چالش ٩ لبخند این سال عجیب

  • ۱۴:۳۳

اگه می خواستم برعکس این چالش ٩ لبخند ٩٩ی رو اجرا کنم، مطمئنم می رفت بالای بیست مورد ولی واسه یادآوری این ٩ تا لبخند خیلی به مخم فشار آوردم، شما رو هم دعوت می کنم توی چالش شارمین شرکت کنین:


١- تمام اوقاتی که توی قرنطینه اوایل سال کیک درست می کردم و خوشمزه می شد.


٢- سیزده به در بالای پشت بوم و دست تکون دادن واسه مردمی که تو کوچه های دیگه و رو پشت بومشون بودن.


٣- اون دو باری که شک داشتم کرونا دارم و نداشتم. در کل زنده موندن خودم و عزیزان و دوستانم یکی از لبخندهای بزرگم بود. دعایی که سال تحویل ٩٩ گفتم این بود: کاش امسال داغ نبینیم که البته دیدیم ولی خب انتظار اون داغ رو داشتیم. 

(البته واسه نوشتن این بند شک داشتم، چون واقعا نمی دونم تا آخر امسال هم زنده بمونم یا نه!) 


٤- وقتی که به سرم زد و از مسیری رفتم که بتونم از آموزشگاه موسیقی در مورد چند و چون کلاس هاشون بپرسم و بعد شور و شوقی که در وجودم افتاد و غیر از درس هفته قبل که واقعا سخته برام و اشکم رو درآورده، در باقی اوقات مایه ی آرامش نیمه دوم امسال بوده برام.


٥- وقتی بعد از ٦-٧ ماه شوشو نی نی رو دیدم و تونستم کادوی تولد چند ماه قبلش رو بهش بدم و با ذوق گفت دفعه بعدی چی واسم میگیری؟


٦- تمام لحظاتی که به بچه ها برچسب موتور یا باب اسفنجی می دادم و خوششون میومد چون انتظارشو نداشتن.


٧- وقتی بالاخره لینک واکسن دندونپزشک ها برام باز شد و تونستم ثبت نام کنم و منتظر باشم که تموم شه این وضع.


٨- تمام لحظات کل کل با استادم، واقعا از ته دل خندیدم. 


٩- این مورد هم تکراریه ولی تمام اوقاتی که بیمارهام خوشحال و راضی و سپاسگزار بودن هم، لبخند بر لب شدم.



+ پارسال، ٥ مورد از ٨ تا، مربوط به سفر و بیرون رفتن و گشت و گذار بوده و الان ٦ مورد از ٩ تا یه جورایی مرتبط با این ویروس مزخرفن. کی فکرشو می کرد تا آخر امسال و شاید سال دیگه هنوز باشه و زندگیمون رو زیر و رو کنه؟!

  • ۱۷۰

هوپ به چند سوال پاسخ می دهد.

  • ۱۲:۵۳

به مناسبت چالش روزهای اخیر و خالی نبودن عریضه: 


١- راست دستین یا چپ دست؟

من یک چپ دست مغرورم. الکی گفتم انقدر از دو تا دستم یا از وسایل شما راست دست ها استفاده کردم که باید بگم من یه جفت دستم! 


٢- نقاشی تون در چه حده؟

در حد متوسط رو به پایین. زمان مدرسه خوب رو به عالی بود، حتی یه زمانی عشق طراحی های هنر راهنمایی بودم ولی بخوام نمونه نقاشی های الان رو بگم در همین حده!


٣- اسمتون رو دوست دارین؟

اسم واقعیم رو که بسیار دوست دارم. یعنی خیلیا بهم گفتن که بهت میاد فقط همین اسم رو داشته باشی و همین طور هر جا حرف هوپ (hope) میاد، یاد من می درخشد.


٤- شیرینی یا فست فود؟

جفتشون رو خوشم میاد ولی مسلماً اول شیرینی و کیک. واقعا به سختی جلوی خودم رو میگیرم وقتی از جلوی شیرینی فروشی ها رد میشم. مقاومتم در برابر فست فود بیشتره.

هفته پیش دست خواهرم رو گرفتم رفتیم یه شیرینی فروشی نزدیک خونه که کیک خونگی می فروشن. یه تکه چیزکیک، تیرامیسو و کیک شاتوت گرفتیم و رفتیم یه گوشه توی پارک نزدیک خونه و داشتیم توی سرما و با لذت می خوردیم که خواهرم عق زد و یک موی بلند از دهانش کشید بیرون! از اون موقع تا حالا به شیرینی فکر می کنم حالت تهوع می گیرم. :-/


٥- دوست دارین قد همسر آیندتون چقدر باشه؟ (سانت بگین حتما!)

خب طبیعتاً بخاطر قد تقریبا بلندی که نسبت به خیلی از دخترا دارم، پسرای قد بلند و با هیکل متناسب ( لاغر قد بلند بدم میاد!) چشمم رو سریع می گیرن. (اوف بر من!) ولی اخیراً یکم عقل برگشته به سرم و نظرم اینه دو سانت هم بلندتر بود ولی باشعور و دلنشین بود، قبوله! (دلم نمیخواد سانت بگم!) 


٦- کلاً سوال ٦ نداره این چالش.


٧- عمو یا دایی؟

داییم رو بیشتر دوست داشتم، چون توی بچگی خیلی باهام بازی می کرد و هرررر بار می دیدمش بهم هدیه می داد. منم به بچه هاش خیلی هدیه دادم تا به حال. لازم به ذکره که عروس بالقوه اش هم هستم. عموهام رو هم دوست دارم ولی کوچیکه رو الان بیشتر از داییم هم حتی دوست دارم.


٨- خاله یا عمه؟

با عمه هام راحت ترم. 



٩- مث اینکه به عدد ٩ هم اعتقادی ندارن!


١٠- عدد موردعلاقتون؟

به همین سوی چراغ قسم، یاد دفتر خاطرات دوره دبستان افتادم که بالای هر صفحه سوال بود و هر نفر یه عدد داشت و باید به سوالات مختلف دفتر جواب میداد! 

عدد موردعلاقم رو بگم؟ که چی؟! :-/ عدد موردعلاقه خاصی ندارم.


١١- اولین وبی که زدین رو حذف کردین؟

خیر، اولین وبلاگم توی بلاگفا بود و هنوز بخشی از خاطراتش از گزند اون سونامی در امان مونده ولی دومین وبی رو که زدم حذف کردم.


١٢- با کی بیشتر صمیمی هستین تو بیان؟

اگه فقط معیار بیان باشه: شارمین، آبان، مهربان، یانوشکا، واران، گندم، شباهنگ و ...(بدون لینک بپذیرین!) 


١٣- بابا و مامانتون تو بیان؟! 

شارمین حق داشت هی بگه دهه هشتادیا دهه هشتادیا! چیه این سوال آخه؟!

مامان ندارم ولی مادرشوهر دارم (نیروانا) و همین طور دو تا زن! ( شارمین و مانته نیا که از بلاگفاست.) 


١٤- رو جنس مخالف کراش داری؟ 

نه پس به جنس موافق گرایش دارم. البته حساب شارمین و مانته جداست! داستان داره. 


١٥- مترو یا قطار؟

صد در صد قطار. توی مترو همش استرس رد شدن از ایستگاه های موردنظرم رو دارم، جای نشستن هم نیست معمولا از پنجره هم بیرون رو نگاه کنی منظره قشنگ نمی بینی. قطار رو عاشقم فقط دیر می رسه.


١٦- به نظرت شادی یعنی چی؟

شادی یعنی احساس رضایت از لحظه ای که توشی و کوتاهه، خیلی خیلی کوتاه. 


١٧- سه تا از صفاتت؟

مسئولیت پذیر و باوجدان، بی اعصاب، شوخ


١٨- اگه می تونستی هویتت رو عوض کنی، دوست داشتی جای کی باشی؟ 

همین هوپ باشم با همین خانواده و دوستان ولی نه در ایران. یه دندونپزشک در کشور جهان اول با تمام امکانات روز دنیا. 


١٩- الان از چی ناراحتی یا چی اذیتت می کنه؟

در حال حاضر وسط کمرم درد خفیف داره و اذیتم می کنه.

 از چی ناراحتم؟ حسودی می کنم به اینکه استادم با اینکه بهم گفته از پیشرفتت متعجبم و حتما توی کنسرت شاگردهام بعد کرونا هستی، ولی مرتب هر جلسه یادآوری می کنه که یه شاگرد مسن داره که بهترین شاگردشه و هی اون آقا رو توی سرم می کوبه! :-/

چون فردا ولنتاینه از اینکه تا به حال ولنتاین نداشتم، هم حس ملوی بدی دارم! ( باشه اصن ولنتاین خارجکی، از اینکه تا به حال سپندارمزگان نداشتم هم دلخورم!) 


٢٠- به چی اعتیاد داری؟

گوشیم. کلافه کننده شده دیگه این اعتیاد. 


٢١- اگه می تونستی یه جمله به کل دنیا بگی، چی می گفتی؟

بهشون میگم فکر می کردین یه روز اونقدر به ماسک عادت کنین که بدون اون حس عدم امنیت شدید بهتون دست بده؟! 


٢٢- پنج تا چیز که خوشحالت می کنه؟

این سوال از مواردیه که  یک سال دیگه ازم بپرسن ممکنه یه جواب دیگه بدم؛ ولی در حال حاضر:

١/ وقتی می زنم روی صفحه گوشیم و می بینم کمتر از ١٥ دقیقه تا پایان ورزشم مونده!

٢/ وقتی گرافی پایانی از دندون بیمار ظاهر میشه و همه چیز اکیه.

٣/ وقتی بابام با جعبه شیرینی میان خونه.

٤/ وقتی بعد از n بار تمرین، بالاخره درست می زنم و استادم میگه تو همونی بودی که جلسه اول اون مدلی بودی و من ناامید بودم ازت؟

٥/ وقتی نامزدم فرار نمی کنه و وایمیسته و باهام توی تماس تصویری حرف می زنه. 



٢٣- اگه می تونستی به عقب برگردی، چه نصیحتی به خودت می کردی؟

می گفتم واسه مسئله ای که ٥ سال دیگه برات اهمیت نداره انقدر حرص نخور و خودت رو سرزنش نکن. 


٢٤- چه عادت/ رفتارهایی دارین که باعث آزار بقیه است؟

اینکه اکثرا عجله دارم و روی دور تندم و شاید خودخواه بودنم و تمایل به قانع کردن بقیه با توضیحات زیاد.


٢٥- صبحا اگه مامان/ بابات از خواب بیدارت کنن، چطوری این کار رو می کنن؟

فقط گاهی ماه رمضون بیدارم می کنن. اونم یا تک می زنن که گوشیم سایلنته متوجه نمیشم یا دیگه ببینن خواب موندم میان بالای سرم و من سکته می زنم. در حال حاضر خودم با اولین زنگ هشدارم بیدار میشم همیشه.


٢٦- کراش هاتون زمان مدرسه؟ ( با ذکر جزئیات)

لااله الا الله، چون به خودم قول دادم با صداقت کامل جواب بدم:

توی دبستان روی پسر دوست بابام که همون مدرسه ما و توی شیفت بعدی ما بودن کراش داشتم، یادمه یه بار بعد از تعطیل شدن ما و رسیدن اون ها دو دور دنبالم دور حیاط دوید!! الانم حرفش شد بابام گفت گویا یه شرکت صنایع غذایی زده. نزدیک به بیست ساله که ندیدمش!

زمان راهنمایی روی یکی از پسرای فامیل و همین طور یکی از فوتبالیست های استقلال کراش داشتم. دبیرستانی که شدم انقدر درگیر درس بودم که یادم نمیاد کراشی داشتم یا نه، البته سال کنکور روی معلم ریاضی کنکور دسته جمعی کراش داشتیم که فقط همین آخری مفید بود. بخاطرش بیشتر از زیست، تست ریاضی می زدم!


٢٧- تا حالا شده به کسی اشتباهی پیام بدین؟

واقعا یادم نمیاد. ولی شده الکی پیام بدم به کسی و بعد بگم ای وای اشتباهی بود که سر صحبت باز شه! :-/ ( من زیادی دارم با صداقت جواب می دم!)


٢٨- یک جمله تاثیرگذار برای مخ زنی؟!

من اگه بیل زن بودم... فردا ولنتاینه. هق...


٢٩- چه فرقی بین شما توی فضای مجازی با اونی که توی واقعیت وجود داره، هست؟

واسه دوستای مجازیم که مجازی و حقیقیم فرقی نداره. یک جورم تقریبا وقتی می بینمشون.

ولی توی فضای حقیقی آروم تر، منطقی تر و در مواردی مهربون ترم. توی وبلاگم زیادی رکم که توی فضای حقیقی درجه رک بودنم کمتره و بیشتر محافظه کارم و حسم رو مخفی می کنم.


٣٠- یه دروغی که اینجا به ما گفتین؟

هیچ دروغی نگفتم، فقط خیلی چیزها رو نگفتم.


٣١- توی بیان چند تا اکانت دارین؟

همین یکی.


٣٢- اولین دوستتون توی بیان؟

بذار برم اولین کامنت ها رو چک کنم. 

لیلی نامه (که نیست خیلی وقته)، سحر ( که اخیرا رفت) و شباهنگ


٣٣- چند بار توی وبلاگتون چس ناله گذاشتین؟!

خیلیییی! حتی تگ غر درون دارم. غم درون و شگفتی های برون هم اکثرا چیزناله ان. کلاً نظر من اینه وبلاگ در قدم اول برای برون ریزی شخص نویسنده است. پس حس و حال من و حس آرامشی که بعد از نوشتن پیدا می کنم، بیشتر اهمیت داره تا اونی که می خونه و ناراحت میشه. ( بله خودخواهیم اینجا مشخصه) 


خوشحالم که بالاخره تموم شد...

هر کسی دوست داشت و حوصله و وقت، شرکت کنه.

  • ۴۲۷

هر که طاووس خواهد.

  • ۱۲:۲۷

 به استادم گفتم: روزی که به عنوان مهمون اومدم سر کلاستون، بین سه تار و سنتور مردد بودم. ویولن رو که همون اول کار بخاطر سختی و شغلم از ذهنم خارج کردم. بعد سر کلاس گفتین از لحاظ وزنی، تار خیلی سنگین تره. به خودم گفتم پس همون سه تار و می ترسم از کمردرد و مشکلات بعدش. بعد از شما رفتم سر کلاس سنتور و باز هم از ترس اینکه نکنه خم شم روی ساز و کمردردم عود کنه، دویدم سه تار ثبت نام کردم. چرا بهم نگفتین انگشت درد می گیرم؟! البته که الان خیلی خیلی بهتر شده دردشون.

خندید و گفت: تازه خیلی از خانوما دو ماه که میان و بهشون میگم باید ناخن هاتون رو کوتاه کنین، میرن پشت سرشون رو دیگه نگاه نمی کنن.

دست هام رو جلوی دوربین گرفتم و گفتم: بلههه من هم به جز این تک انگشت، پنج ماهه بقیه ناخن هام از ته گرفته شدن و رنگ لاک هم به خودشون ندیدن چون سیم ها توی حد فاصل ناخن و لاک گیر می کنه. تازه اخیرا که تند تند انگشت هام رو روی پرده ها می ذارم و برمیدارم، سر انگشت هام زبر و پینه بسته شده! 

باز هم خندید. مطمئنم توی دلش داشت می گفت: اینا رو به من نگو خودم تجربه همش رو (بجز لاک البت!) داشتم.


  • ۱۷۵

انگار پاره تنم رو میخوان ازم بگیرن!

  • ۱۰:۵۲

یکی از دوستان استادم داره واسم سه تار جدیدی می سازه. بعد دیدم جا واسه دو تا ساز ندارم. اونقدرام پولدار نیستم که کلکسیون سه تار داشته باشم.

 ظهر یه تعارف به داداشم زدم که اگه بتونی تو دیوار بفروشیش، نصف پولش مال تو. الان اومد گفت مشتری پیدا کرده و عشرتم رو برد تا طرف ببینه. پشت سر هم داره وویس می گیره از ساز زدن مشتری با عشرت الملوک من...

باورتون نمیشه انگار دارن جونم رو می برن. چه غلطی کردم نمی تونم هم بگم پشیمون شدم.

 بعد بی شعورا میگن: مشکل از سه تارت نیستا، مشکل از خودت بوده! ببین چقد طرف خوب می زنه باهاش؟ :-/


+بیاین بارش فکری راه بندازین اسم واسه جدیده انتخاب کنم، یادم بره عشرتم نیست. اصلا شاید اسم جدیده رو هم عشرت الدوله بذارم؟ که بتونم عشرت صداش کنم باز. هوم؟ یا اصلا به روی خودم نیارم و جدیده رو هم عشرت الملوک صدا کنم؟ 

++ می دونم می خندین ولی بغض کردم اصلا. :-(

+++ من و عشرت در آخرین روزهای با هم بودنمان... 

  • ۶۰۰

عاشقم، اصلا به تو چه؟ دور ما دیوار بچینین!

  • ۱۲:۲۸

اعتراف می کنم دور نیست لحظه ای که از شدت علاقه ام به سه تارم، قلبم رو از سینه بکشم بیرون و تقدیمش کنم. 

عاشق نوای می بِمُل، سی بمل و لا کُرُنِ دستگاه شورم. عاشق ها!



*عنوان همدست از معین زد

  • ۱۶۴

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣٣)

  • ۲۲:۴۵

اکسیژن- دفعه اول که دختر ١٣ ساله دهانش رو باز کرد، از اون حجم پوسیدگی و التهاب لثه هاش شگفت زده شدم. وقتی دندون های قدامی اونقدر شدید از طوقشون پوسیده باشن، نشون دهنده بهداشت فوق العاده ضعیفه. بهش گفتم میری عکس می گیری و اول از همه با جرم گیری شروع می کنیم و تا لثه هات و بهداشت دهانت خوب نشه، دست به دندون هات نمی زنم. 

نوبت اول جرم گیری رو در دریایی از خون، انجام دادم.حتی بخشی از لثه هاش رشد کرده و داخل حفره دندون رفته بودن، کمی از قسمت های اضافه لثه رو برداشتم. با تحکم و با مهربونی بهش گفتم چطور مسواک و نخ رو استفاده کنه و مجبورش کردم نوبت بعدی با مسواکش بیاد تا ببینم یاد گرفته یا نه. 

سری بعد حال لثه هاش با توجه به اینکه دهانشویه هم استفاده کرده بود، خیلی بهتر بود. با اینکه دندون های خلفی پوسیده ای هم داشت، حس کردم نیاز به انگیزه بیشتری برای همکاری داره، پس با دندون های قدامیش شروع کردم. دو تاشون رو ترمیم و دو تای دیگه رو پالیش کردم و گفتم حالا پاشو خودت رو ببین. وقتی دهانش رو شست و دوباره اومد پیشم به وضوح ذوق زده بود. گفت: ٤ تاشو درست کردین؟ 

گفتم: نه دو تا.

نوبت بعدی هفته بعد بود ولی دو روز بعد اول صبح با مامانش توی کلینیک بود با این شکایت که نوک اون دندونی وسطی که درستش نکردین، پریده. نگاه کردم دیدم بخشی از دندون شکسته از شانسش و اونقدر توی همون دو روز با دندون های جدیدش اخت شده که نتونسته بود تحمل کنه تا هفته بعد و اصرار داشت دندون سوم رو هم همین امروز ترمیم کنم. خنده ام گرفته بود. دستیارم می گفت: نه به اون موقع که دندون هات اونطور خراب بود و عین خیالت نبود، نه به الان که این یه تیکه کوچیک رو مخته. 


فلوئور- برای زن شیرده اوایل بهمن پارسال، عصب کشی کرده و قالب گیری پست و کور انجام داده بودم. سر نوبت بعدیش نیومد و همون طور که می دونین کرونا شد و من هم یادم رفت بیمار رو. 

زن بالاخره تصمیم گرفت بعد از یازده ماه بیاد. کلینیک پستش رو تهِ یکی از کشوها پیدا کرد و خب طبیعتاً ننشست و البته که مجبور شدم دوباره عصب کشی کنم دندونش رو، تا بیاد و دوباره قالب گیری کنم.


نئون- آقو ما یه شیفت فقط رفتیم توی یه کلینیک و انقدر بلا سرمون اومد اعم از غش کردن بیمار و شکستن ریشه دندون و بچه غیرهمکار و بی حس نشدن دندون و ... که گفتیم دیگه نمیایم. البته جَوِ اونجا رو هم دوست نداشتم.

