و کادویی که مامانشون قایمکی بهم داده بود رو بهشون دادم.


٣- کار برای اطفال اینطوریه که هنوز ذوق بیمار گوگولی و همکارِ قبلی (همین دو تا خواهر عشقِ قبلی) فروکش نکرده که مریض بعدی که پسربچه ای ٨ ساله است، موقع کشیدن دندون شیری اش، جوری چنگ میکشه دستت رو که با وجود اینکه گان و روپوش پوشیدی، خون روی دستت راه میوفته


٤- حقیقتا لذت خاصی دارم برام این مسئله که دختربچه ی غیرهمکاری که کل دقایق زیر دستم گریه می کرد، تو خونشون دندونپزشک بازی می کنه و آینه ی یک بار مصرفی که بهش دادم رو تو حلق مامانش فرو می کنه و میگه: من دکتر هوپ هوپیان هستم! جورابام هم رنگی پنگیه!


٥- گفته بودم از وقتی این بلای جهانی پیش اومده و ما مثل جنگجوها خودمون رو می پوشونیم، نه تنها مریض ها دیگه تشخیصمون نمیدن بلکه مدیر کلینیک ها هم وقتی میان سر بزنن، ما رو نمیشناسن؟ 

مرد دو ساعت صبر کرده بود تا کار بیمارهای قبلیم تموم بشه، می خواستم لباس عوض کنم و برم خونه که متوجه شدم منتظره تا کارش رو تموم کنم. حافظه تصویریم برخلاف حافظه ی اسامیم خیلی خوبه. گفتم: من تا به حال دست به دندون شما نزدم آقا. قسم و آیه خورد که دکترم خودتون بودین! بالاخره پرونده اش پیدا شد و بهش ثابت شد دکترش من نبودم و دندونپزشکش خانم دکتر میم که هیکلی دو برابر من و قدی کوتاه تر از من داره، بوده!


٦- دخترک ٩ ساله موبلند روی یونیت نشست. تا اومد از مشکل دندونش بگه، گفتم: صبر کن، صبر کن. اول اسمتو بگو

گفت: بهارم. گفتم: به به چه اسم قشنگی! حالا بگو کدوم دندونت اذیتت میکنه؟

گفت: اسم شما چیه؟ گفتم: هوپ!

گفت: به به چه اسم قشنگی!

عزیزززززم!


٧- داشتم آماده می شدم که غش کنم و برم به اون دنیا که خواهرم مثل جن بالای سرم ظاهر شد: هوپ، تازگیا حس می کنم دندون قروچه می کنم خیلی، چیکار کنم؟

پشتم رو کردم بهش و پتو رو روی سرم کشیدم: سعی کن دندون قروچه نکنی، شب بخه!


٨- کیا آقای ستار جنگلبان رو یادشونه؟ مهرماه ٩٨ با دندون درد شدید اومد، مرحله اول عصب کشیش رو انجام دادم و گفتم برو جلسه بعد بیا تا برات تموم کنم. مسئله اینه مرحله اول اندو که اصطلاحا بهش می گیم: پالپکتومی، اکثرا درد افراد رو کاملا از بین می بره. برای همین آقای جنگلبان زحمت کشیدن و بعد از ٩ ماه تشریف آوردن برای ادامه درمانشون. تو این مدت چندین بار به پذیرش گفتم: این سَتاره نیومدها، دندونش داغون میشه. گفتن تماس می گیریم جواب نمیده. 

عکس گرفتیم و دیدیم به قدری دندون عفونت کرده و ریشه ها پوسیده شده که دندون هوپلس ( غیرقابل نگه داری) شده و باید خارج بشه. چقدر حرص خورده باشم سر این کیس خوبه؟!


٩- تباهی ما دندونپزشکا اونجایی مشخص میشه که کلیپی از یه دختر دیدم با دیاستم(فاصله بین دندون) قدامی خیلی کم. چند وقت بعد حس کردم ونیر کرده و فاصله رو برداشته. کلی گشتم ویدئوی قبلی رو پیدا کردم تا به خودم این قضیه رو ثابت کنم و بعد آروم شدم!


١٠- دقت کردم وقتی اون آقا مسنه اصرار داشت زود تکلیف جای خالی دندون قدامی و شکستگی لبه دندون کناریش مشخص بشه و من بهش گفتم: قصد تجدید فراش دارین که انقدر عجله دارین؟ 

از مصادیق بارز رفتار جنسیت زده ام بود. ننگ بر من

+ البته آقا گفتن قصد ادامه تحصیل دارن!


١١- بیمارم زن جوونی بود که به شدت از دندونپزشکی می ترسید و خودش رو سرزنش می کرد که خجالت می کشم از ترسم، اوف بر من یعنی دان سه تکواندو دارم

خندیدم: ربطی نداره که بیرون از این اتاق شجاع باشی، همه از ما می ترسن! همه!! 


١٢- یکی نیست بگه دختر تو که قراره لب هات بره زیر دو لایه ماسک و غیر از آینه اتاقت کسی نمی بینه اونا رو، واسه چی رژ می زنی؟ که وقتی یه لحظه ماسکو برداری جلو بقیه آبروت بره. کأنه به زور بوسیده شده و البته سیلی نر و ماده هم خورده باشی!


١٣- پسر جوان روی یونیت دراز کشید و لبه کلاه کَپش رو پایین داد. گفتم: مشکلتون چیه؟

خندید و گفت: هیچی! فقط یه کاری کنین بچه ها سربازخونه وقتی می خندم مسخره نکنن دندون هام رو

دقیق نگاه کردم. لترال های پگ شیپ (دندون های پسین یا شماره دوی برنجی شکل) داشت

واسش عکس نوشتم و گفتم نگران نباش حلش می کنیم

  • ۵۲۷
۱ ۲ ۳ ۴ . . . ۱۲ ۱۳ ۱۴
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan