مهردخت ؛)

  • ۱۴:۰۰

هر سال...

روز تولدم،

شمع های بیشتری برایم

اشک می ریزند...


گردن آویز پاییزی ام ؛)

+ موهام، تا دیروز تا انتهای مهره های کمری م امتداد داشتن... امروز اومدن تا زیر شونه هام... امان از دست آرایشگرها و قیچی توی دستشون.

  • ۸۵۰

دیگه این مدلش رو نداشتم که خداروشکر کلکسیونم تکمیل شد :|

  • ۱۵:۵۶

  • ۵۰۲

چالش انتخاب 3 از 10 بهار پاتریکیان

  • ۱۴:۳۳

- زیباترین عکسی که از طبیعت گرفتین ؟

- اولین خاطره ای که از زندگی دارید،چیست؟

دورترین خاطره های که دارم برمیگرده به دو یا سه سالگیم، تصاویری خیلی محو... توی یه خونه قدیمی کوچیک اما حیاط دار زندگی میکردیم... ازون خونه هایی که آشپزخونه شون اون طرف حیاطن... یه تصویر مربوط به وقتیه که شیرینی خریده بودیم و مامانم اجازه نمیداد برم سر یخچال :| من هم عصر که کنارش خوابیده بودم، وقتی مطمئن شدم مامانم خوابه آروم بلند شدم رفتم سر یخچالمون... ازون یخچالای قفل دار بود... به زور درش رو باز کردم و یادم نیست آخر شیرینی رو خوردم یا نه ولی یادمه همه اش حواسم به اون طرف حیاط بود که مامانم نیاد سراغم ؛)))

دوباره یه خاطره ازون زمان دارم که الان برام خیلی چندشناکه... شب بود و توی حیاط بساط کباب پختن به راه بود... من عاشق دنبه بودم اون موقع :||| با نون منتظر وایساده بودم تا دنبه ها بپزه و بخورم... فکرش رو که الان میکنم، بدنم یه جوری میشه :|


- بدترین سوتی که دادی چی بوده؟

زیاد حضور ذهن ندارم برای سوتی هام... اونایی که یادم بیاد و می نویسم اگه خنده دار نبود، ببخشین به بزرگی خودتون

1.کلاس کنکور بودیم، مختلط بود و شلوغ... منم خیلی ادعام میشد و سوال هم زیاد می پرسیدم... استاد فیزیک داشت درس میداد و فرمول میگفت، دستم رو بالا بردم و گفتم: ببخشین این فرمولی که گفتین خانوممون یه جور دیگه گفته!  یکی از پسرای بیمزه به صورت کشیده گفت خانمتووووون؟! و همه خندیدن... خب چیکار میکردم اون موقع زیاد نمیگفتیم دبیرمون :|

2.ترمکی بودیم و هیچ جا رو نمیشناختیم... روز اول میخواستیم بریم تریا... نمیدونستیم زنونه مردونه است، رفتیم قسمت مردونه و وایسادیم که سفارش بدیم، مسئولش گفت ندیدین تابلوی آقایان به اون بززگی رو؟! خب ضایع شدیم و برگشتیم جلوی اون همه پسر...

3.این سوتی واسه من نیست مال یکی از دخترای فامیله... عمه عروس شده بود، خواهرشوهرش لال و ناشنوا بود، توی حرف هاشون هی میگفتن لاله بهمان و بیسار... دختر فامیل ما هم فکر کرده بود اسم طرف لاله است :| موقع تعارف چایی گفت بفرمایین لاله خانوم :|| حالا خود طرف که متوجه نمیشد ولی قیافه بقیه خواهرشوهرهاش دیدن داشت :||


+ لینک اصلی چالش---> اینجا

+ باز هم دعوت می کنم از هر کسی که دوست داره توی این چالش شرکت کنه ؛)


  • ۴۳۱

عزیز مهر من ؛)

  • ۱۱:۴۳

 شب یلدا بود و قهوه ای های نا منظم و دلبر، بین خرمن موهای مشکی... بدترین شب یلدای همه عمر...

دو ماهه که قهوه ای ها گم شدن، جای موقتشون رو پس دادن...

و حالا دوباره مشکی پر کلاغی، با قار قارش خبر از رسیدن زیباترین فصل سال می کنه...


+ منطق پاییز، 

مثل بی منطقی زنی است

که وقتی دارد

 از زندگی مردی می رود ،

موهایش را رنگ می کند...

#کامران_رسول_زاده


+ چقدر بی منطق بودم :|

+ انقدر مهر برام خاطره انگیز بوده و دوستش دارم که نتونم ازش دلگیر باشم، عزیز مهر من رسید ؛)

  • ۲۷۴

باید اعترافی بکنم... مادرم که می خندد، خوشبختم

  • ۲۲:۴۴

 ننه جون همیشه میگفته که 70 روز بعد از عید به دنیا اومده؛ یعنی حدودا اوایل خرداد... ولی شناسنامه اش چیز دیگه ای میگه و 31 شهریور رو نشون میده... 

 چندین سال پیش خرداد رو برای تبریک بهش انتخاب کرده بودیم و حتی خرداد ماهی که چهارم دبستان بودم براش یه مجله خانواده کادو گرفتم! 

کلا مامان خیلی سخت گیره! ازونایی که به ندرت از هدیه هایی که براش میخریم، خوشش میاد...

 اولین هدیه ای که براش خریدم و یادم میاد مربوط به میشه روز مادر کلاس دوم یا سوم دبستانم... با ذوق براش یه روسری قهوه ای تیره یه دست خریدم! واکنش مامان این بود که مگه من پیرزنم که ازین رنگ واسم خریدی؟! امشب که گله ی اون هدیه رو بهش کردم خندید و گفت اگه الان هم برام اون روسری رو بخری، باز هم سرم نمیکنم، مگه من پیرزنم... مامان عاشق رنگ های شاده به خصوص نارنجی!

از چند سال پیش طی یک قانون نانوشته قرار شد که تولد مامان همون 31 شهریور باشه... 

امروز زادروز مامان بود، می خواستیم طی یک سری حرکات پنهانی و گانگستری بعد از چند سال سورپرایزش کنیم...  داداشی که رفت ورزشگاه تا فوتبال ببینه و هنوز هم نرسیده خونه! 

من هم وقتی خواهری حواس مامان رو پرت کرد، جیم زدم و رفتم براش به سختی و وسواس یه پیراهن بافت سفید مشکی از طرف داداشی، یه پیراهن حریر گل گلی مشکی از طرف خودم و یک شال سبزآبی گلدوزی شده از طرف خواهری( امروز مامان از دهنش پریده بود که چقدر شال عمه خوشگل بود! من هم یه شال تقریبا همون شکل واسش پیدا کردم! ) خریدم... دوباره با حرکات گانگستری اومدم خونه، بابا مامان رو به زور برد بیرون و سرش رو گرم کرد... خونه رو با بادکنک تزئین کردیم و بعد والدین گرام اومدن و مختصر جشن 4 نفرمون رو گرفتیم و رسیدیم به قسمت کادو! بابا که نقدی کادو داد و ما هم کادوهامون رو دادیم... 

باورکردنی نبود... مامان عاشق پیراهن حریرگل قرمز شد و همون موقع پوشیدش... شال رو هم با ذوق سرش کرد و گفت اینکه خیلی شبیه به شال عمه تونه :))) ولی...

با اینکه از بافت خوشش اومد ولی گفت هوپ! تو که میدونی من گرمایی شدیدم و لباس گرم خیلی نمی پوشم... باشه واسه خودت :| 

و وقتی قیافه پنچر من رو دید، قول داد وقتی خیلی سرد شد، یه بار بپوشه :| ولی من که میدونم نمی پوشه و آخرشم میده به خودم! 

بیایید توی ذوق هدیه دهنده نزنیم :|

+ ایده تولد سوپرایزی امسال مامان رو، بهار توی سرم انداخت، سپاس!

+ خداجونم مرسی واسه اینکه هر چی که ندارم،در عوض یه خانواده کوچیک خوب دارم... با اینکه زیاد به هم ابراز محبت نمی کنیم، ولی خودمون هم میدونیم چقدر همدیگه رو دوست داریم...

+ خداجونم! میشه سایه مامان بابام، حالا حالاها روی سر من و خواهر و برادرم باشه؟ ؛)

+ خداجونم... دوستت دارم ؛)


  • ۳۵۱

دل نیست کبوتر...

  • ۱۷:۰۴

هنوز هم دوسش داری دیوونه؟

...

با تو ام!

راستش رو بخوای...نه... دیگه نمیخوامش، حتی یه ذره... 

یعنی دلت نمی خواست الان هم نفست بود؟

باورت میشه؟ نه... دلم از اون بوم پریده... از اون دام رها شده... 

پس چرا؟

چرا چی؟!