بعد امروز نرس جدیده هی واسم آشنا میزد و یادم نمی اومد کجا دیدمش. آخر سر خودش دید نه بابا من اونقدرام دکتر بدی نیستم، لو داد که یادتونه فلان روز فلان کلینیک اومدین و بهمان اتفاقات افتاد و دیگه نیومدین؟! 

گفتم آره انقدر نحسی آوردم اون روز که عطاش رو به لقاش بخشیدم. اینجا چیکار میکنی شما؟

-بستن اونجا رو مگه خبر ندارین؟

+ نه!


سدیم- مرد میانسال جوری قبل باز کردن دهانش و اجازه برای معاینه گفت: فقط اومدم چکاپ بشم و برم بعد کرونا بیام که تا دیدم سه تا اندویی و شیش تا ترمیمی عمیق و پریودنتیت و تحلیل لثه پیشرفته داره، شوکه شدم و بهش گفتم: کرونا حالا حالاها نمیره ولی دندون های شما داره از دست میره، باید دست بجنبونین. 


منیزیوم- تا بود حواسم به ابروها و سیبیل و حلقه های مردم زیر دستم جلب می شد؛ تازگیا حواسم به ناخن هاشون پرت میشه. 

مثلا اون پسر خوش تیپه، احتمالا گیتاریست بود!


آلومینیوم- آخر وقت بود و من یک ربع بیشتر وقت نداشتم و اگر معطل می کردم، با توجه به طرح منع تردد حتما جریمه می شدم. 

مرد درشت هیکلی (شما بخونین تپل!) با درد شدید دندون هفتش اومد و عکسش رو نشون داد. به کاغذ توی دستش نگاه کردم و گفتم هیچیش معلوم نیست باید دوباره عکس بگیرین. جلوی چشمم پاره اش کرد و گفت باشه فقط نجاتم بدین. 

عکس جدیدش رو دیدم و سریعا مشغول شدم و پالپکتومی مختصری کردم تا دردش بخوابه. انقدر با وجود درد زیادی که داشت، من رو خندوند که حد نداره. 

جلسه بعد نگاه مرد بهم نگاه کسی به منجی ش بود! 

-دستت درد نکنه دکتر، چه کردی با من؟! خواب نداشتم چند روز. دردش خوابید راحت شدم. به خودم گفتم این خانوم دکتره اون روز مثل یه مرررد موند و دندون من رو عصب کشی کرد! 

اخم کردم: چرا مثل یه مرد؟!

سریع حرفش رو عوض کرد: نه نه مثل یه شیرزن! 

+ حالا شد!


سیلیسیوم- از زندگی مردم خبر ندارم ولی دلم میخواست کتک بزنم مردی رو که با چهره ی خونسرد بی توجه به درد زنش می گفت: دندونش رو بکشین میخوام جاش دندون بکارم!

 زیر بار حرف من نرفت که نرفت که دندون خانمتون باید عصب کشی بشه و قابل نگه داریه، و هزینه ایمپلنت ٣ برابر عصب کشیه. 

زن مظلوم پا شد و حین رفتن گفت: همه دندون هام رو همین طور مجبورم کرد بکشم.

من حواسم پرت فک گله به گله خالی از دندونش بود. هر چند من مدتی هست که نمی کشم و گفتم اینجا کارش انجام نمیشه. اینم دلیل اصلی اینکه انقدر اصرار دارم مستقل بشن خانم ها و دستشون توی جیب خودشون باشه به جای اینکه طفیلی شوهرشون باشن. 


فسفر- شیفت شب جمعه بود و خلوت! در باز شد و زن همراه دختربچه ای که ماسک صورتی با برچسب اِلسا روش بود، وارد شدن. 

مادرش سلام نکرده گفت: بهش قول دادم یه خانوم دکتر مهربون واسش کار میکنه.

ابرو بالا انداختم: از کجا معلوم جای من یه آقای دکتر نباشه. چون من استثنائاً امروز این شیفت اومدم. حالا از اون گذشته از کجا معلوم من مهربون باشم؟

مادره بیچاره موند چی بگه! 

ولی خدایی با اینکه بچه فوقِ لوس بود، نهایت تلاشمو کردم تا خانم دکتر مهربونه باشم براش و مامانه بدقول نشه.


گوگرد- به پسربچهه زیر دستم میگم: میخوای چیکاره شی؟ 

میگه: مهندس 

میگم: مهندس چی؟

میگه: راه و شهرسازی.

 آقا این دهه نودیا چرا اینطورین؟ من فقط بلد بودم بگم می خوام دکتر بشم و منظورم همون پرستارا که آمپول توی باسن میزنن بود!


  • ۴۳۳

‎تمام قلب من تو هستی، پر می زنم تو آسمونا...

  • ۲۲:۴۵

بالای درس جدید نوشته: آهنگ ترکی.

انقدر اخیراً ماهور کار کردیم که ذوق دارم برای درس جدید. همون اول میگه: خط بزن، آهنگ آذری صحیح تره. 

نکات جدیدش رو میگه و درس رو می نوازه. مثل خنگا به صفحه گوشیم خیره شدم: این کجاش آهنگ ترکی بود؟! 

استاد میگه: به صورت فارسی، آهنگ آذری رو زدم؛ گوش کن این میشه شبیه به خودشون.

و بعد ( مثل همیشه که وقتی یه آهنگ رو با سرعتی که باید و نه سرعت آموزشی، می نوازه و من میرم تو هپروت) سه تارش رو که به پیشنهاد من اسم انتخاب کرده براش و ارغوان صداش می کنه، نرم بغل می کنه و نوای آذری به زیبایی هر چه تمام تر به گوشم می رسه.

چرا انقدر قشنگه؟! کِی من می تونم اینطوری بزنم؟ یاد وقتی افتادم که گوشه دلکش از دستگاه ماهور رو زد و من از ته دل غمگین شدم و به استاد حسم رو گفتم.

گفت: نشون میده درک موسیقیایی پیدا کردی!

بعد الان دفعه دومی که داشتم آهنگ آذری رو تمرین می کردم، یه نوای دل نواز آشنا به گوشم اومد. همون طور که آریانه عزیزم گفته بود: " وقتی قطعه های آشنا و شنیده شده رو هم شروع کنی که پَر میگیری اصلا هوپ، اون لحظه که اون نقطه های سیاه بی معنی یهویی کنار هم و با ریتم درست زده میشه و مثلا یکی از نوستالژیک ترین آهنگ هایی که شنیدی رو خودت میزنی، جاداره اشک شوق بریزی. "

و من انقدر حس طَرب توی دلم جمع شد که فاصله ای با ریختن اشک شوق نداشتم.


***

استادم میگه: منو یاد اوایل خودم می اندازی. میگم: بابا من قابل قیاس نیستم اصلا باهاتون. شما ٥ سالتون بود شروع کردین مثل من اواخر دهه بیست سالگی به فکر شروع موسیقی نیوفتادین که! 

میگه: ربطی نداره. بچه ٥ ساله که سر تمرین نمی شینه! من شاگرد شصت ساله هم دارم. از همین شوق یادگیری که توی وجودته و این پیشرفتی که توی دو ماه داشتی، خیلی راضیم.


***

خدایا شکرت


***

یک بار هم استاد گفت فرم دست هات شبیه استاد سعید هرمزیه. رفتم سرچ کردم بعدش و دیدم انگار دست های منه، فقط در ورژن مردونه!


***

شاید که نه حتما پیش خودتون میگین این هوپ هم که هر پستش در مورد عشرت الملوکشه! خب شما توی این شرایط قرنطینه و ترس و دلهره بودین و غیر از تک و توک شیفت کاری و این سازِ دلبر، دلخوشی و سرگرمی نداشتین، هی ازش حرف نمی زدین؟ 

:-)




*عنوان بی آسمون از مهدی جهانی


  • ۳۲۰

هوپ و بیماران در هفته ای که گذشت. (٣١)

  • ۱۶:۴۸

هرمس- می دونین انگشت اشاره ی دست چپ ( دست غالبم) درد می کنه. یک درد مزمن که موقع فشار آوردن اذیتم می کنه و باعث شده اصلا نتونم دیگه دندون دائمی بکشم و وسط کار بدم بیمار رو به همکارم ( که اصلا ازش خوشم نمیاد و یه بار هم دعوای چتی کردیم با هم!) . حتی نخ دندون هم برای بیمارهام سخت می تونم بکشم! 


هفائستوس- خانمی با شوهرش اومد با این شکایت که باید این چیز توی دستمال کاغذی رو(یه تیکه امالگام قدیمی) به دندونم که ١٥ سال پیش درستش کردم بچسبونین تا روکشش کنم. هرچقدر با زبون ساده توضیح میدادم ( باور کنین بالای ٥-٦ بار) که نمیشه و دندون خیلی تخریب شده و پست و کور و روکش باید بشه، اصلا دندون سالم، امالگام رو سمان نمیکنن؛ شوهره زیربار نمیرفت که من می دونم میشه! 

گفتم: شما دندونپزشکین مگه؟ 

شروع به داد و بیداد کرد که فکر کردین ما حالیمون نیست؟! 

آخر دیدم واقعا قانع نمی شن، ول کردم رفتم سر مریضم! 


آپولو- خب درسته که میگیم ماسک بزنین، ولی روی یونیت که می خوابن مردم باید ماسکشون رو بدن پایین و اگه بخوایم براشون کار کنیم، ترجیحا باید دربیارن تا خیس و غیرقابل استفاده نشه. زن ماسک رو درآورد، حواسم بود که از سمت رو به خارج تا کرد و اومد سریع بذاره داخل کیفش. بهش گفتم: اشتباه تا زدین. 

گفت: چه حواستون هست! تا به حال دقت نکرده بودم.



هستیا- دریچه کولر خونه رو هیچ جوری نمی تونستم ببندم و سردم بود. زنگ زدم صاحبخونه و همسرش اومدن کمک. نوه های شیطونش هم ریختن تو! مادربزرگشون دعواشون کرد که: خانم دکتر دندوناتون رو می کشه ها! برین پایین. 

داشتم توضیح می دادم که هیچ وقت از ما نترسونینشون که بچه سرتق گفت: من اصلا از دندونپزشکی نمی ترسم! 

خیلی دلم می خواست که لااقل این چند تا بچه ازم حساب می بردن و انقدر سر و صدا نمی کردن یا وقت های استراحتم با یه قندون پر از قند می رفتم دم واحدشون، ولی هی کظم غیظ می کنم! 