چرا می ذاری فکرش بیاد توی سرت؟

خودش میاد... تازگیا خیلی کم... ولی میدونی؟

چیو؟

دیگه فکرش اذیتم نمی کنه... دیگه... دیگه قبول کردم همه چی رو... سریع از ذهنم می پره... این روزها یه جور غریبی خیالم آسوده است... شنیدی که شاعر چی میگه؟ 

                  ما چون ز دری پای کشیدیم... کشیدیم

امید ز هر کس که بریدیم... بریدیم

دل نیست کبوتر... که چو برخاست...  نشیند

از گوشه بامی که پریدیم...  پریدیم

رم دادن صید خود... از آغاز غلط بود

حالا که رماندی و رمیدیم ...رمیدیم*

   *وحشی بافقی

  • ۳۶۰

محله گل و بلبل

  • ۱۳:۵۸

رشد کردن و بلند شدن درختهای کوچه، علاوه بر اینکه محله رو سرسبز و زیبا کرده؛ خداروشکر باعث شده که همسایه ی کنجکاو ( شما یه جور دیگه بخون!) رو به رویی تفریح جذاب چک کردن رفت و آمد همسایه ها رو از دست بده :|

آخی گوگولی :))

  • ۲۹۹

یارهای مهربانم ؛)

  • ۱۲:۳۲

چند ماه پیش به این فکر می کردم که تا حالا خیلی کتاب خوندم، ولی همه اون ها رو یادم نمیاد یا اگه یادم بیاد اسم نویسنده ها رو فراموش کردم... 

این شد که اوایل تابستون، تصمیم گرفتم در برنامه ی نوت گوشیم که عاشقشم، لیست کتاب هایی که باید بخونم یا می خونم رو از این به بعد اضافه کنم...

بعد متوجه شدم متاسفانه کلی کتاب نصفه نیمه خونده کاغذی و پی دی افی دارم که تمومشون نکردم و اون ها رو هم باید تموم کنم...

لیست یارهای مهربانم به شرح ذیل اند! اونایی که خوندم علامت خوردن، با این توضیح که یکی دو تا رمان زرد اینترنتی هم توی سفر خوندم که اسمشون رو نیاوردم! :

- کتاب های ناتمام و در مراحل مختلف خوندن هستن( اولش، وسطش و آخراش!) :

سال 95:

✔️ 1. هاکل بری فین از مارک تواین 

✔️ 2.شوهر آهو خانوم از علی محمد افغان

✔️3.رساله ای درباره نادر فارابی از مصطفی مستور عزیز

✔️4. بی شعوری از خاویر کرمنت

✔️5. شوهر عزیز من از فریبا کلهر

✔️6.آبرو از دست رفته کاترینا بلوم از هاینریش بل

✔️7.شازده کوچولو از آنتوان دو سنت اگزوپری

8. قورباغه ات را قورت بده از برایان تریسی

9.آیا تو آن گمشده ام هستی از باربارا دی آنجلیس( برای بار دوم)

✔️10.رویای تبت از فریبا وفی

✔️11.آبی عشق از ر.اعتمادی 

✔️12.استخوان های دوست داشتنی آلیس سبالد

✔️13.بربادرفته از مارگارت میچل

✔️14.شکرآب از محدثه خالو

✔️15. دخترم فرح از فریده دیبا

✔️16.مزرعه حیوانات از جورج اورول

✔️17. سال های بی کسی از مریم جعفری

✔️18. مردان غریب من از نسرین قدیری

✔️19. صد سال تنهایی از گابریل گارسیا مارکز

✔️20. ساعت 4 آن روز از مهین محتاج

✔️21.کسی پشت سرم آب نریخت از نیلوفر لاری

✔️22. در خلوت خواب از فتانه حاج سید جوادی

✔️23. پیردختر از اونوره دو بالزاک

سال 96:

✔️24.  پاییز فصل آخر سال است از نسیم مرعشی

✔️25. من پیش از تو از جوجو مویز

✔️26. من بعد از تو از جوجو مویز

✔️27. من او را دوست داشتم از آنا گاوالدا

✔️28. مردی به نام اوه از فردریک بکمن

✔️29. مورتالیته و جیغ سیاه از زویا طاووسیان

✔️30. کوری از ژوزه ساراماگو

✔️31. دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد از آنا گاوالدا

✔️32. ناتوردشت از جی.دی سلینجر

✔️33. بادبادک باز از خالد حسینی

 ✔️34. چشمهایش از بزرگ علوی

✔️35. ملت عشق از الیف شافاک

✔️36. سمفونی مردگان از عباس معروفی

✔️37. اتاق از اما دون هو

✔️38. بیوه کشی از یوسف علیخانی

✔️39. وقت نویس از میچ آلبوم

✔️40. دفتر بزرگ (سه گانه دوقلوها) از آگوتا کریستوف

✔️41. مدرک (سه گانه دوقلوها) از آگوتا کریستوف

✔️42. مرد صد ساله ای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد از یوناس یوناسن

✔️43. بیلی از آنا گاوالدا

✔️44. آدم های خوشبخت کتاب می خوانند و قهوه می خورند از آنیس مارتن-لوگان

✔️45. درنگ نکن انجامش بده از ریچارد برانسون

✔️46. مبارزه با مرگ پیشه ی من است از فرانک اسلوتر

✔️47. ایام بی شوهری از نسترن رها

✔️48. سه شنبه ها با موری از میچ آلبوم

✔️49. زیر نور شمع از هوشنگ مرادی کرمانی

✔️50. سهره ی طلایی از دانا تارت

✔️51. عطر سنبل عطر کاج از فیروزه جزایری دوما

✔️52. مسخ از فرانتس کافکا

✔️53. راز از رواندا برن

✔️54. لبخند بی لهجه از فیروزه جزایری دوما

✔️55. منِ او از رضا امیرخانی

56. بینایی از ژوزه ساراماگو

✔️57- جاناتان مرغ دنیایی از ریچارد باخ

✔️58. بعد از عشق از فریده گلبو 

✔️59. نامیرا از صادق کرمیار

✔️60. کیمیاگر از پائولو کوئیلو

✔️61. هرس از نسیم مرعشی

✔62.  دروغ سوم (سه گانه دوقلوها) از آگوتا کریستوف

✔️63. بلندی های بادگیر از امیلی برونته

64. دوئل و چند داستان دیگر از آنتوان چخوف

✔️65. شازده احتجاب از هوشنگ گلشیری

✔️66. نامه ای به کودکی که هرگز زاده نشد از اوریانا فالاچی

67. یک هلو و هزار هلو از صمد بهرنگی

68. جین ایر از شارلوت برونته



- کتاب هایی که باید بخرم یا دانلود کنم و بخونم:

1. سال بلوا از عباس معروفی

2.بعد از پایان فریبا وفی

3. دزیره ماری سلینکو

4. مادام بواری از گوستاو فلوبر

5. جزء از کل از استیو تولتز

6. وضعیت آخر از تامس هریس



+ از وقتی که این لیست تنظیم شده، کتاب خوندنم از بی نظمی دراومده.

+ لیست کتاب هایی که باید در آینده بخونم، اکثرا از وبلاگ bookworm عزیز گرفته شده ؛)

+ امروز بابا از جمعه بازار، کتاب شکرآب محدثه خالوی عزیز یا همون گیلاسی معروف وبلاگ نویس رو برام خریده بود، خیلی ذوق کردم ؛)

بعدا نوشت: سعی می کنم مرتب این لیست رو علاوه بر نوت در اینجا هم به روز کنم.

  • ۱۳۱۲

Love handles

  • ۱۶:۱۸

وقتی ایروبیک رو سه ماهه به خاطر آسیب زانوت رها کردی... وقتی تقریبا یک ماه تابستون رو مسافرت بودی و به خوردن شام عادت کردی... وقتی کلی غذای عجق وجق پرکالری یاد گرفتی که واسه ی خودت درست کنی... وقتی اخیرا حواست به تناسب اندامت نبوده...

نتیجه اش میشه ظاهر شدن دستگیره های عشق توی بدنت که مایه ی عذابته! 

خوشحال باش که دانشگاه از فردا شروع و خوراک تو هم کمتر میشه!

باید کم کم دوباره ورزش رو شروع کنی و عادتت به شام سنگین خوردن رو فراموش...

+ این یه چالشه برای تو! 

  • ۳۱۹

چطوری به بلاگ من رسیدن؟!

  • ۱۱:۵۵

به بهونه چالش بهار و دوستش، سری زدم به عبارات جستجو شده ای که مردم رو به بلاگ من رسونده، زیاد متنوع نیستن و توی اکثرشون نشونی از رفیق هست! باز هم جای شکرش باقیه که با عبارات عجیب غریب وارد اینجا نشدن و هر عبارت یه جورایی به بلاگم ربط داره!

 

من هم از تمام دوستانی که حالش رو دارن، میخوام که توی این چالش شرکت کنن ؛)

  • ۲۹۸
به خودت ایمان داشته باش،
تو قوی ترین شخص زندگی خودت هستی ؛)
آرشیو مطالب
Designed By Erfan Powered by Bayan