آرس- یه آقایی هم هست که امیدوارم فردا آخرین باری باشه که می بینمش. روکش هاش رو تحویل بدم. آخرین ترمیمش رو هم انجام بدم و بره که نبینمش! 

یک فرد وسواسی ( همون فردی که دستکش ونیل آورد داد دستم!) که اولین روز اوایل شهریور که یادمه خیلی شلوغ بود اومد برای معاینه و یه قیمت حدودی بدون روکش دندون هاش بهش گفتیم و رفت. بعد بماند که بیچاره شدم سر اندوی سه تا دندونش مخصوصا دندون شش پایین چهار کانال کلسیفیه اش که دو جلسه فقط روی همون وقت گذاشتم تا به طول کامل برسم. دو تا از دندونهاش هم تخریب زیاد داشت و پست و کور شد. بعد جلسه قبل داشتم با وسواس این سه تا دندون رو تراش می دادم برای روکش. یهو نشست و گفت نمی خوام اصلا کار کنی برام! چقدر طول می دین؟ فلان دکتر رفتم قبل شما گفت کل دندون هات رو توی دو جلسه سرویس می کنم، شما این همه به من گفتی برو بیا برو بیا! من قبلا روکش گذاشتم اینطور نبوده! 

آه کشیدم. شیلدم رو دادم بالا. به دو فک گُله به گله خالی از دندونش اشاره کردم: کو روکش؟! من چرا نمی بینم؟

سر تکون داد که: خراب شد کشیدم!! اینجا چون از بقیه مطب های شهر تمیزتر بود اومدم. دیدم همون دکتر دستش رو از دهن یکی کرد تو دهن من! 

گفتم: خب جوابتون رو خودتون دادین. 

منشی هم گفت: فلانی رو می گی که دندون هایی که دست زده هی داره میاد اینجا برای عصب کشی دوباره؟! 

خلاصه سرتون رو درد نیارم؛ قالبگیری کردم، روکش موقت گذاشتم براش و رفت برای حساب کردن که دیدم داره با منشی دعوا می کنه.

که چرا قیمتش از اونی که من فکر می کردم بیشتر شده و نمی خوام و پول دارم و مشکل مالی ندارم ولی نمی دم. میخوام بگم درسته که توی اون شلوغی معاینه مشکل از ما بود که بهش نگفتیم دندون هات با روکش فلان قیمت میشه؛ ولی بعضاً با چنین افرادی سر و کار داریم که دلم برای اون آقا قلدر هیکل درشته تنگ میشه!! لااقل اون فقط سر نوبتش چونه می زد.



آفرودیت- گفته بودم مامان پسربچه ماسکش رو جلسه سوم داد پایین تعجب کردم از صورت سوخته اش. برعکسش هم ممکنه که یک فردی خیلی معمولی به نظر بیاد و بعد از مدتی که ماسکش رو بده پایین ببینی چقدر خوشگله!



آرتمیس- خانمِ میان سال، بسیار امروزی و شیک پوش بود. به محض خوابیدن زیر دستم، آروم گفت: من تریاک مصرف می کنم. ولی فقط خودتون بدونین. کسی نفهمه. گفتم: باشه اشکال نداره.

سوسکی و آروم رفتم یه دستکش دیگه هم پوشیدم و شروع به کار کردم. اواسط کار بود و داشتم براش توضیح می دادم: عصب کشی دندونتون الان تموم شده و دارم پین می ذارم و بعدش ترمیم می کنم که گفت: عه چه جالب! منم رشته ام مرمت آثار باستانیه. کارتون به ما شباهت داره و توی درددل هاش یهو آروم گفت: با فلان سال سابقه، چون شبیهشون نبودم عذرم رو خواستن و به این وضع دچار شدم که برای رهایی از شیشه، تریاک می کشم و ... .

 


هرا- دختر جوان هنوز با مادرش وارد نشده گفت: من هر بار بعد از آمپول زدن غش می کنما! خیلی می ترسم. صندلی رو نخوابونین. حالم بد میشه. 

گفتم باشه. همون طور که ژل بی حسی می زدم براش، نگاهم به پیرسینگ لبش افتاد و گفتم: جانم؟! می ترسی و پیرسینگ لب زدی؟

گفت: چون خیلی دوست داشتم بزنم، حالمم بد نشد.

یکم سر به سرش گذاشتم و گفتم: حالا چشمات رو ببند می خوام تزریق کنم. مطمئنم حالت بد نمیشه. 

نشد. نه اون جلسه نه جلسه بعدی! 



هادس- عزیزان دندانپزشک به معاینه بقیه اعتماد نکنین و خودتان هم قبل از اینکه خوشحال بشین، یه ترمیم کامپوزیت کلاس سه قدامیِ نه چندان عمیقِ هلو به تورتون خورده؛ بافت نرم اطراف دندون رو نگاه کنین که بیمار دقیقه نود یادش نیاد این دندون مرتب آبسه می کرده و شما لبش رو بدین بالا برای تزریق و بگین بچه ها عکس بگیرین، سینوس ترکت داره! ظاهر شدن گرافی همانا و معاینه دقیق تر دندان که لقی گرید یک داره و کیس ضرب خوردگی و نکروز عصب دندان باشه و درمان تغییر کنه به عصب کشی و تجویز آنتی بیوتیک! فکرش رو بکن فقط ترمیم کرده بودم و رفته بود!!



تمیس- بله با شرایطی مواجه هستیم این روزها که تک و توک نوبت می دیم؛ بیمارِ ساعتِ ٤/٥ نیم ساعت دیر کرده و من نشستم در و دیوار رو نگاه می کنم. زنگ میزنن که کجایی؟ مادرش میگه کم کم داره میاد. زنگ می زنن به بعدی که زودتر از ٥/٥ می تونی بیای؟ میگه من زیر دوشم و ٥/١٥ اونجام! و ساعت یه ربع به ٦ میاد!! ولی کار می کنم براش که گناهی نداره به ربع دیر کرده فقط، سومی و چهارمی هم تموم داره میشه کارشون و می خوام برم خونه که بیمار ساعت ٤/٥، زحمت می کشن ساعت ٨/٥ بالاخره میان! و البته همون طور که منو می شناسین واسش کار نکردم. 

البته برای اون خانمی هم که یک ساعت دیر کرد و در واقع وقت من رو هدر داد و با بعدی رسید که: مهمون رسید برام باید جلوشون چای می ذاشتم؛ هم کار نکردم و گفتم بهش بگن: الان که توی این شرایط مهمون بازی دارین، برین به ادامه مهمونیتون برسین، من نمی تونم بیشتر بمونم، باید برم خونه. 


  • ۴۲۳

حنا دختری در خانه + پی نوشت

  • ۱۷:۴۴
دخترای مردم یا جنس ناخن هاشون خوبه و بلند می کنن و سوهان می کشن و لاک می زنن یا میرن ژلیش و مانیکور و کاشت انجام میدن و هر جوری شده خوشگل و دلبر می کنن دستانشون رو.
 اون وقت من همه رو از ته ته گرفتم و بخاطر عشرت، تک ناخن اشاره دست راستم رو بلند گذاشتم ولی تو بگو آیا امکان داره با کارهایی که من تو کلینیک می کنم سالم بمونه؟ خیر.
 یه هفته توی آبلیمو خیسوندم، روز آخر شکست. این بار پا روی نفرتم از حنا گذاشتم و به خودم گفتم: تو که جایی غیر از سرکار نمی ری و اونجا هم همش دستکش دستته، کسی نمی بینه. مادره و فداکاری و نتیجه این (لینک) شد.
ولی فکر کردین آیا این سُس مثقال (مودبانه اش رو گفتم مثلا!) ناخن چقدر مونده باشه خوبه؟ بله تا بیمار دوم فردای حنا گذاشتن!
من که دیگه از خیر بلند شدن و شکل دادنش گذشتم و با مضراب می زنم ولی خب باید همون سُس مثقال باشه که گیر داشته باشه بهش.
و در آخر لعنت به بیان که می خواستم درباره ی ناخنم پنج شنبه اخیر غر بزنم و امروز سری بعدی هوپ و بیماران... رو بنویسم ولی تا امروز دستم به عکس گذاشتن بند بود و آخر هم نشد.

پی نوشت: راستش دیروز رفتم سازمان انتقال خون و برای بار دوم خون اهدا کردم. بعد وقتی بهم گفتن دفعه بعدی ٢٤ اسفند میتونی بیای، حس کردم چقدر این تاریخ آشناست و دفعه قبل هم انگار همین تاریخ رو گفتن بیا که طرح بودم و نرفتم. چک کردم و دیدم دقیقا سه سال پیش خون دادم برای زلزله زده های کرمانشاهی و بعدش رفتم طرح. (البته ٢٣ آبان ٩٦ بود) احتمالا شوعاف به نظر بیاد ولی خیلی راضیم از این کارم با اینکه دیروز تا حالا کمی بی حالم ولی به نظرم وقتی خداروشکر سالمم و کم خونی ندارم، وظیفمه که خون بدم، هرچند سه سال یه بار باشه به جای ٤ ماه یک بار! هنوز یک سال نشده که عزیزم بستری شد توی بیمارستان و سه واحد خون بهش زدن. بیمارستان ها و بیمارها نیاز دارن به خون ما.
  • ۳۵۹

سوباسوی فیلسوف

  • ۱۴:۲۳

همون طور که داره مثل هر روز جوجه های ناهار و شام فرداش رو مزه دار میکنه و حواسش به تخم مرغ های غوطه ور در آب جوش روی گاز هست، میگه: پس چرا نمیای برامون ساز بزنی؟ چند روزه صداشو نشنیدم.

دماغمو چین میدم و میگم: خودت نبودی پریروز داد و بیداد راه انداختی که سرم رفت و چرا تو اتاق خودت نمیزنی؟

دستی به موهای سوباسوطورش کشید و گفت: اونایی که تو مغازه ساعت فروشی کار می کنن، روزای اول از سر و صدای تیک تاک ساعت ها سرسام میگیرن، ولی بعد یه مدت گوششون دیگه صداها رو نمیشنوه.

-خب حالا منظورت چیه؟

+ هیچی دیگه تو هم انقدر باید دنده پهن باشی و بیای واس ما بزنی که هم دست خودت راه بیوفته و هم ما نسبت به صداش بی تفاوت بشیم!

-دارم برات! :-/


  • ۱۷۹
۱ ۲
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan